هفتگ
هفتگ

هفتگ

معترض وحده

یکسری تفاوت های عمده و بزرگ بین زن و شوهرها وجود داره که بعد از ازدواج خودشون رو نشون میدن . تفاوت هایی که قبل از ازدواج یا خیلی بروز نمیکنن یا اصلا دیده نمیشن .

مثلا یکی از بزرگترین تفاوت های من و مهربان اینه که من بیشتر اهل نظریه پردازی و تفکر هستم و مهربان شدیدا عمل گرا و اجرا کننده . من نقشه های خیلی خوبی می کشم ولی یا اصلا اجرا نمیکنم یا وقتی شروع میکنم وسط کار خسته میشم و رهاشون می کنم اما مهربان برعکس من وقتی تصمیمی می گیره بلافاصله شروع میکنه به انجام دادن و تا وقتی به هدفش نرسه دست بردار نیست .

هر دومون نسبت به خیلی چیزها انتقاد می کنیم و بحث های جدی ای هم با هم داریم اما معمولا انتقاد کردن من در همون مرحله باقی می مونه ولی مهربان علاوه بر انتقاد اعتراض هم می کنه . من فقط حرف می زنم ولی مهربان حرف میزنه و عمل میکنه .


مثلا همین چند وقت پیش یک شب رفتیم تا شام رو بیرون بخوریم  . تصمیم گرفتیم که به یه جای جدید بریم و غذاش رو امتحان کنیم . اتفاقی یه پیتزا فروشی پیدا کردیم که تا اونروز نرفته بودیم . وارد مغازه که شدیم خلوت خلوت بود . یه پیتزا فروشی دو طبقه خیلی خیلی شیک با دکوراسیون فوق العاده زیبا . صاحب مغازه خیلی تحویلمون گرفت و یه بادکنک هم باد کرد و به دست مانی داد . من هم از خدا خواسته جوگیر شدم و یه اشتراک ازشون گرفتم و گفتم که از این به بعد از همینجا پیتزا می خریم . اما وقتی پیتزاها رو آوردند فهمیدم بیخودی قند تو دلم آب شده . با اینکه میز و صندلی و دکور و نور پردازی مغازه واقعا قشنگ بودند اما مزه پیتزاها افتضاح بود طوری که به زحمت تونستیم نصفش رو بخوریم  . نگاهی به هم انداختیم و با تاسف سر تکون دادیم . پیشخدمت که برای تعارفات معمول به سمت ما اومد مهربان گفت : میشه با مدیر اینجا صحبت کنم ؟

من رنگ از رخسارم پرید . گفتم: عزیز من چی می خوای بگی ؟

گفت : می خوام بگم غذاشون قابل خوردن نیست .

گفتم : بی خیال بابا . ببین مغازه اش چقدر خلوته . اینکه دیگه گفتن نداره . با این وضع تا چند وقت دیگه باید تعطیلش کنن . مهمترین تنبیه اینه که نه ازشون غذا می گیریم و نه دیگه پامون رو اینجا میذاریم .

اما مهربان کوتاه بیا نبود . موقع بیرون رفتن از مغازه من که خجالت می کشیدم سریع با مانی بیرون رفتم و دیدم که مهربان داره با آقای مدیر صحبت میکنه . من صداشون رو نمی شنیدم اما دیدم آقا مدیر هی داره معذرت خواهی می کنه و سرش رو با شرمندگی جلوی مهربان خم می کنه و حتی تعارف کرده بود که اگه از کیفیت غذا ناراضی هستیم پولمون رو پس بده .


یا همین تابستون گذشته موقع بازی های جام جهانی و شب بازی ایران - آرژانتین بود و کلی مهمون داشتیم . سور و سات هم به راه بود و مهمون ها پرچم ایران رو روی صورتشون نقاشی کرده بودند و همه با هیجان منتظر شروع بازی بودیم . گزارشگر بازی مزدک میرزایی بود و صداش از ته چاه بیرون میومد . بنده خدا از برزیل داشت بازی رو گزارش می کرد و کیفیت صداش افتضاح بود . تقصیری هم نداشت . انگار نتونسته بودن ارتباط خوب ماهواره ای بگیرن و مزدک داشت با یه گوشی موبایل از اون سر دنیا بازی رو گزارش می کرد . اینور هم که مشکلات منشوری داشتن و مجبور بودند تصاویر رو هی تکرار کنن و با تاخیر پخش کنن و در مجموع گزارش اعصاب خرد کنی از کار در اومد طوری که صدای همه در اومد و حالمون حسابی گرفته شد . نیمه اول بازی که تموم شد همه داشتند در مورد کیفیت بد گزارش شکایت می کردند که دیدیم مهربان گوشی تلفن رو دستش گرفته و داره زنگ میزنه به روابط عمومی صدا و سیما .

به حالت مسخره گفتم :هفتاد میلیون نفر دارن این بازی رو تماشا میکنن فقط تو یه نفر که نیستی .

مهربان هم گفت : اگه ده نفر مثل من زنگ بزنن و اعتراض کنن درست میشه .

 

در کمال تعجب با شروع نیمه دوم دیدیم که گزارش مزدک قطع شده و فردوسی پور از ایران ادامه بازی رو گزارش کرد .نه اینکه صدا و سیما فقط به خاطر تماس مهربان اینکار رو کرده باشه اما حتما خیلی ها به کیفیت گزارش معترض بودند که نیمه دوم بی خیال گزارش مزدک شدند .

این اتفاق موقع هایی که برق قطع میشه هم میفته . مهربان زود گوشی رو بر می داره و زنگ میزنه به اداره برق و میگه : برق ما قطع شده . من میگم : بابا همه همسایه ها برقشون قطعه . چیکار داری خب؟ حتما می فهمن دیگه . اما مهربان میگه: اگه همه مثل تو فکر کنند و زنگ نزنند که باید تا صبح بی برق بمونیم .


چند وقت پیش یک بطری دلستر استوایی خریده بودم که وقتی بازش کردیم و شروع به خوردن کردیم طعم بسیار بدی داشت . مزه اش شبیه دلستر کلاسیک تلخ بود . انگار فراموش کرده بودند داخلش شکر بریزند . مهربان کلی سر شام سفارش کرد که دیگر دلستر استوایی نخرم اما از اونجا که حافظه ام جلبکی است و موقع خرید به اسم شرکت تولید کننده دقت نمی کنم چند روز بعد دوباره همان اتفاق تکرار شد . مهربان کلی غر زد و من هم با استفاده از تحصیلات مهندسی ام قضیه را کالبد شکافی کردم و براش توضیح دادم که این احتمالا یک عیب و ایراد در خط تولید بوده که شرکت متوجهش نشده اما مهربان زنگ زد به شماره تلفن شرکت سازنده که روی بطری نوشته شده بود و وصلش کردند به واحد ارتباط با مشتریان و کلی به طعم و مزه دلستر استوایی اعتراض کرد و مسئول مربوطه خیلی محترمانه معذرت خواست و توضیح داد که این ایراد را برطرف کرده اند و قول داد که اگر دوباره دلستر استوایی بخریم مشکل مرتفع شده باشد .


یا یکبار هم وقتی در یک برنامه با محوریت خانواده در شبکه تهران یک بنده خدایی آمده بود و از سایت آسان خریدشان حرف می زد و به عنوان نمونه محصولات بهداشتی مثل روغن شتر مرغ و این چیزها را تبلیغ می کرد ، مهربان زنگ زد به شبکه تهران و اتفاقی وصلش کردند به تهیه کننده برنامه و کلی اعتراض کرد به این موضوع که نباید در یک برنامه خانوادگی که با پول و هزینه یک رسانه دولتی ساخته شده است محصولات شرکت خاصی را تبلیغ کنند و تهیه کننده هم ضمن ارائه توضیحاتی در خصوص بودجه اندک سازمان و اجبار آنها به کمک گرفتن از بخش خصوصی برای سرپا نگه داشتن برنامه اش از مهربان عذرخواهی کرد .

از این نمونه ها توی این چند سال زندگی مشترکمان از مهربان زیاد دیده ام . مواردی که شاید به خاطر خجالتی بودن و دوری جستن از حاشیه و بی حوصلگی در ابتدا حتی باعث دلخوری و ناراحتی من هم شده است اما وقتی خوب فکر می کنم می بینم که کار درست را مهربان انجام می دهد .

 

مسلما وقتی آدمها در وضعیتی قرار میگیرن که براشون ناراحت کننده و آزار دهنده است شاکی میشن اما شاکی بودن صرف که کافی نیست . توی یه جمع با هر تعداد عضو ، چه کم و چه زیاد همیشه وقتی اوضاع بد به اوضاع خوب و نارضایتی به رضایت تبدیل میشه که یه نفر خجالت کشیدن و رعایت مناسبات رو کنار بذاره و علاوه بر ناراضی بودن ، اعتراض هم بکنه . شاید یکی از دلایل عمده وضعیت نابسمان اینروزهای ما هم همین باشه . توی تاکسی یا سر کلاس یا جاهای عمومی یا موقع خرید توی نونوایی و مغازه و حتی توی محفل های خانوادگی و دوستانه همه از وضعیت موجود گله مند و شاکی هستن اما متاسفانه عکس العمل ما به همون گله مند بودن خلاصه میشه و بس . هیچکس تلاشی برای اعتراض از خودش نشون نمیده . در مجموع دور و برمون آدم شاکی خیلی زیاد داریم و آدم معترض خیلی کم .


 

 

 

نظرات 27 + ارسال نظر
mahta چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 21:06

کاری که در خانه ما پدرم انجام میدهد و ما تا مدتها قبل خجالت می کشیدیم اما با بزرگتر شدنمون فهمیدیم حق با او هست و کارش درست.

دم پدر شما گرم

رضوان سادات چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 21:12 http://zs5664.blogsky.com/

کار درست رو مهربان میکنه!!!
به شماهم نمیاد انقد خجالتی باشیا!!!
امیدوارم مانی هم این چیزا رو از مهربان یاد بگیره!!!

منم امیدوارم

خواننده هفتگ چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 21:23

درست مثل مادر من... که البته در ظاهر، زیر لب بهش غر میزنیم و میگیم: باز مامان دست به انتفاضه زد! :-)) اما در دل، همیشه ستایشش میکنیم.
امیدوارم فرزند بعدیتون یه دختر باشه به زیبایی مهربان بانو و با همین روحیه ی جسورانه و حق طلب ؛-)

ممنون دوست عزیز
خدا به مادرت سلامتی بده

فرشته چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 21:40

مهربان , بعد از خوندن این پست بابک دلم خواست بغلت کنم...

دلیلشو خودم میدونم شاید یه روزی یه جا بهت گفتمش...

همزمانی پست امروزت بابک, با دردل های امروز من با یکی از دوستام برام جالب بود...

میگم می خواید شما ها برید واسه مهربان کامنت بذارید
عجب بدبختی داریما

صدیقه (ایران دخت) چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:11 http://dokhteiran.blogsky.com

اعتراض کردن دل و جرات و حوصله میخواد که متاسفانه خیلی هامون نداریم ... اگه چیزی، روزی، جایی تغییر مثبتی داشته باشه همه ی ما مدیون امثال مهربان هستیم که اهل عمله(!) .

موافقم

sitka چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:26 http://tiktak01.blogfa.com

منم از اونایی هستم که همیشه خود خوری میکنم یا نهایتا به کسی که همراهمه غر میزنم، هر دفعه میگم یه بار دیگه پیش بیاد حتما با مسئولش حرف میزنم، و اون یه بار دیگه بارها تکرار میشه و من همچنان ساکت!!!!

کاش همه بتونیم مثل مهربان باشیم.

منم دقیقا مثل شما هستم

جعفری نژاد چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:32

تاکسی های خط متروی تهرانپارس از یه کوچه ی نه چندان عریض رد می شن که به یه چراغ قرمز سه زمانه ختم می شه. معمولن تاکسی ها وقتی می بینن صف ماشین ها طولانی شده می ندازن تو خط مخالف و کافیه همون لحظه چراغ قرمز بشه تا کل کوچه گره بخوره تو هم و اقل کم یه 10 دقیقه ای همه سر کار باشن. اما خب معمولن راننده ها به زعم خودشون زرنگ بازیشون رو می کنن و کسی هم اعتراض نمی کنه.
چند شب پیش داشتم می یومدم خونه. روناک گوشی رو جواب نمی داد و حسابی نگران بودم. نشسته بودم صندلی جلو. پشت سرم هم یه مادر میانسال با دو تا دخترش نشسته بودن. به کوچه ی منقول که رسیدیم حدس زدم که آقای راننده اون رگ بچه زرنگ بودنش باد کرده، تا فرمون رو شکست و خواست خلاف بره، از داغ دلم و از زور نگرانی گفتم: "نرو بابا جان عزیزت. الان قرمز می شه گند می زنی به کوچه. کار داریم والا" یهو به خودم اومدم نیگاش کردم دیدم قشنگ طولی و عرضی 1.5 برابر منه. داشت خون خونش رو می خورد. داشتم خودم رو آماده ی مراسم پر فیض "غلط کردم" می کردم که مادر و دختراش سه تایی به فریادم رسیدن که "راست می گه آقا. 30 ثانیه تو ترافیک باشی که بهتره تا کوچه رو بند بیاری" این بود انشای من در مورد خاطره ی روزی که ما اعتراض کردیم و شکر خدا اعتراض موفق نشد که...

ایول به شما
البته اگه با کتک خوردنت داستان تموم میشد بار دراماتیکش بیشتر بود ولی خب تا همینجا هم خوبه

رها آفرینش چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:41

من بارها برای اشتباهات املایی زیرنویسهای تلویزیون،خرابی یقه ی مجری برنامه ی زنده و ... به تی وی زنگ زده ام...
حدود 11 سال پیش در چنین روزهایی شیر خشک نوزادان با وزن کم که برای پسرم میخریدیم،نایاب شد... من و همسرم و پسر 2 ماهه ام که 6 ماهه بدنیا آمده بود و فقط بعد از دو ماه 2 کیلو وزن داشت ، با آژانس تمام داروخانه های تهران رو زیر پا گذاشتیم ولی شیر پیدا نشد... فردا صبحش از 118 شماره وزارت بهداشت رو گرفتم و در میان بهت و غرغرهای همسرم زنگ زدم و گفتم با شخص وزیر میخوام صحبت کنم! انقدر صدام تحکم داشت که به مقام بالایی که البته وزیر نبود وصل شدم... بهش گفتم چرا شیر خشک پره نان رو از بازار جمع کردین؟ اگه میخواین گرونش کنین چرا دوروغ میگین که نیست؟ درسته دانشجوییم و حقوقی نداریم ولی هر جور شده برای بچه مون شیر گرونتر هم میخریم و انقدر پشت تلفن داد زدم با صدای لرزان که دلش به رحم اومد... آدرسمون رو پرسید و شماره تلفن رو گرفت و گفت خبرتون میکنم...
یه ربع بعد زنگ زد و گفت فلان داروخانه که در محله ی خودتونه،برید خودتون رو معرفی کنید و هرچند تا میخواید شیر بگیرید!
هنوز بعد از 11 سال همسرم میگه شیر زنی هستی با این حرکتی که زدی... بله...
در ضمن دم مهربان خانم هم گرم،کلی خوشبحالم شد با خوندن پستتان

دم شما گرم
جیگرم خنک شد از شنیدن داستان

عاطی چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:48 http://www-blogfa.blogsky.com

امیدوارم همه گیر بشه این اخلاق


منم هروز هزار بار به 1888 زنگ میزنم و میگم اتوبوسارو درست کنید تو فصل سرما.همه شون دراشون خرابه.از سقف و کف وهمه جا سوز میاد.

ولی اصصصصصلن رسیدگی نمیکنن :((((

شما ادامه بده خواهر

سیمین چهارشنبه 28 آبان 1393 ساعت 22:59

شاید دلیل اعتراض نکردمون ناامیدی بیش از خدیه که نسبت به درست شدن اوضاع داریم...ولی اینم توجیه خوبی نیست و مهربان کار درستی میکنه

موافقم
یه جمله نا امید کننده رایج هست که میگه : خب که چی ؟

این خب که چی ؟ خیلی مانع بزرگیه برای اینکه ما انتظاراتمون رو با دیگران مطرح کنیم چون از به نتیجه رسیدنش نا امید هستیم

آرام مامان علی پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 00:17

آفرین به مهربان بانو،آفرین
کاش منم اینطور بودم،باید سعیم رو بکنم

ایشالا

lightwind پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 00:53

چه قشنگه که پست رو شما نوشتین و سپاس ها تقدیم به مهربان بانو میشه.
اما من ضمن اینکه تأیید میکنم اخلاق فوق العاده خوبیه، از شما تشکر میکنم بابت حمایتی که از همسرتون میکنین.
من و مامانم همیشه به خاطر برخورد انتقادی و اعتراضیمون از طرف بابام سرزنش میشیم متأسفانه.

ممنون دوستم
ایشالا که بابای شما هم نسبت به انتقاد و اعتراض منطقی و درست شما جبهه نگیره

سهیلا پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 02:14

آفرین به هردوی شما که مکمل همدیگه هستید...

مهربان دوستت داریممممممممم

مریم گلی پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 08:05

بخشیدا بابک جان ولی از اینکه شما زحمت کشیدید و وقت گذاشتید و این پستو نوشتید بسیار بسیار متشکرم ولی خداییش در تمام مدتی که داشتم اینو میخوندم میگفتم : "دم مهربان گرم "

آفو پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 08:43

مثل من که دلم میخواد برم بشینم از وصع مدیریت مدیر جدید و شرایط و فضایی که توی محیط ِ کاری بوجود آورده و انگیزه ایی که برای اداره اومدن خوشکونده و ایی مسایل بگم . بگم عاقاااااا یا خودتو مدیریتتو این وضعیتو درست کن . یا هیچی دیگه تصمیم داری گند بزنی به ما و اعصاب ما ...

ولی نمیرم بگم ... همش فکر میکنم اینقدر تو این محیط بادمجون دور قاب چینی هست که بی خود و بی جهت برند خاش بیلیس بازی در بیارند و هیچی دیگه ما رو کلاااا از چشم مدیر بندازند .... اوضاع بشه بد ازبدتر ....

هی میگم بابا 4 ماهه اومده ... میگذره این سه سال و شش ماهه باقی مونده ...

و وقتی فکر میکنم بهش سرم سووووت میکشه ...


توی محیط کاری اعتراض کردن به یه مافوق خیلی جرات می خواد آفو

هورام بانو پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 09:09

منم مثل مهربان عمل میکنم
تا حالا چن دفعه زنگ زدم شهرداری بخاطر خیابونای پر از چاله چوله شهر
و کوچه مون که برا گلاب به روتون فاضلاب کندن و درستش نکردن کلی مجبور شدم زنگ بزنم هرکسی مینداخت گردن دیگری و یه شماره جدید بهم میداد منم تا آخر رفتم و بهم قول دادن تا یه هفته بعد کوچه مون درست کنند
یه هفنه بعدش درست نکردن دوباره زنگ زدم.....تا اومدن درست کردن
به رستوران و کافی شاپ و راننده تاکسی هم نظرمو گفتم
حتی یه بار رفتم تو یه کافی نت با دوستم دیوارشا پر کرده بود از جمله های نا امید کننده براش توضیح دادم که مراجعه کننده هاشون بیشتر جوونن و بهتر پخش کننده امید باشه ناملایمات همه میبینن ودوستم کلی بهم غر زد که تو یه بار اومدی اینور درست نبود بهشون بگی و.....

چه خوب کاری کردی و چه خوب که همچین اخلاقی داری
البته در مورد افراد و جاهای خصوصی مثل همون کافی شاپ ممکنه این اعتراض رو به دخالت کردن تو کارشون ربط بدن .

باغبان پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 09:17 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

یه دوستی داشتم یکی رو میدید آشغال میریزه زمین بهش،اعتراض میکرد.
هیچی دیگه هرموقع باهاش میرفتم بیرون چارستون بدنم میلرزید که الانه با یکی دعواش شه باز!!همه جنبه اعتراض ندارن که!

اتفاقا کار درستی می کرد . من که خودم روم نمیشه

خورشید پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 11:39

آفرین مهربان خانم...

من خودم قبلنا خیلی وقتا شده بود که جلوی بقیه وایسم. نه حالا برای کیفیت محصول و این چیزا.. ولی خب خیلی شده که با بزرگترا بحث کردیم.
الانا.. راستش وقتی می بینم هیچ تاثیری نداره.. فقط من تو ذهنشون خراب میشم بی خیال شدم.
برای چی الکی حرص بخورم و هیچی عوض نشه؟

تنها بودن همین بدی رو داره . چون اعتراض شما رو به ناراضی بودن همیشگی شما ربط میدن و سکوت بقیه رو به راضی بودنشون تعبیر میکنن . و این جمله رو زیاد می شنویم که : بین این همه آدم فقط تو ناراحتی ؟

آوا پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 12:42

همیشه خیلی دوس داشتم منم
اینجوری باشم امامتاسفانه
نشدم.....نمیدونم بخاطر
خجالتی بودنه یاهرچیز
دیگه ای..اماخدارو
شکرهمسر،این
جوری از آب
درنیومدو
ته دلم
همیشه خوشحالم بابت این خصلتش
البته بماندکه بیرون ازخونه وخونواده
اینجوریه وواسه مسائل داخلی
کشوری(منظورم کشورخونوادَ
س)اینجوری نیست.اماخب
همین که بیرون،بابت
حقش وامیسته
بازم خوبه..
واین بسیارموهبت
قشـــــــــنگیه که
همسراینجوری
باشه......دم ِ
مهربان جان
گررررررررم
خب،چون
تکه دیگه
اوهووم
یاحق...

ممنون آوا

دل آرام پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 14:12 http://delaramam.blogsky.com

آفرین واقعا خوبه تک تکمون این اخلاق رو داشته باشیم. اونوقت اوضاعمون بهتر از حالا میشه قطعا
منم زیاد اعتراض میکنم حالا بگذریم که خیلی هم بهم توجه نمیشه!! مثلا چند وقت پیش برای اعتراض به برنامه های حرکت اتوبوس یه خط مخصوص زنگ زدم به شماره ای که روی شیشه اتوبوس برای انتقاد و پیشنهاد زده بودن، حتی یه بار دیگه هم برای پیگیری و تذکر مجدد زنگ زدم اما هیچکس نگفت خرت به چند من؟!

ایشالا که به اعتراضات به حق و درست ما رسیدگی بشه

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 16:14

اره دقدقا مصداق انسان بودن کار مهربان

دکولته بانو پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 20:51

دقیقا! آدم شاکی زیاد و آدم معترض کم... انگار پوستمون مثل کرگدن ( محسن نه ها!! کرگدن واقعی!!!! :)) ) کلفت شده... پریشب نمیدونم سر چی بود که داشتم به محسن میگفتم ما ملت پوست کلفت و سازگاری شدیم! هر بلایی سرمون میاد با جوک و شوخی و خنده ردش می کنیم!

مرسی مریم جان

شمسی خانم شنبه 1 آذر 1393 ساعت 10:33

ما هم تو شرکت یه همکاری داریم که از این نوع اعتراض ها میکنه. یه بار که در بطری شیر باز نمیشد و وقتی بازش کرده بود شتک زده بود رو پیرهنش کاری کرد که شرکت پاک هم براش یه پیرهن آوردن هم عذرخواهی کردن . یه بار هم در بطری آب معدنی باز نمیشد همین کار رو کرد. اما باید به یه نکته توجه کرد که کسی که میخواد اعتراض کنه باید با آرامش و خونسردی حرفش رو بزنه وگرنه این اعتراض اثربخش نمیشه.

موافقم شمسی خانوم
از اون ور اعتراض کردن بیجا و همیشگی هم ضرر داره
چون مردم شما رو به عنوان یه آدم همیشه معترض میشناسن که در همه موارد ناراضی هست که اینم خوب نیست .

هدی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 16:12

وقتی این پست رو میخوندم حس میکردم دارین منو توصیف میکنین
آفرین به مهربان عزیز! خیلی اوقات پیش اومده که اطرافیانم منو از اعتراض به شرایطی که هممون رو آزار میده منع کنن، گاهی موفق میشن که منو منصرف کنن و گاهی هم نه...
ولی اینکه میبینم فقط من تنها نیستم که همچین روحیه ای دارم بهم انرزی و جسارت بیشتری میده...

فکر می کنم اگر همه نسبت به وضعیت نا مناسب معترض باشند وضعیت خیلی بهتر باشه . متاسفانه در فرهنگ ما ضرب المثلی هست که میگه : سکوت نشانه رضایته در حالیکه من به شخصه اکثر اوقات وقتی ناراضی هستم سکوت میکنم .

رها شنبه 1 آذر 1393 ساعت 23:11 http://gahemehrbani.blogsky.com/

اماان از شماها مهندس های مهرماهی نقشه پرداز! احیانا حس برتر هم دارید دیگه؟
عاشقتم مهربان خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد