هفتگ
هفتگ

هفتگ

خلقیات ما ایرانیان.....با اجازه از مرحوم جمالزاده

مهمان این جمعهء هفتگ

محمد آقای اسحاقی نازنین :

ما ایرانیها گل هندوانه را به بقیه جاهایش ترجیح میدهیم ....این جواب سئوالی بود که وقتی ضمن گپ زدن با یک پیرمرد و سئوال در مورد خلقیات مردممان ازش پرسیدم...شنیدم.دست بر قضا میخواهم نوشتن این مطلب را از همینجا شروع کنم که ایضا در مورد انار هم همین وضعیت را داریم و خیارقلمی که گلخانه ای هم نباشد از دیگر علایق ماست....بگذریم.....جوانتر که بودم روزی در صف نانوایی سنگکی پسرکی هم سن و سال خودم که بعدا فهمیدم  کمی مشاعرش عیب دارد, پشت سر من ایستاده بود و همینطور زل زده بود به من. با تعجب  ازش سئوال کردم که چرا زل زدی بمن یهو ناغافل یدونه سنگ از روی زمین برداشت و ضمن نشون دادنش بمن پرسید: این چیه؟ جواب دادم,خب این یه سنگه بلافاصله ادامه داد چرا نمیشکنه ؟ من با تعجب نگاش کردم ومیخواستم چیزی بگم که خودش فوری جواب داد:چون سفته,میفهمی چون سفته.این دیالوگ مسخره ی بین ما, منو یاد یکی دیگه ازعادات ایرانیها میاندازه و اون اینه که ما مردمی هستیم که عادت داریم سئوالات زیاد نامفهوم ومسخره و چرت برای هم طرح کنیم و خودمان هم جوابهای مسخره تر به آن بدهیم.وهمه ی دنیا را هم بجز خودمان ابله ونفهم میدانیم.ما زیاد اهل هیاهو و شلوغ بازی هستیم وبدون توجه به دیگران راجع به هر چیزی اظهار نظر میکنیم و راه حل ارائه میدهیم .مثلا ما همه مان توی خانه هایمان یک داروخانه ی کامل داریم که انواع قرص و کپسول تاریخ مصرف گذشته را درآن نگاه میداریم و موقع بیماری خود درمانی میکنیم.تا یادم نرفته اینرا هم بگویم که ما هر آدم موفق تر یا درسخوان تر از خودمان را یا دزد میدانیم و یا مسخره و ابله و بیسواد و برای هر کدام از ادعاهایمان  هم صد تا دلیل میاوریم.اصولا ما مردمی رفیق باز و با مرام هستیم ولی فقط توی فیلمها خیلی هم دیالوگ ماندگاردر فیلمهایمان در رابطه با این قضیه داریم.میگن ژاپنیا وقتی به رگ غیرتشون بربخوره, میرن هاراگیری میکنن ینی خودشونو با چاقو یا شمشیر یا قمه یا هرچی میکشن ولی ما وقتی به رگ غیرتمون بر بخوره با همین ابزار و ادوات افراد دیگر را میکشیم. ما کلا مردمی احساساتی و خوشگل پسندیم ولی بیشترمان نیاز به عینک داریم و خودمان نمیدانیم وبه همین دلیل ضعف بیناییمان را با توجیهات مسخره جبران میکنیم و از این بابت در بین ملل جهان مردمی فیلسوف مآب و همه چیز دان محسوب میشویم. یک زن ایرانی میتواند یک مرد ایرانی رابا عشوه های خرکی و بعضا گریه  تا صد بار گول بزند ( بقول اون زنه تو اون فیلمه ,شمردم که میگم) و یه مرد ایرانی میتواند یک زن ایرانی  را با تنها با تکرار بموقع یک کلمه " میگیرمت" تا صد بار گول بزند..ما خیلی چیزها را فقط از آن خودمان میدانیم و بر این باوریم که مردمان دیگر از آن بی بهره اند مثلا شجاعت و سخاوت و گذشت و جوانمردی را از خصلتهای منحصر بفرد خودمان میدانیم و یا مثلا فکر میکنیم احترام میان مادر و فرزند پدیده ای منحصرا اسلامی-ایرانیست.بیشتر ما ایرانیها( خصوصا جوانهایمان ) از اعراب بدمان میاید و سعی میکنیم اینرا بعنوان یک فضیلت به دیگران هم نشان دهیم که ما هم بعله....و بشدت از کوروش بزرگ و خانواده ی سترگ هخامنشیان که روزی روزگاری  ثلث دنیای قدیم را تحت سیطره ی خود داشته اند,خوشمان میاید.همه ی ما یک دیوان شعر حافظ و بعضا سعدی و مولانا در خانه مان داریم که سال تا سال آن را باز نمیکنیم مگر در شب و روزهای خاص,مثلا سال نو یا یلدا و قریب باتفاقمان اشعار این اشخاص بزرگ و فرهیخته را غلط میخوانیم و معنیشان را هم نمیدانیم.ما مردمانی بسیار شوخ طبعیم و به این زودی به جوکهای دیگران  نمیخندیم و اکثر جوکهای خنده دارمان هم در حول و حوش اسافل اعضا بدن ساخته میشوند که با لذت خاصی برای یکدیگر تعریف میکنیم.اینها را که نوشتم به این معنا نیست که ما ملتی یعجوج و معجوج هستیم و اصلا صفات خوب نداریم,ما خیلی صفات خوب داریم که ملتهای دیگر کلا از آن بی بهره اند مثلا ما مردمی هستیم که به زبان و فرهنگ یکدیگر خیلی احترام میگذاریم و کلا اهل مسخره کردن آداب و رسوم و فرهنگ و زبان و شهر و لهجه ی یکدیگر نیستیم و یا اینکه ما خیلی دوست داریم که بروز باشیم و بهمین دلیل تمام چیزهایی که مردمان کشورهای دیگر ساخته اند را درست پس از ورود به بازارحتی شده با قرض و قوله از این و آن, میخریم و از آن استفاده میکنیم و به یکدیگر نشان میدهیم و یا مثلا دروغ و غیبت و پشت هم اندازی و کلاه برداری,کلا جزو فرهنگ ما نیست واگر هم باشد ازجوامع بی دین و ایمان غربی وملتهای دیگر وارد جامعه ی ما شده است.فلذا شخصا و از زبان همین قلم خداوند مننان را شاکرم که در چنین جامعه و محیط پاکی متولد و رشد  یافته ام و امید وارم اگر تخم و ترکه ای هم داشتم در همین مرز پر گهر به منصه ی ظهور و بروز برسد.
 

نظرات 35 + ارسال نظر
ساجده شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:42

اون آخراش که تعریف کردید بیشتر به ایرانیا تیکه انداختیدهااااا

ساجده شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:43

چرا ازهمین وبلاگ شروع نمی کنیم به درست کردن جامعه؟خدا روشکر شماها که خوب خواننده دارید.یه بار به جای اینکه صرفا بنویسیم وبقیه هم بخونن و به به وچه چه کنند بیاید ازهمدیگه بخوایم یه راه حل بدن تا حداقل یکی از اخلاقای بدمون رو کنار بذاریم. شاید به کمک هم بتونیم آغازگر یه راه بزرگ باشیم.

رها شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:43

راستشو بگم من تا نصفه بیشتر نخوندم، مدتیه از این دست نوشته ها زیاد می خونم و چندپست مشابه هم در این وبلاگ!!
خسته شدم! همین!

عاطی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:44 http://www-blogfa.blogsky.com/

اینکه ما فقط حرفیم که حرفی نیست! ولی امیدوارم ی روزی به درجه ی عمل هم برسیم

البته سیاست خیلی هارو به عمل!!!رسانده!!!!!اما نه آنی که ما میخوایم!یا فکر میکنیم که میخوایم:|

چقدر میخواییم خودمونو مردممونو بکوبیم ...
این پست یه چیزی بود تو مایه های همون دانستن و پذیرشی که جناب پیرزاده ازش صحبت کردن. تا ابد هممون میام و بدیا و نقاط ضعفمونو میشماریم. بدون اینکه تلاشی برای اصلاحش داشته باشیم.

عاطی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:47 http://www-blogfa.blogsky.com/

کی بزرگتر از صادق چوبک

ک همه ی بدی ها و پلشتی ها و حقایق! رو گفت و بدون اینکه راه حلی بده.یا تلاشی کنه و داد بزنه

ما توو الفبای زندگی ک پاکیزگی و احترام و وجدان کاری و این چیزا باشه مووندیم.
ما باید درس بگیریم . کسی نباید درس رو دیکته کنه واسه مون. ما باید سعی کنیم آدمی نباشیم که توو این مثال ها قرار بگیریم. اینا تلاش فردی میخاد نه جمعی.

بانو شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:48

ا- مشاهده نظرات مخالف نشانده ی تاثیر متن بر مخاطب است.
2-نوشته هایی از این نوع قصد ارائه راهکارندارند.تنها طنز تلخی هستند که هشدار میدهند.
3-تلنگری بجا و بموقع بود.ممنون

مهسا شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:48

سلام.فقط میتوانم بگویم به شدت موافقم.اما وقتی همه اینها را میدانم و با همه این حرفها یک پسر ۱۵ماهه نازنین دارم از خودم بیزار میشوم که چرا خواستم او هم در این جامعه باشد...امیدوارم جامعه ام برای زمان او قابل تحمل شود.امین

رضوان سادات شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:50 http://zs5664.blogsky.com/

جمعه ها بهتره یه پست طنز،یه خاطره،یه داستان واقعی یه چی تو این مایه ها نوشته بشه!!!!
ضمنن اگه خاستین درمورد ایرانی و ایرانی جماعت صحبت کنید بهتره فقط هفته ای یه پست با این موضوع نوشته بشه!!!

با تشکر از مدیریت هفتگ!!!!

رضوان سادات شنبه 1 آذر 1393 ساعت 00:52

خوش بحال خارجیا که ایرانی نیستن!!!

خب که چی!!!!!!الان ما باید چی بگیم؟؟؟
ایشالا بچه تون هم یه ایرانی اصیل بشه با همه این خصوصیاتی که گفتید!!!

یه وقتایی باخوندن بعضی پستها از هفتگ متنفر میشم!!!

گلابی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 01:24

کاملا درسته حقیقت هم تلخه متاسفانه :)

پگی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 01:28

خیلی هم خوب ممد آفای اسحاقی دم شما هم گرم.مثل همیشه عالی بود.

بابک اسحاقی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 01:29

سلام محمد عزیز
اولا که به شخصه باعث افتخارم بود که نوشته شما رو هم تو این وبلاگ خوندم و از محسن عزیز بابت این انتخاب ممنونم .

راستش به خاطر مشکلی که پیش اومده بود من اول مجبور شدم کامنتهای پست رو بخونم و وقتی دیدم اکثر دوستان دارند اعتراض می کنند خیلی کنجکاو شدم که شما چی نوشتی که اینطور شده ؟
با بخشی از صحبت و نظر دوستان موافقم . انتقاد کردن بدون ارائه راه حل بی فایده است و سیاه نمایی کردن جز اینکه باعث از بین رفتن انگیزه و اعتماد به نفس ما بشه شاید فایده چندانی نداشته باشه . از اون طرف ندیدن و نگفتن مشکلات هم ایراد داره چون کسی که خنثی نباشه نمیتونه مشکلات رو ببینه و چیزی نگه و اینطوری ممکنه خیلی ها اصلا متوجه نشن که مشکلی وجود داره و مملکت ما گل و بلبله که متاسفانه نیست .

به شخصه تا قبل از دوران خدمت مقدس سربازی روی ایرانی بودنم خیلی متعصب بودم و فکر می کردم که مردم ما بهترین مردم دنیا هستند اما بعد از دو سال سوت زدن در خیابان و تماشای از نزدیک جامعه دچار دوگانگی شدم اصلا . به هر حال من که برعکس شما از مرزهای این کشور بیرون نرفتم و هرچی دیدم ایرانی بوده شاید نتونم نظر درست و حسابی بدم . یا از روی تعصب به ملیت حرف می زنم یا از روی شیفتگی به غرب به به و چه چه بیخود می کنم . پست شما لااقل برای من نکته ناراحت کننده ای نداشت و با کلیتش موافق بودم ولی نه برای همه ایرانی ها . شمایی که میدونم چند سال از عمرت رو خارج از کشور بودی و با مردم اون کشورها زندگی کردی احتمالا خیلی بهتر از من میتونی بین رفتارها و خلقیات ما و خارجی ها مقایسه کنی .

در آخر اینکه جمع بستن و کلیت دادن به یک گروه شاید در یک بحث خودمونی مشکل ساز نباشه اما وقتی در یک رسانه ی هرچند کوچک مثل وبلاگ بازگو بشه باعث عکس العمل منفی مخاطبان میشه . همه ما واقفیم که در بین همین ایرانی ها چه انسان های بزرگواری زیستند و زندگی می کنند که در همه زمینه ها حرف برای گفتن دارند و در سراسر دنیا هم شناخته شده و مورد احترام هستند و اینکه در بین خارجی ها هم انسان های زیادی وجود دارند که در همون جامعه مضر و مخرب تشخیص داده میشن و تمام اخلاقیات رو زیر پا میگذارن .
کلیت دادن یکسری عادت های بد و خلقیات نادرست به همه ایرانی ها کار اشتباهیه که مطمئنا شما هم چنین منظوری نداشتید . احتمالا اگر این رفتار و خلقیات ناپسند رو ( در عنوان و در متن پست ) به همه مردم ایران تعمیم نمی دادید خیلی بهتر بود .

مهرداد شنبه 1 آذر 1393 ساعت 01:36

طنز آمیزترین نگاه بر بزرگترین حقایق تلخ جامعه مان .سپاس

محمد اسحاقی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 02:27

سلام بابک جان
الان که محسن منو تگ کرد یه سری به وبلاگ زدم و دیدم به...چه خبره...راستش باورم نمیشد یه نوشته ی ساده در این مدت کوتاه اینقدر معترض داشته باشه خصوصا اون خانم سید اولاد پیغمبر که من باعث شدم از وبلاگ شما متنفر بشه و از این بابت واقعا متاسفم...راستش حق با شماست تعمیم دادن بعضی چیزا به کلیت جامعه حتی اگر از زبان طنز باشد کمی ناخوشاینده و من موقع نوشتن به این موضوع توجه نکردم.ولی در این مورد می خواستم موضوعی را یادآور شوم. یادم میاید زمانی دریک پست فیس بوکی یک عکس خنده دار از تابلو سردر یه رستوران در لرستان دیدم که رویش نوشته بود:رستوران مثلا محمد و مرتضی و حسین رمضانی بجز اکبر ناگفته پیداست که چقدر دیدن این تصویر خنده آوره,منظورم از نقل این موضوع اینه که یادآور بشم,من ایران و نسل فرهیخته ی ایران را هم میشناسم و هم از نزدیک با آنها در ارتباطم ولی خودت بهتر میدانی که وقتی از مشکلی مینویسی نمیتوانی جا به جا فلان شخص و بهمان آدم را مستثنی کنی اصلا افراد خوب که نیازی به تعریف یا تکذیب ندارند.متاسفانه برآیند چیزی که اینروزها از وضع و اوضاع جامعه می بینیم چیزی نیست جز ناهمواریها و اعوجاجات گوناگون. من سعی کردم بجای نقل خاطرات روزانه و رسیدن به نتایج اخلاقی قشنگ,بطور کلی از بعضی از این ناهمواریها در قالب طنز صحبت کنم یا برای هزارمین بار یادآوریشان کنم.هرچند باور دارم که تکرار این موضوع طعم ذهن بعضی از دوستان رو تلخ کرد.که از این بابت هم از تمامی خوانندگان این وبلاگ وزین معذرت خواهی میکنم.
بابک عزیز,باز هم از تذکرت ممنونم و برای تو و محسن عزیز و دیگر دوستان همدل و هم قلمتان آرزوهای خوب دارم.با مید روزهای خوب دوست عزیزم.

سپیده شنبه 1 آذر 1393 ساعت 02:40

ما ملتی هستیم که با bold کردن نکات منفی اخلاقی رایج در بین مردم , به اونها دامن میزنیم ... متاسفم باهاتون مخالفم و تایید نمیکنم نوشته تون رو ...

جعفری نژاد شنبه 1 آذر 1393 ساعت 08:28

قلمتوت رو دوست دارم و نگاه تون به زندگی رو از روی نوشته هایی که تو فیس بوق ازتون خوندم بسیار می پسندم

در مورد پست بالا هم شاید یک روز سعادتی شد حضوری صحبت کردیم

باغبان شنبه 1 آذر 1393 ساعت 09:15 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

دارم تصور میکنم الان من ملکه انگلستان بودم یا مثلا به دختر افغان یا اینکه یه سوءتغذیه دارسومالیایی یا ...
چیکار میکردم؟
برای من مهم اینه توی جایگاهی که هستم انسانیت داشته باشم.(که معمولن موفق نیستم)سعی کنم به داشتنونداشتن چیزی افتخارزیادینکنم.یاناراحت نباشم.
خداخودشم توی سوره حجرات آیه سیزده اشاره میکنه که قوم و قبیله ها و نژادهای مختلف رو آفریده صرفن برای شناخت.نه به دلیل تفاخر و برتری.
یه چیز دیگه هم اینکه جامعه ها گاهی توی اوجند گاهی توی حضیض.هیچ چیز هیچوقت ثابت و ماندگار نمونده.
ممنون که برامون نوشتین.

رضوان سادات شنبه 1 آذر 1393 ساعت 09:17

1.من از این ناراحت شدم که تو این وبلاگ انقد به این موضوع پرداخته میشه که ما ایرانیاه چه جوری هستیم و چه جوری نیستیم!!!
2.چیزایی که نوشتید واقعیتیه که وجود داره و همه ماهم جزئی ازین سرزمین هستیم و همه این رفتارهای بد و خوب رو داریم و نمیخام بگم مثلا من خییییییلی خوبم و هیچ کدوم ازون رفتارها و عادتهای بدی که گفتی رو ندارم!!!!!! که دارم چون یه ایرانی هستم ودارم تو این کشور زندگی میکنم!!!
3.خیییییییییلی از رفتارها هست که من رو آزار میده حتی یه چیزایی شم تو وبلاگم نوشتم اما خب گفتن و تکرار این حرفها چه تاثیری داره؟؟؟تا خودمون نخوایم که خودمون رو اصلاح کنیم!!!
5.آدم خسته میشه ازین"تکرار مکررات"!!!! تو یه وبلاگی که قراره هرشب بخوندش!!!
6.بازم ممنون که نظرات رو خوندین و حداقل اینو فهمیدین که من یکی از خواننده های بی اعصاب این وبلاگم!!!
7.ایشالا جمعه بهعد یه پست شاد!!!

رضوان سادات شنبه 1 آذر 1393 ساعت 09:22

باکامنت دوم ساجده عزیز کاملا موافقم
راس میگه چرا یه راهکار نمیدین مثلا فلان عادت بد رو یه هفته سعی کنیم بذاریم کنار و از اطرافیانمون هم بخوایم اینکارو بکنند!!!
مطمئنن کارساز خواهد بود!!!

نیمه جدی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 11:38

به عنوان یکی از خوانندگان همیشگی و ثابت هفتگ از آقای اسحاقی به خاطر این نوشته ممنونم.
اگر بخواهم شخصی صحبت کنم از به دینا آمدن توی ایران و این جبر جغرافیای لعنتی ناراحتم. جبری که باعث می شود تلاش برای زندگی در جایی بهتر گرفتار اندوهی به بزرگی غربت و تنهاییم بکند . تبدلیم کند به یک بیگانه به یک خارجی.
در مورد این که چرا خلق و خو و منش ما ایرانی ها به یک همچین سمت و سویی رفته است در کتابهای تاریخ اجتماعی حرفهای زیادی زده شده است . این که چرا این قدر دروغ و تظاهر توی مملکتمان زیاد است ؟ این که چرا این قدر نسبت به همدیگر بی اعتماد و بد بینیم ؟ چرا هر دولتی که روی کار می آید کم کم مردم را مقابل خودش می بیند نه همراه و ملازمش و این که چرا با وجود این همه توصیه های مذهبی به رعایت احوال دیگران شاهد این همه بی مبالاتی نسبت به حق و حقوق یکدیگریم و خلاصه همه ی آنچه که تو ی این پست با طنزی زیبا به آنها اشاره شده بود. از خشکی و کمبود آب و نیاز به میراب و نداشتن طبقه ی متوسط حرف زده شده تا رانت خواری و نفرین نفت و ...همه ی این حرف ها و اسندلال ها می خواهد بگوید آنچه مارا "ما "کرده است بسیار ساختاری و ریشه ای است .
دوستان خواستار راهکار و چه باید کرده شده اند. آنچه مسلم است این است که برای چنین مشکلات ریشه ای و پایه داری نمی توان به راحتی راهکار ارایه کرد. مشکلات و مصائبی که در طول دوران جامعه پذیریمان کم کم و نرم نرمک توی وجودمان نهادینه شده اند. یعنی همه ی ما به نوعی درگیر چنین مسائلی هستیم. بعضی ها کمتر بعضی ها بیشتر. اما در هر حال ساختاری که چنین خلق و خویی را برای ما ساخته و پرداخته کماکان دارد با قوت به کار خودش ادامه می دهد. و ما هم طبق فرایند جامعه پذیری تا لحظه ی مرگ تحت تاثیرش هستیم .در نتیجه نمی شود گفت که همین امروز و همین حالا از خودم شروع می کنم و آدم بهتری می شوم و خیلی فرهیخته به زیست خودم ادامه میدهم و بهتر است حرف نزنیم و عمل کنیم و صحبت هایی ازین دست ! بله اگر من یک موجود غارنشین تنها بودم می توانستم از همین امروز که اول آذر است و خیلی هم الهامبخش مصادف شده با شنبه و اول هفته ، کلی صفات نیک را در خودم پرورش بدهم و با طبیعت و زندگی از در آشتی و صلحی خدا پسندانه در بیایم . اما متاسفانه یا خوشبختانه هیچ کدام ازما تنها زندگی نمی کنیم . لازمه ی زندگی اجتماعی هم کنش متقابل اجتماعی با سایرین براسا س الگوهایی است که جامعه در اختیارمان قرار می دهد. الگوهای اجتماعی موجودمان هم با کمی دخل و تصرف همانهایی است که تو ی این پست به آنها اشاره شده است . تغییر این الگوها به دست یک نفر یا ده نفر امکانپذیر نیست .
شاید برای خیلی از ما پیش آمده که دلمان خواسته خیلی درستکارانه رفتار کنیم . یعنی یک روز از دنده ی راست بلند شده باشیم یا مثلن فردای شب قدر باشد و بعد از یک انابه و استغاثه ی 1001 بندی تصمیم گرفته باشیم حالا که کتاب اعمالمان تمیز و مرتب شده بعد ازین چیزهای خوب تویش بنویسیم!. راه افتاده ایم رفته ایم سر کار . همه ی کارها را خوب و خداپسندانه انجام داده ایم . به ارباب رجوع ها احترام و اکرام کرده ایم . حتی پرونده ی یک ارباب رجوع پیر را گرفته ایم دستمان برده ایم اتاق به اتاق چرخانده ایم و مهر و امضاهای لازمش را گرفته ایم . اما خب دست آخر صدای همکارمان را شنیده ایم که به دیگری می گوید : حتمن چیزی گرفته! حتمن سفارشی بوده! یا حتی لج کرده اند کار را انجام نداده و کلی تیکه ی مستقیم بارمان کرده اند! این اتفاق اگر چند بار پشت سر هم توی کنش های متقابلتان با همکاران بیفتد مطمئن باشید کم می آورید . حوصلتان از خلاف جهت شنا کردن سر می رود اصلن! همرنگ جماعت می شوید و خلاص! چون شما هم توی این فضا جامعه پذیر شده اید . عوض کردن دیگران و عوض کردن لایه های اصلی و زیرین ذهن خودمان واقعن کار هر کسی نیست . شیر نر و مرد کهن می خواهد !
هیچ وقت یادم نمی رود استاد آمریکایی ایرانی الاصلی مهمان یکی از همایشهای بین المللی زنان و خانواده بود. اول سخنرانی اش اعتراف تکان دهنده ای کرد. گفت که 52 سال دارد و توی 18 سالگی از ایران رفته است . اما فقط دو سه سال است که با تمام تلاشها و کوشش های فعالانه اش توانسته است عمیقن به این باور برسد که خانم های همکاردپارتمانشان، هیچ فرقی با ایشان ندارند و حتی تو ی خیلی از زمینه ها بالاتر و بهترند. یعنی می گفت ساختار مرد سالار ایران چنان برتری مرد نسبت به زن را تو ی ذهنش فرو کرده بوده که کلی زحمت کشیده و بعد از سی و اندی سال توانسته آن را از ذهن و باور و فکرش بیرون کند .
البته امیدوارم این نوشته را حمل بر ناامیدی من اصلاح نکنید. من هم مثل شما امیدوارم که یک روز دیگر خبری ازین حرفها نباشد و ما هم تو ی مملکتمان همه ی شاخص های سرمایه ی اجتماعی را داشته باشیم و از کنار هم زندگی کردن لذت ببریم . اما چه کنم که بی نهایت به قدرت ساختار اعتقاد دارم و کنش فردی را تابعی از این ساختار سفت و محکم می بینم . ساختار بتون آرمه ای که انگار قرار است تا ثریا همین کج و کوله بالا برود . ساختاری که باعث شده خیلی از وقت ها نه رحمان باشیم و نه رحیم . یعنی نه مهر خاص به دوستان و خانواده و اطرفیانمان داشته باشیم و نه مهرعام به همسایه ،هم محله ای ،همشهری ، هموطن و همنوع.
شاید تمرین رحمان و رحیم بودن تنها کاری باشد که توی این وانفسا بتواند از دست تک تکمان آن هم جدا جدا بر بیاید . شاید این طوری کمی ایران را جای بهتری برای زندگی کنیم . البته شاید .

نیمه جدی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 11:45

یا قمر الملوک وزیری ! چرا این قدر طولانی شد عرائضم؟!! به گمانم رکورد خودم را تو ی این هفت سال وبلاگ خوانی و کامنت نویسی زدم ! حتی فکرکنم روی دست تیراژه جان هم بلند شدم !

سهراب خانباباپور شنبه 1 آذر 1393 ساعت 13:08

درود. ما ایرانیا عجیبترین خلقیات را داریم
در جایی مطلبی دیگه از خلقیات ایرانیا خونده بودم
http://ckelckeman.blogsky.com/1392/09/18/post-61/%D8%AE%D9%84%D9%80%D9%82%D9%80%DB%8C%D9%80%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D9%80%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%80%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%80%DB%8C%D9%80%D8%A7%D9%86

آوا شنبه 1 آذر 1393 ساعت 13:18

ازخواندن پست نهایت لذت رابردم و
کامنت نیمه جدی جان ِ عزیز هم
این لذت راتکمیل کرد..باپست
کاملاموافقم وتشکرمیکنم از
نویسندهء عزیز..............
نیمه جدی جانم:کامنتت
بسیار جامع بود.ممنون
وقت گذاشتی..حــــظ
کردم.............
یاحق...

باغبان شنبه 1 آذر 1393 ساعت 13:19 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

ممنون نیمه جدی بانو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد