هفتگ
هفتگ

هفتگ

هفتگ سلام

هفتگ یک وبلاگ گروهیست با شش نویسنده 

هر نویسنده یکی از روزهای هفته در هفتگ مطلب می نویسد

به همین سادگی ...



شنبه /ساکن طبقه همکف/ مسعود کرمی / آقا طیب


سالها قبل عصر یک روز گرم با دوست نازنینی توی پارک لاله قدم می زدیم.در سکوت و غرق تفکر.گفت لحظاتی هست در روز همین چند دقیقه مانده به گرگ و میش هوا وقتی خورشید افقی می تابد از لای برگها و نور طلایی درخشانی دارد و تماشاییست که آدم درک عمیق تری از هستی از بودن از دنیا پیدا می کند.من کیفم را از دستی به دست دیگر دادم و راهمان را رفتیم و خداحافظی کردیم.

قرار شده من از هفته ی بعد شنبه ها اینجا یادداشت بنویسم.هر شروع تازه ایی برای من تذکریست به مرگ.یادیست از مرگ.از اینکه وقت نیست.این وبلاگ هم که قصه دارد خودش .رستاخیزی، محشری است برام.و الا که من اینجا چکار می کنم بعد این همه سال.به محسن گفتم می نویسم.با خودم گفتم که شاید این فرصت تازه ایی است.لحظه ای دمی مجالی.باید قدر دان باشم.

آن روز عصر لحظه به لحظه تا غروب من آدم دیگری بودم.بزرگ شدم .قدم به قدم نگاهم به هستی به خودم به دنیا به خدا و خورشید تغییر کرد.آن دوستم را تا چند سال بعد دیدم.با هم رفاقت کردیم.دوستیمان پاک و منزه بود از حتی دوستت دارم.در سکوت و عمیق.نشد که یک روز روی نیمکتی جایی نشسته باشیم یاد آن روز کنیم ،گذاشته بودم برای روزهای عصا به دستیمان. من نفس عمیقی بکشم و بگویم براش بی هوا نبود که وقتی آن روز عصر سمت چپش قدم می زدم دست راستم را خالی کردم.

افق و نگاه روشنی نسبت به آنچه قرار است توی این وبلاگ اتفاق بیفتد ندارم جز اینکه شنبه ها نوبت من است.و نمی دانم تا شنبه می مانم یا نه.این نوشته عاشقانه نبود.بنا هم نیست .یک خورده حساب شخصی بود .گفتم تا همین شنبه ایی که می آید شاید نباشم.حرفم بماند توک زبانم.



یکشنبه /ساکن طبقه اول/ محمد حسین جعفری نژاد / مجموعه عرائض آقای بلاگر


امشب که عقربه های ساعت با هم بخوابند روی 12، می شود 31 سال و دقیق 90 روز که "محمد حسین جعفری نژاد" ام. دروغ چرا؟! آمدم اینجا، یــِکُم به طمع یکی از واحد های ساختمان، یکی از آن گل و گشادهای لوکس که اقل کم به قاعده ی بال های گشوده ی یک عقاب طلایی، خال ِ آسمون، پنجره ی رو به آفتاب داشته باشد و اندازه ی یک مشت ِ بسته حال ِ خوب که دلم را پر کند. دُیّم هم به عشق همسایه های خوب که حُسن ِ جوار عمر را زیاد می کند و شهر ِ دل را آباااااد. قرارم با شما شبهای یک شنبه، توی همین ساختمان. عزت زیاد...



دوشنبه /ساکن طبقه دوم/ مهربان / سطرهای سپید

من مهربان هستم....

اینجا یک وبلاگ گروهیست شبیه یک ساختمان شاید و من یکی از ساکنان.... یکی از نویسندگان....

از آنجا که همیشه و همه جا حقوق زنان لگدمال و نابود می شود، بنده خودم را موظف دانستم با استفاده از رانت هایی که داشتم خود را بچپانم در این وبلاگ تا لا به لای غرولند های چند مرد از روزگار، یک روز در هفته را زنانه بنویسم.... اگر یک درصد خدا به ما گفت جوون و این وبلاگ پربازدید شد اگر بانویی در این بلاگستان سوت و کور پستی نوشته بود و دوست داشت خوانده شود، من دوشنبه ها در آخر پستم معرفی اش می کنم... اگر هم بازدید نداشتیم که هیچی .... آن بانو لطف کند و ما را معرفی کند... این شکلی شاید من تنها زن این گروه نباشم...

البته گروه خوبی است.... همسایگان خوبی هستند این پنج نفر.... به خصوص اون عینکیه ساکن طبقه چهارم.... خیلی ازش خوشم اومده شاید به زودی مخش رو زدم ... ولی یکی شون به نظر از اون عیاش ها می یاد... همون میدونیه... معلومه هی می خواد توی این ساختمون پارتی بگیره و سروصدا راه بندازه... دوبار که زنگ زدم برادرا اومدن بردنش حساب کار دستش می یاد... خلاصه ایشالا می سازیم با هم....


راستی من دوشنبه ها می نویسم....



سه شنبه/ ساکن طبقه سوم/ محسن باقرلو / گاه نوشت های محسن باقرلو

کار گروهی کللن سخت است و در ایران بدلایل عدیده ای سخت تر ، اما وبلاگ نویسی کار نیست عشق است ، از عشقه می آید از پاپیتال و پیچک که سبز می پیچد بر در و دیوار روح آدم و میرود بالا و آدم را میبرد بالا ... بعضی آدمها عاشق نوشتن هستند نه برای خودشان و نه برای دیگران که برای خود خود نوشتن ، برای نفس با واژه ها نقاشی کردن و نفس کشیدن ... اینجور آدمها بیمار نوشتنند ، لاعلاج ، صعب العبور ! ... لذا هرچقدر هم که بهشان بگویی دورهء وبلاگ نویسی خیلی وخت است گذشته و الان خلق الله شیفته و فریفتهء انواع و اقسام شبکه های اجتماعی هف قلم بزک دوزک شده هستند توو گوششان نمیرود ، قبول نمیکنند بس که روح قلم به دستشان پاپیتال پیچ و عشقه آجین است بدجور ... ما شش نفر اینجور آدمهایی هستیم ! ... لذا اگر بخواهم حال و هوای « هفتگ » را تصویری برایتان تجسّم و توصیف کنم اینجور میشود که انگار یک گرامافون ، یک رادیوی قدیمی ، یک ویدئو ، یک نوار کاست ، یک واکمن و یک آتاری ، پلاکارد به دست جمع شدند کنار سی و سه پل که زاینده رود من کو و اینا ... تقریبن یک چیزی توو این مایه ها ... راستی سلام !



چهارشنبه /ساکن طبقه چهارم/ بابک اسحاقی / جوگیریات

"دنیای وبلاگ و وبلاگ نویسی به پایان رسیده است"

نه من موافق نیستم .

وبلاگ نویسی شاید رونق سال های آغازینش را نداشته باشد . شاید خیلی از وبلاگ نویس های گردن کلفت از این سرزمین کوچیده باشند . شاید بازدید های وبلاگ پایین آمده باشد و مخاطب عام اینترنت حوصله نکند وبلاگ بخواند اما وبلاگ نویسی هیچ وقت تمام نمی شود . برعکس خیلی از شبکه های اجتماعی اینجا هنوز محتوا تولید می شود . وقتی دو خط کامنت می خوانی مطمئن هستی که طرف  اشتباهی دستش روی دکمه لایک نرفته و سر حوصله و با عشق آمده و حرف حرف نوشته تو را خوانده است . اینجا کسی کاری ندارد تو با چه کسی ریلیشن شیپ داری . کاری ندارد تیپ و قیافه ات چطوریست . کاری ندارد چند تا فرند داری . کاری ندارد کندی کرش بازی می کنی یا نه ؟ کاری ندارد فیلم و خواننده و کتاب و ویدیوی مورد علاقه ات چیست . اینجا کسی اگر دوستت داشته باشد تو را به خاطر کلمه هایی که می آفرینی دوست دارد و بس و این ارزشمند است . الغرض آمده ایم در یک وبلاگ گروهی فقط دور هم بنویسیم . این دور هم بودن را به فال نیک می گیریم اما ما برای نوشتن آمده ایم نه فقط برای دور هم بودن .

من بابک هستم مستاجر طبقه چهارم ساختمان هفتگ . چهارشنبه ها اگر جایی کاری ندارید یک توک پا به منزل ما سر بزنید تا چند خطی در خدمت شما باشم . ارادتمندم ...



پنجشنبه /ساکن طبقه پنجم/ آرش پیرزاده / برای دخترم هانا

سلام من ارش پیرزاده  هستم نویسنده وبلاگ برای دخترم هانا ...

از اینکه با 5 تا بلاگر معرف قراره  بنویسم  خیلی ذوق زده ام ... از دیروز همین طور یه بند دارم بهش فکر میکنم لبخند میزنم . من قرار پنج شنبه ها بنویسم ... از الان دارم  زور میزنم  یه مطلب خوب بنویسم .... فکر کنم بدترین مطلب  عمرمم همین پنج شنبه بنویسم چون من هر وقت زور میزنم گلاب به روتون خراب میکنم .... خیل خوشحالم از اینکه قراره نوشته های من  تو یه وبلاگ به احتمال زیاد پر مخاطب  گذاشته بشه احتمالا خیلی هم کامنت داریم و این خیلی خوبه ... خیلی  ... به نظر من نویسنده مینویسه که خونده بشه ... امیدوارم " هفتگ هر روز هفته بخونید .....و براتون جالب باشه .




نظرات 86 + ارسال نظر
مریم گلی دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 11:45

مهربان جون رو که همیشه سر میزدیم و اکثرا ناامید بر میگشتیم
بابک جان را که هر روز دومین وبلاگی بود که باز میکردیم ( اولیش نیکلای آبی بود اونم به خاطر خانوم بودنشون و قضیه حقوقو زنان و این حرفا
محسن خان هم که دیگه جای خود داشتن
دوستان دیگه رو هم متاسفانه تازه باهاشون آشنا شدم و ایشالا از این به بعد بیشتر میشناسمشون...
موفق باشید و پرکار دوستان خوب من !

سلام مریم گلی عزیز
ممنون از لطف و بذل توجه شما
ایشالا که با سایر دوستان هم بیشتر آشنا میشید

ساجده دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 11:49 http://ayatenoor.blogfa.com

سلام.خیلی ایده خوبیه.
نمیدونم واسه روز هفتم چه برنامه ای دارید اما فکر میکنم مثلا اگر هرهفته تو این روز یه مهمون داشته باشید جالب میشه. واسه اونایی که جاشون خالیه. مثل تیراژه، بانوچه وخیلی های دیگه.
*مدیونید اگه فکرکنید خواستم به کم بودن تعداد خانما اعتراض کنم
در هرصورت امیدوارم موفق باشید و خوشحالم ازین اتفاق.

سلام ساجده عزیز
برای روز جمعه قراره که از نویسندگان میهمان استفاده کنیم
در خصوص نویسنده هم تقصیر ما نیست
روزهای هفته تعدادشون محدوده
در مورد حمایت از خانم ها هم که هر گلی بزنید به سر خودتون زدید

sitka دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 12:24 http://tiktak01.blogfa.com

سلام

خیییلی جالبه اینجا! از اسم وبلاگ و نویسنده ها و همممه چی

کاملا با نظر ساجده موافقم واسه روز هفتم

ممنون سیتکا
دقیقا همین برنامه رو داریم برای روز جمعه

آوا دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 12:33

واااااااااااااااااااااااااای من الان خعـــــــلی
خوشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــحالم
ایشاله چرخش واقـعابچرخه وازته ِ
اعماق ِوجودم دوس دارم موندگار
باشه......بعد ِ چندین وقت توی
بلاگستان یه سورپرایزخووووب
بودواسم..دست همتون درد
نکنه....دوباره میام کامنت
می ذارم.این الان کامنت ِ
ذوقی بود..وبه نگارندگان
عزیــــــــــزاین مجموعه:
سروران گرامی به کاخ
هفتگ خوش آمدید..
وای مرررررررررسی
یاحق...

سلام آوا
دلمان برای کامنتهای هرمی شما تنگ شده بود
هستیم در خدمت

آفو دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 12:56 http://asimesar.blogfa.com/

به شنبه ها :
وبلاگتون رو آقای بلاگر بهم معرفی کرد ... یادمه اکثر پست هاتون رو خوندم . یادمه کرکره ی وبلاگتون رو پایین کشیده بودید و من نوشته های عاشقانه ی قبلی شما رو میخوندم و چه کیفی میداد خوندن قلم عاشقانه ...
اینکه اینجا برای اولین بار از مرگ میگید ، برای معرفی خودتون یاد آوری میکنید که ممکن تا یکی از همین شنبه ها ... خیر ِ
«باد،
رفتن بود
زندگی،
رفتن بود
آمدن،
رفتن بود
انسان و ابر
در هزار شکل می‌گذرند»


به یکشنبه ها :
تو که دوست قدیمی ما هستی ، درسته کمی و سایه ات سنگین ولی همینکه هستی و همین که باز مینویسی عالیه ... ممنون رفیق

به دوشنبه ها :
سطرهای سپید مهربانت حلق آویز وجودمان ...

به سه شنبه ها :
نمیدونم چرا اسم شما که میاد من اصن یه جور خاصی حساب میبرم . نمیدونم چرا تصورم اینه که خیلی زیاد جدی هستید ...
نوشته های وبلاگتون رو همیشه میخونم و اینجا رو هم ... مرسی

به چهارشنبه ها :
خلاقیت اتون رو عشق ِ ... امیدوارم واسه اون یه روز ِ باقی مونده هم فکرای اساسی داشته باشید ، اونقدر که انگیزه های خواننده ها رو صد چندان کنه ... شاید میخوایید هر هفته یه نفرو ساکن اون طبقه کنید !!!

به پنجشنبه ها :
از شما زمان جام جهانی زیاد میشندیم ... تو مسابقه ی وبلاگ جناب اسحاقی ... فکر کنم علاقه ی خاصی به ردیف های آخر دارید شما ... اما خوشبختم از آشنایی تون .

آفوی عزیز
ممنون از محبتت و چه خوب که شناخت نسبی از همه ما داری
برای روز جمعه تصمیم گرفتیم که از قلم نویسندگان مهمان استفاده کنیم
ایشالا در اولین جمعه توضیحات مفصل میدیم . خلاصه کلام این که طبقه آخر هفتگ خالیه و هر هفته یه مهمون عزیز اونجا ساکن خواهد شد .

فلیکا دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:04 http://felika.blogsky.com

سلام و مبارکههههه.چقدر خوبه ک میبینم هنوز وبلاگ نویسی طرفدار داره...من شما رو با جوگیریات و مهربان بانو میشناسم ولی با بقیه اتون هم ب لطف این ساختمون هفت طبقه اشنا میشم ب زودی.موفق باشید

ایشالا با باقی دوستان هم آشنا میشید که فوق العاده خوب می نویسند

افروز دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:19

چه حس خوبیه این وبلاگ وسط این سوت و کور و من چقدر دوست دارم ساکنین این خونه رو همیشه قلمتون مانا باشه دوستان عزیز

ممنون افروز عزیز
دل به دل راه داره

وبلاگ خوان سابق دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:21

هیچ کس از دروغ حناق نگرفته . بی کول. چهره های واقعی کجان؟

ببخشید ما تازه اومدیم اینجا
متوجه منظورتون نشدیم

هورام بانو دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:25

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

زندگی همین بهانه های گرد هم بودن است والا زمین را چندضلعی میساختند که هرکس برود گوشه ای برای خودش خلوت کند

مباااااااااارکه

ممنون هورام بانو

آفاق دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:27

سلام
مبارک باشه
امیدوارم کارهای زیبایی از این شش عزیز نویسنده اینجا بخونیم
که از همین پستهای شروع مشخصه که همینطور هم هست

همگی دست مریزاد و یه خدا قوت جانانه ...

ممنون آفاق عزیز
ما تمام تلاشمون رو خواهیم کرد

فروغ دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:36

جناب باقرلو و جعفری نژاد و مهربان بانو، چشممون خشک شد از بس هرروز اومدیم در خونه وبلاگاتون و به در بسته خوردیم، چه خوبه که اینجا چشممون به جمالتون روشن شد.
در این دوران رخوت و سردی بلاگستان وجود این وبلاگ موهبت بزرگیه، منتظرتون هستیم، از حالا دیگه آماده باشید که هر روز هفته باید از مهمونای زیادی پذیرایی کنید.

قدم شما روی چشم
ایشالا که بتونیم میزبان خوبی باشیم

محسن باقرلو دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:50

خیلی صادقانه و بی تعارف و از صمیم قلب کرگدنیم میگم
واقعن برام افتخاره کنار دوستانی مث شما بودن و نوشتن
خودتم شاهدی که وختی پیشنهاد دادی با کله قبول کردم
مهمتر از وبلاگ نویسی شخصیت شما پنج تا دوستمه
که یگانه و بی نظیرید در انسانیت و منش و مرام و رفاقت
اعتراف که خیلی وخت بود دمبال بهانه بودم واسه نوشتن
خلاصه که دم همه تون گرم اساسی ایشالا اینجا بترکونه

جعفری نژاد دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 13:54

محسن دروغ میگه
قلبش گنگیشگه
کرگدن روتو جیباش قایم می کنه، واس روز مبادا

سارا وحدتی دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 14:05 http://khialekabood2.persianblog.ir/

به به
نوید ِ یه عالمه نوشته های خوندنی ...
بی صبرانه منتظرم .

به امید خدا
ممنون سارای عزیز

داود (خورشید نامه) دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 14:15


این کادوی خونه نویی تا بعد

ممنون آقا داود
ایشالا عروسی بچه ها جبران کنیم

آشنا دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 14:59

سلام
خیلی هم عالی و امیدوار کننده است
یه مزه ی ملسی اومده تو دلم با دیدن اینجا :)
فقط یه سوال
جمعه ها تعطیله؟!

سلام و چه خوب که حال شما خوب شد
جمعه ها به امید خدا پست دوستان میهمان رو می خونیم

ساجده دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 15:15

ما دوشنبه ها همه دوستان رو خبر میکنیم بیان اینجا یه عالمه کامنت بذارن تا نشون بدیم خانمها چقدر متحدند ، البته وقتی میخوان جلوی آقایون کم نیارن
(آدمک یک اغتشاش گر که میخواد جنگ جنسیتی راه بندازه)

ساجده دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 15:18

البته که همه این ها مزاحی بیش نیست و همه آدمهای اینجا رو با قلموشن وافکارشون میشناسیم که اونم زن ومرد نداره.
ولی خودم کلی کیف کردم که فهمیدم چه نقشه ای واسه جمعه دارید.ولی خیلی جالب میشه،جمعه ها هیجانش ازهمه بیشتره چون از قبل نمیدونیم نویسنده کیه.

موافقم
با اینکه جمعه ها معمولا بلاگستان خلوت هست اما ایشالا مهمون های ما بتونن غروب های دلگیر جمعه رو شور و شعف ببخشن

فاطمه شمیم یار دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 16:22

سلام دوستان بزرگوارم
خوب همه ی ساکنین این هفت طبقه ی دوست داشتنی رو میشناسم و احترام و ارادت بسیار دارم...آقا طیب عزیز رو نمیشناسم که ایشون هم دوست شماست و مطمئنا بزرگوار و ارجمند..
و اما به جون خودم پارتی بازی جنسیتی نیست ولی مهربان رو دوست تر دارم...پستش هم چسبید ها...
بعداین ساکن محترم طبقه 4 نبینم هوای عزیز طبقه 2 رو نداشته باشی
بعد چپ نگاه کردی نکردی ها (از اعضای ستاد انجمن خود جوش طبقه دوم اینا)

سلام فاطمه خانم
خانم معلم
امیدواریم این کار گروهی به دور از حاشیه ادامه پیدا بکنه
و ایشالا ساکن واحد 2 هم به مراد دلش برسه

آرش پیرزاده دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 18:11

از ما گفتن کسی که نماینده خانم هاس خوب نیست زود قضاوت کنه حالا شاید پارتی نگرفتم .... شاید گرفتم تو رو هم دعوت کردم همونجا تونستی مخ این عینکی بزنی ....زود قضاوت نکن خواهر من

آرش پیرزاده دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 18:14

ولی مهربان جدا اگه تو نبودی چیزی کم بود من خودم هر جای دنیا باشم دوشنبه ها مهمون خونه شمام

سمیرا دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 19:50

سلام . فکر هر کسی بوده که این ساختار و ساختمان را راه بندازه ، عالی بوده ، همه واحد هاش خوندنیه ، میزبانهای محترم قلمتون همیشه سبز و دلتون خرم .

ممنون سمیرا خانم

باغبان دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 19:52 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

از صبح همش میرم سمت چپ هرکی که باهاش همراهم. کیفمو میدم دست چپم دست راستمو خالی میکنم میگم یعنی میشه؟ منم بزرگ بشم جواب چراهامو پیدا کنم یه جور دیگه به دنیا خورشید خودم نگاه کنم؟
الان دقیقا من دارم به نوک انگشت اشاره سمت ماه نگاه میکنم؟

ایشالا که به آرزوهات برسی

نیمه جدی دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 19:57

جیغ و سوت و هورااااا و دست آخر یه کف مرتب به افتخار این شیش نفر دوست داشتنی ۰ به به۰ مبارکا باشه خونه ی جدیدتون۰ من که مشتری پرو پا قرص اینجام صد در صد!

باعث افتخاره نیمه جدی بانو

باغبان دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 19:57 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

به یه چیز دیگه هم فک میکنم
به اینکه چقدر خوبه وقتی دیگه فک میکنی بریدی خسته ای خمودی یه نفر با یه ایده ی قندونبات تو دل آب کن سر برسه ویه طرح خوشرنگ توی افق خستگیات ترسیم کنه
خیلی خوبه و جای بسی تقدیر و تشکر داره
سپاسگذاریم

ما هم همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد