هفتگ
هفتگ

هفتگ

در مدح فرزند آوری

توی پست های چرکنویس وبلاگم پستی هست به عنوان " صد دلیل برای بابا نشدن من " که مربوط است به چند سال قبل . مطابق معمول ایده ای برای نوشتن یک پست به سرم زده و توی چرکنویس ها عنوانش را نوشته ام تا فراموشم نشود و بعدها سر فرصت درباره اش بنویسم . احتمالا آنروزها فکر نمی کرده ام که قرار است به زودی پدر دو فرزند باشم و می خواسته ام این بابا نبودن را با صد دلیل محکم توجیه کنم . پست مذکور متن ندارد و فقط یک عنوان است و بس . هرچقدر هم که فکر می کنم صد تا که هیچ ،ده تا دلیل محکم هم برای بابا نبودن پیدا نمی کنم البته حالا و فعلا که بابا بودن را تجربه کرده ام و طعم شیرینش زیر دندانم رفته است و فهمیده ام غولی که از فرزند داشتن ساخته بودم یک غول کوچولوی خوشگل و تو دل برو و دوست داشتنی بوده است . اگر این فهم و شعور را قبل تر داشتم نه تنها هیچ وقت به نوشتن چنین پستی فکر نمی کردم بلکه خیلی پیش تر از اینها یعنی وقتی تازه با مهربان ازدواج کرده بودیم به فکر آوردن بچه می افتادیم و حالا با بچه هایمان داشتیم توی منزل گل کوچیک بازی می کردیم و حساب و دیکته کار می کردیم به جای اینکه بیبی انیشتین تماشا کنیم .


اما داستان  از آنجا شروع شد که یکی از روزهای نوروز سال91  به اتفاق همسایه طبقه پایینمان جناب باقرلو و همسایه بالایی آقای پیرزاده قصد سفر کردیم . از آنجا که باقرلو کرگدنی خسته و تنها و بی پول است مقصد سفرمان خیلی دور نبود . چرا که نه تاکسی خسته اش یارای سفر طول و دراز رفتن داشت و نه دلش می خواست پول هتل و اقامت بدهد . این شد که همگی هوار شدیم منزل استاد پژوم مستقر در شهر مقدس قم .

ملتفت هستید که قم یک شهر زیارتی است و ما هم چون زیاد اهل زیارت نبودیم سفرمان صرفا به سیاحت در منزل ایشان و تناول دست پخت محشرشان خلاصه می شد . قبل از این با باقرلو چند باری سفر رفته بودیم اما آن سفر اولین همسفری ما با پیرزاده اینا بود . من و مهربان نشسته بودیم در کتابخانه عریض و طویل جناب پژوم که اتفاقا از جاذبه های توریستی منزل ایشان است و داشتیم با هانا پیرزاده بازی می کردیم . این بچه یعنی هانا پیرزاده یک فرشته به تمام معناست . بی آزار و اذیت و اصلا با تصور شما از بچه ها توفیر دارد و برای خودش یک پا ، آدم بزرگ است . شیرین زبانی می کرد و دلبری و ما هم محو تماشایش بودیم و با هم می گفتیم که چقدر خوب است بچه اینطور بی آزار و اذیت باشد و کاری به کار بابا و ننه اش نداشته باشد و بشود او را همه جا به سفر و مهمانی ببری ، بی غصه و نگرانی . اینجا بود که آرش پیرزاده وارد شد و نشست روی مبل و بدون هیچ مقدمه و موخره ای به من و مهربان نگاهی انداخت و جمله اش را اینطور شروع کرد : شما چرا بچه نمیارید ؟

ما دو تا نگاهی به هم کردیم و گفتیم : اینجا که نمیشه خب . زشته

و بعد پیرزاده ابروهای پر پشتش را طوری در هم کرد که همان دو منفذ ریز چشمهایش هم زیر خرمن ابروهایش پنهان شدند و درست مثل بابای آن پسره توی کارتون " ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی " با عصبانیت گفت : نه جدی می پرسم .

ما هم که آن موقع هنوز پیرزاده را خوب نمی شناختیم و نمی دانستیم این آقای هیکل بزرگ صد و بیست کیلویی آزارش به مورچه هم نمی رسد و اصلا و ابدا ترس ندارد کمی ترسیدیم و جدی شدیم .

من از مشکلات و توجیهات ذهنیم در مورد بچه نیاوردن گفتم . احتمالا همان مواردی که قرار بود توی آن پست " صد دلیل برای بابا نشدن من " بنویسم . مثلا مشکل مالی و قضیه خانه و مشغله های فکری - شغلی خودم و مهربان و از این دست خزعبلات که واقعا الان یادم نیست چه بوده اند .

پیرزاده اما با قاطعیت و منطقی مثال زدنی همانجا سرپایی ما را در عرض نیم ساعت چنان توجیه کرد که وقتی جلسه توجیه کنان تمام شد من و مهربان آماده تولید مثل شده بودیم .


پیرزاده با زبان ساده اینطور گفت : ببین دوستم ! آدمها دو دسته هستند . دسته اول اصلا اعتقادی به داشتن فرزند ندارند . به هر دلیلی . مثلا نسبت به آینده زندگی مشترکشون تردید دارند و احتمال می دهند در آینده از هم جدا بشوند . زندگی مشترکشان پر از مشکل و دعوا است و بارها به طلاق فکر کرده اند . بعد پرسید : شما در زندگی مشترکتان مشکل دارید ؟

من و مهربان گفتیم : نه خدا رو شکر

بعد گفت : یا اینکه اصلا دوست ندارند بچه بیاورند . میانه خوبی با بچه ها ندارند . تفکرشان اینست که نباید موجود دیگری را به این دنیای پر از خطر و کثیف دعوت کنند . شما همچین اعتقادی دارید ؟

من و مهربان هم گفتیم : نه والا . اگر قرار باشد همه اینطور فکر کنند که نسل آدمیزاد هم مثل دایناسورها منقرض می شود و اتفاقا ما هر دویمان خیلی بچه دوست داریم .

پیرزاده دوباره گفت : پس شما جزء دسته دوم هستید . دسته دوم کسانی هستند که تصمیم دارند بچه بیاورند اما به خاطر دلایل مختلف دست دست می کنند .

ما هم گفتیم : بله بله  ما دسته دومی هستیم و چند تا از دلایلمان را دوباره برایش توضیح دادیم . مثل همان مشکلات مالی و ترس از قبول مسئولیت سنگین پدر و مادر بودن و اینکه نتوانیم هرچیزی که فرزندمان نیاز دارد برایش مهیا کنیم .

و پیرزاده نه گذاشت و نه برداشت و خیلی رک گفت : دلایل شما خیلی احمقانه است .

استدلالش هم جالب بود البته . می گفت : شما در بچگی هر چیزی خواستید برایتان فراهم شده ؟ نه . الان عقده ای و حسودید ؟ نه . اگر همه چیزهایی که می خواستید برایتان فراهم می شد تضمینی بود که الان زندگی بهتری داشته باشید ؟ نه . اصلا اگر انقدر مکنت و ثروت داشته باشید که هرچیزی بچه شما خواست برایش تهیه کنید کار درستی است انجام چنین کاری ؟ نه

بچه تا وقتی که به مدرسه برود خرج چندانی ندارد و شما با همین حقوق فعلی می توانید نیازهای اولیه اش را مرتفع کنید . به جای اینکه تمام وقت و انرژی شما صرف مسائل مادی بشود بهتر است برای تربیت بچه وقت بگذارید که فهم و شعور پیدا کند و به داشته هایش راضی باشد . از دیدن داشته های دیگران حسودی نکند و عقده ای نباشد . خودش یاد بگیرد چیزی را که می خواهد بدست بیاورد وگرنه اگر هرچیزی که خواست در اختیارش قرار بدهید که می شود یک انگل نفهم و خودخواه .


شاید عجیب باشد اما حرفهای پیرزاده در همان چند دقیقه یکجورهایی تصورات مرا نسبت به داشتن فرزند عوض کرد . فهمیدم که خیلی ماجرا را سخت گرفته ام و حالا بعد از یکسال و خرده ای بابا بودن باور دارم که داشتن فرزند موهبتی وصف نشدنی و زیباست . صد البته سختی های زیادی هم دارد . خرج و مخارج و شب بیداری و اذیت و آزار دارد . من و مهربان دیگر مثل قبل تنها نیستیم که بتوانیم هرجا که دلمان می خواهد برویم و هرکاری که دلمان می خواهد بکنیم . دیگر ما دوتا فقط دو نفر نیستیم و با وجود فرزند دوم احتمالا سختی ها و مشکلات بیشتری هم در انتظارمان هست . اما باور کنید این اغراق نیست که یک لبخند مانی تمام آن سختی ها و مشکلات را دود می کند و می فرستد به آسمان . یعنی تا وقتی خودتان پدر و مادر نباشید نمی فهمید که داشتن بچه چقدر شیرین و دوست داشتنی است . وقتی توی بغل شما خوابش می برد . وقتی اولین قدمهایش را با چشم خیس تماشا می کنید و وقتی شما را صدا می کند و می بینید هر روز یک شیرین کاری جدید یاد می گیرد . وقتی یکهو متوجه می شوید تمام هم و غم زندگیتان شده رشد دادن و بزرگ کردن و به ثمر رساندن یک کودک نوپا و بعد از خودتان می پرسید واقعا وقتی این بچه نبود ما چگونه و با چه هدف و امیدی زندگی می کردیم و اوقاتمان چطور می گذشت ؟ آن وقت است که می فهمید زندگی ما آدمها با در کنار هم بودن و بوجود آوردن موجوداتی شبیه خودمان معنا و مفهوم پیدا می کند و آدم هایی که به هر دلیلی ازدواج نمی کنند و به هر دلیلی نمی خواهند یا نمی توانند فرزندی داشته باشند یک جای خالی بزرگ در زندگیشان دارند و این جای خالی را تا روزی که زنده هستند مثل باری سنگین روی دوششان حمل می کنند حتی اگر حاضر به قبول کردن این حقیقت نباشند .


به تاءسی از صحبت های پیرزاده و به خاطر تاثیر بزرگی که در تفکراتم داشت به او احساس دین می کنم و بعد از آنروز هر وقت یک زوج جوان بدون فرزند می بینم شروع می کنم حرفهایی را که پیرزاده به من زده بود را عینا برایشان تکرار می کنم . اما نمی دانم چرا هیچکس آنطور که پیرزاده ما را توجیه کرد از حرفهای من توجیه نمی شود؟

نمی دانم مشکل از کجاست . یا من شخصیت زود توجیه شونده ای داشته ام  یا مثل پیرزاده توجیه کن خوبی نیستم .  وقتی طرف می گوید : جزء دسته اول است و اصلا دلش نمی خواهد بچه بیاورد حرفی برای گفتن ندارم . یا وقتی می گوید هزینه اقساط ماهانه  از حقوقش بیشتر است و حتی پول خرید پوشک و هزینه زایمان و بیمارستان را ندارد دهانم بسته می شود . مثل قدیمی ها هم نمی توانم چشمم را ببندم و بگویم " هر آنکس که دندان دهد نان دهد " . فقط انقدر از دستم بر می آید که مانی را نشانشان بدهم و بگویم : باور کنید یک لبخند این بچه به تمام سختی های زندگی می ارزد . که در جواب معمولا  لبخند می زنند اما باور نمی کنند .


ساختمان ما ساختمان خلوتی است . دوست دارم مانی و جغله تازه وارد مثل بچگی های خودمان بروند توی حیاط و دم در توی کوچه با بچه های همسن و سالشان بازی کنند اما حیف که این ساختمان جز مانی و هانا هیچ بچه دیگری ندارد . طبقه آخر که تکلیفشان مشخص است . یک بچه دارند و قصد بچه دیگری ندارند چون جایشان کوچک است و همه خانه را کرده اند سردخانه . مهربان هم که تکلیفش مشخص است . منافع مشترک داریم و سرجمع دو تا بچه . یکی بالفعل و یکی هم بالقوه . طبقه همکف که احتمالا دسته یکی هستند و دلشان می خواهد بروند لیگ برتر . سرشان گرم چیزهای دیگریست . طبقه سوم هم که به گمانم اجاقشان کور باشد . ما که بالا سرشان هستیم تا به حال چیزی نشنیده ایم حالا آن صداهایی که طبقه همکفی شنیده است از کجا بوده خدا داند . خودتان کلاهتان را قاضی کنید . اصلا می شود دو طبقه بالا و دو طبقه پایین هیچی نشنیده باشند و آن وقت سر و صدای زناشویی طبقه سومی ها را فقط طبقه همکف شنیده باشد ؟ بنده خدا خواسته در جواب باقرلو کم نیاورد یک چیزی از خودش در آورده .

می ماند طبقه اولی . همان آقای کارمند مهندسی که مرا با وزیر نیرو اشتباه گرفته و دم به دقیقه به وضعیت آب و برق ساختمان گیر می دهد . باید یکروز مفصل بنشینیم دور هم و پیرزاده وار در خصوص فرزند آوری توجیهش بکنیم . باشد که چند سال بعد صدای بازی بچه ها حیاط ساختمان هفتگ را پر کند و از صدای داد و فریاد و خنده  بازی هایشان روح خانه های سوت و کورمان جلا بگیرد .





نظرات 47 + ارسال نظر
باغبان چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 20:17 http://www.laleabbasi.blogfa.com

چه بچه فرشته ای بشه بچه طبقه اولیا
و چه بابا و مامان ماه ای میشن طبقه اولیا
...
چه پست خوبی بود

ایشالا ایشالا

سهیلا چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 20:27 http://rooz-2020.blogsky.com/

ای جونو دلوووووووم به این پست حال خوب کن و جلا دهنده ی روح و روان....

بابک جان هزاران بار تشکر میکنم...
قلمت معجزه میکنه....معجزه ایی مثل توجیه پیرزاده ایی....

خدا تک تک ساکنین این ساختمان امیدمون رو درپناه خودش حفظ کنه...از جغله تاپیرساختمون....

ممنون سهیلا خانم عزیز

خواننده هفتگ چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 20:53

آقا این پستتون خیلی خوب بود. به نظرم رژیم میتونه بجای اون پوسترهای مسخره که برای تبلیغ فرزنداوری طراحی کرده بودن از این پست شما و فرمایشات آقای پیرزاده استفاده کنه! تاثیرش خیلی بیشتره
ولی جدا از شوخی، بعضی از آدما حیفه بچه نداشته باشن. بعضی ها میتونند پدر و مادرهای فوق العاده ای بشن و بچه خای فوق العاده ای تحویل جامعه بدن...حیفه که این اتفاق نیفته :-)

ممنون
راستش بچه آوردن یه تصمیم بزرگ تو زندگی یک زوج هست
نه با یه پست و نه با هزار تا پوستر و تبلیغ و تشویق و دفترچه بانکی نمیشه کسی رو وادار به آوردن بچه کرد
بچه آوردن ( البته منطقی و درست ) قبل از هرچیز نیاز به یک امادگی ذهنی کافی برای والدین داره

و اگر ممکنه شما هم اسم خودتو رو در کامنت بنویسید . خوشحال میشم دفعه بعدی که کامنت شما رو دیدم بدونم دارم با کدوم دوست عزیزم صحبت می کنم . عبارت خواننده هفتگ خیلی عمومیه

جعفری نژاد چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 21:07

بعید می دونم موفق بشی اخوی. من کله خر تر از این حرفام.

در ضمن از من می شنفی اینقدر به این طبقه سومی گیر نده. این آدم بی اعصابیه یهو از کوره در می ره می یاد صرفن جهت شفاف سازی و بر طرف نمودن سوء ظنی که بهش وارد می کنی خودم و خودت رو بارور می کنه می ذاردمون لب طاقچه واسه عبرت عوام و خواص
بعد باس یه عمر بچه کرگدن بزرگ کنیم دنیامون میشه عاقبت زبل خان


نه بابا بعید میدونم ازش بخاری بلند بشه

رها چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 21:18

نکنه واسه بقیه طبقه ها خبری ست که شما اینقد مقدمه چینی کردی!! آخه شما خدای سوپرایز کردن خواننده هاتون مخصوصن واسه بچچه هستین!

خاموش چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 21:29

میدونی بابک خان شما و جناب پیرزاده فقط به خودتون و لذتی که خودتون از داشتن بچه می برید فکر می کنید. کمتر کسیه که ندونه داشتن بچه لذت بخشه ولی خودتو بذار جای مانی و بچه های بالقوه و بالفعل دیگه. زندگی تو محیطی که تو دروغ و فساد و ریا و ناامنی و بی فرهنگی و فقر و بیکاری و اعتیاد و ... حرف اولو می زنه و حتی با بحران امکانات خدادادی مثل کم ابی مواجهیم و سیستم اموزشی فاجعه هست و الودگی هوا تو شهرهای بزرگ باعث افزایش بیماری هایی مثل سرطان شده به همون اندازه که وجود و خنده ی فرزندتون باعث شادی تون میشه برای اون خوشایند نیست. شاید اگه بعضی امکانات برای بچه تون فراهم نباشه با تربیت شما شعورش برسه که وسعتون در همین حد بوده ولی بعید میدونم به خاطر اینکه با خودخواهیتون تو همچین محیطی به دنیاش اوردید شما رو ببخشه.
اگه دایناسور منقرض نمی شد ما نمیتونستیم رو زمین با ارامش زندگی کنیم. کشور ما گنجایش جمعیت بیشتر از این رو هم داره ولی ایا جا برای همین جمعیت فعلی تنگ نیست؟ کار برای همه هست؟ مشکل اب اشامیدنی وجود نداره؟ بستر مناسبی برای تربیت فرزند هست؟ و صدها سوال دیگه که باعث میشه من و امثال من قید بچه دار شدن رو بزنیم.

دوست عزیزم
ممنون از نظرت
اول یه خواهش دارم که اگر ممکنه از این به بعد کامنت رو با اسم خاموش نگذارید . حتی اگر اسم واقعیتون رو نمی خواید بنویسید من ترجیح میدم یه اسم الکی از شما بدونم تا اینکه به عبارت خاموش جواب بدم .
اما در مورد کامنت شما . من منکر شرایط بدی که در جامعه وجود داره نیستم . هیچکس نمیتونه این مشکلاتی رو که نام بردید انکار کنه . اما فکر نمی کنم این شرایط دلیلی باشند برای اینکه هیچ بچه ای به دنیا نیاد . خودخواهی از نظر من اینه که زمان فعلی و موقعیت جغرافیایی حاضر رو بدترین زمان و مکان تاریخ کره زمین بدونیم . انسان ها میلیون ها سال روی این کره زندگی کردند در شرایط به مراتب بدتر از حالا . از نظر امکانات رفاهی و پیشرفت علم احتمالا این دوره بهترین دوره است و هرچی زمان بگذره آدم ها راحت تر زندگی خواهند کرد . اگه فقط به ایران نگاه کنیم شرایط امروز ما به مراتب بهتر از زمانی هست که به دنیا اومدیم . فکر می کنم شرایط پدر و مادرهای ما که در زمان جنگ و با اون همه مشکل و سختی و گرفتاری ما رو بدنیا آوردن خیلی سخت تر بوده .این مشکلاتی که شما گفتید مگه تو این چند سال بوجود اومده ؟ کم یا زیاد همیشه بوده و خواهد بود . بی انصافیه ما خودمون رو عاقل بدونیم و همه نیاکان و اجدادمون رو احمق . شاید شما از اینکه در این برهه از تاریخ و در این کشور زندگی می کنید ناراضی باشید و به پدر و مادرتون بگید که بوجود آمدن شما اشتباه بوده ولی من همچین حقی برای خودم قائل نیستم . به عنوان یک انسان که فرصت انسان بودن داره سعی می کنم در همین شرایط نابسامان از این فرصت کوتاه بهترین استفاده رو ببرم و این فرصت رو در اختیار موجودات دیگه ای هم قرار بدم .از نظر من تولید مثل یک نیاز صرفا غریزی نیست که همه میلیلاردها انسانی که تا امروز روی زمین زندگی کردند بدون فکر و فقط از روی غریزه بهش رو آورده باشند . تولید مثل یه نیاز روحیه و یک مرحله از تکامل زندگی آدم . این نظر شخصی بنده است و شما حق دارید باهاش موافق نباشید . من هم تا قبل از اینکه این مرحله قشنگ از زندگی رو تجربه کنم مثل شما فکر می کردم . من هم فشارهای خانواده رو برای بچه دار شدن به قدیمی بودن و پایین بودن سطح فکر و بی خیالی نسبت به آینده تعبیر می کردم .
از نظر من فرزند آوری فقط یه اتفاق نیست که شما بصورت بیولوژیکی باعث زاده شدن یک انسان بشید . فرزند آوری یه پروسه است که شما بصورت فیزیکی و عاطفی از فرزندتون از نوزادی تا بزرگسالی حمایت می کنید . البته بخشی از این پروسه به عهده اجتماع و دولت هست ولی بخش عمده و با اهمیت ترش به عهده پدر و مادر هست . اگر اجتماع سهم خودش رو در این فرآیند خوب ایفا نمیکنه دلیل نمیشه من هم تلافی کنم و بگم حالا که اینطور شد پس من هم وظایف خودم رو انجام نمیدم . من اتفاقا باور دارم که اگر همه پدر و مادرها وظیفه خودشون رو درست انجام بدن وضعیت جامعه انقدر نابسامان نخواهد بود . اینکه وضعیت بد اقتصادی و اجتماعی بشه دلیل فرزند نیاوردن نه تنها این وضعیت رو اصلاح نمیکنه بلکه بهش دامن هم میزنه . صورت مساله رو نباید پاک کرد دوست عزیزم .

عاطی چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 22:12 http://www-blogfa.blogsky.com

بچه خیییییییلی خوووووووبه.

خواهرزاده ی من دنیای مامان باباشه.و واقعن زندگیشون خیلی ناااز شده با وجود بچه. و ایضا زندگی همه ی خانواده ی رحمانی:دی

ولی بعضی وقت ها هم میگن نکنه اشتباه کرده باشیم.وقتی به آینده فکر میکنن.

آدمی که نگران آینده خودش و بچه هاش نباشه که میشه بی قید و بی مبالات
عاطی عزیز

mehrdad چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 22:44 http://foogh.blogfa.com/

ey khoda
ey khoda
ye rozi ye dasgahi chizi ekhtera mishod
ye ghanon ghaedi to mamlekat vojod midasht
ke in mojode hamraho hampa be name zan vojod nadasht
vali be jash 7 ta pesare bache chesh rangie bahal dashtam
ey khoda
eykhoda
yani misheeee


dar zemn aghe pedare do farzand
on webe mani khak gereft
laaghal axasho mizashti


مهرداد برو پژوهشگاه رویان بگو من زن ندارم ولی می خوام تکثیر بشم
شاید واسه تو یه کار کردن

خواهر خواننده خاموش چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 23:21

این پوستتون تبلیغی بود آیا؟ خدا رحم کرد که هر آنکس که دندان دهد نان دهد را قبول نداشتین با شرایط امروزمون!!!!!!!

من نگفتم قبول ندارم خواهر
گفتم جرات گفتنش رو ندارم

آرش پیرزاده چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 23:23

بابک تو حیف بود بچه دار نشی .... می فهمی ... " حیف "
دلم می خواد عمق کلمه حیف درک کنی ...
جدی گفتم اصلا هندونه زیر بغلت نمی زارم ....
مگه چند تا آدم مثل تو پیدا میشه رفیق ... همین امثال مانی اند ... که رشد می کنند از پدرو مادر با ف هنگ چیز یاد می گی ند ...و جلوی آلودگی شهرشون می گیرند .. همین امثال مانی اند که تا مین اجتماعی واسه همه می ارند ... همین امثال مانی اند که دروغ نمی گن ... کلاه برداری نمی کنند و کشورشون اباد می کنند ... مطمن باش اگه ما پیر پاتاها تلاشمون بکنیم امثال مانی پاشونو می زارند رو دوش ما و افق های بالاتری ترسیم می کنند ....

قربونت رفیق جان
ما خیلی مخلصیم
مخلص شما و هم عیال شما و هم هانا
خدا کنه اینطوری بشه و بتونم بچه هایی خوبی تربیت کنم
حالا اگر انقدر خوب که تو گفتی هم نشدن ایراد نداره
باعث اذیت و آزار کسی نباشن و یه بدی به بدی ها اضافه نکنن کافیه

نیمه جدی چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 23:28

با همه ی احترامی که براتون قایلم ولی باید بگم که دست خواننده ی خاموشو به گرمی میفشارم و نظرشونو با کلی شرح و بسط و تفصیل و تطویل قبول دارم.

فاطمه عزیز
نظر شما محترمه و من میذارم روی چشم

نیمه جدی چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 23:38

جناب پیرزاده ی عزیز( با احترام و ارادت زیاد) دوست دارم ازتون بپرسم اگر مانی و مانی ها دلشان نخواهد لیدر اجتماعی و مصلح جامعه ی بی در و پیکرشان باشند چه؟یعنی آیا شما نظر آنها را هم پرسیده اید و می دانید یا آرزویتان را می گویید؟صد در صد این آرزوی شماست اما معلوم نیست بچه هایمان ازین بار عظیم مسولیت اجتماعی در آینده راضی و خشنود باشند. ما نمی توانیم با علم و آگاهی به کلی مشکلات و مسایل پای انسانی دیگر را وسط بکشیم و بگوییم جوری تربیتش می کنیم که اولن دست بوس ما باشد و کم و کسریها ی شخصیمان را نادیده بگیرد و دومن در نقش یک سوپرمن شروع کند به ترمیم کم و کسری های اجتماع.

رضوان سادات چهارشنبه 5 آذر 1393 ساعت 23:59

یادمه بهم گفته بودی اگه همسری ِ من بچه دوس نداره یه مشاوره بره پیش آرش خان تا درستش کنه!!!

من یه زمانی اون سالهای اول جزء دسته اول بودم واصن بچه دوس نداشتم،اما حالا خییییییییییییلی بچه دوست شدم شایدم چون میدونم یکم بچه دارشدنمون بخاطر مسائل پزشکی سخته این حس رو دارم!!!
کلن آدم وقتی به آینده این مملکت فکر میکنه از بچه آوردن پشیمون میشه اما تنهایی خودمون رو چیکار کنیم؟؟؟زندگی یکنواخت رو چیکارش کنیم؟؟؟آرزوهای به دل مونده مامان بابامونو چیکارش کنیم،تازشم هرچی برا بقیه س برا بچه ماهم هست!!!!!

اما خب تربیت بچه ها تو این دوره زمونه واقعن سخته،خیلی خیلی سخته!!!

رضوان عزیز
امیدوارم هر مانع و مشکلی هست برطرف بشه و این حس خوب رو تجربه کنی خواهر

سحر پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 00:15

فکر کنم شما با دولت دستتون توی یه کاسه اس

حالا صداشو درنیار خواهر بذار یه نونی این وسط ببریم

ارش پیرزاده پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 00:27

منظورتون متوجه نمی شم دوست خوبم ... قطعا منظورتون نیست که قبل از اومدبچه از بچه نظر خواهی کنیم که بیاد یا نه ....
خب اگر بخواهند چی .... حالا که نمیشه از بچه ها نظر خواهی کرد چرا جواب سوال منفی فرض می کنیم ...

از طرفی خب تا کی ؟ اگه همه مثل شما فکر کنند ... تهش چی میشه ...
همه میدونند ده 50و شصت دهه سوخته است بچه های این دو دهه ... کلا به باد رفتند .... بابک جزو همین دهه است .. و همه میدونیم از لحاظ مالی موقعیت چندانی نداشتن مگه نه ... پس باید الان زبانم لال از پدر خدا بیامرزش متنفر باشه ولی همه میدونیم که بزرگترین افتخار زندگی بابک پدرشه ...
همین طور من مطمئنم بزرگترین افتخار زندگی مانی هم بابکه ...
در ضمن به هر کسی پیشنهاد نمیکنم بچه دار بشه ... دوستم
تو اون سفر محسن و همسرش هم بودن ...
مطمنا به شما هم پیشنهاد نمیکنم ...
بچه دار شدن واسه کسی خوبه ... که عاشق پدر مادرش باشه که بابک بود
با همسرش مهربان باشه ... که بابک بود
دید مثبتی به جامعه داشته باشه که بابک داشت و داره ...

در پایان از تمام کسانی که از پدر و مادرشون به خاطر به وجود اوردنشون ناراضی هستند پیشنهاد میکنم تحت هیچ شرایطی بچه دار نشن ...

محسن باقرلو پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 00:29

آرش نکبت !
الان زدی ما رو داغون کردی که !!


ای دهه پنجاهی سرخورده ی اجاق کور
از من یاد بگیر

عاطی پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 00:55 http://www-blogfa.blogsky.com

زمانیکه قشر نگران!!! جامعه!دست از زاد و ولد برداشته اند.(البته برخی) معلوم است قشر ضعیف(ازهرنظر) جامعه به زاد و ولد ادامه میدهند و همینطوری بر نگرانی آن!قشر افزوده می شود بدون هیچ راه حلی!و جامعه به آنجایی می رود ک نباید:|

ما قرار نیست فرزندانمان را یک جنگجو دربرابر بدی ها بار بیاریم.همونقدر که خوووووب باشند و مساءل اولیه را از آغاز تربیت بدانند کافیست.

دختر خانم آقای پیرزاده و مانی آقا...با تربیتی که میشوند.حتمن سوژه ی پست هایی مثل پست آخر آقای باقرلو می شوند.

لطف داری عاطی جان
ایشالا که اینطور باشه که گفتی و بتونیم فرزندان خوبی تربیت کنیم
در مورد تربیت پیرزاده که مطمئنم و امیدوارم من هم بتونم بچه های خوبی تربیت کنم .

ﺑﺸﺮا پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 06:49 http:// biparvaa.blogsky.com

اﮔﺮ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ اﻳﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﻴﺨﻮﻭﻧﺪﻡ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﻢ و... ﻭﻟﻲ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺩﻭ ﻣﺎﻩ اﺯ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺷﺪﻧﻢ ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ اﻳﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ و ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﻮاﻓﻘﻢ.ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﺨﺼﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﻲ ﺧﺐ ﺑﻪ ﺩﻻﻳﻠﻲ ﺑﭽﻪ ﺩاﺭ ﺷﺪﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﺧﻴﺮ ﻣﻲ اﻧﺪاﺧﺘﻢ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﺎﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﺎﺭﺩاﺭ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﺎﻓی و ﮔﺮﻳﻪ و ﺯاﺭﻱ و اﻓﻜﺎﺭ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ,ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﻓﻜﺮﻡ ﺭﻭ ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﻛﻮﺩﻛﻢ ﻛﻨﻢ و اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﻢ ﺭﻭ ﺑﺮاﻱ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺻﺤﻴﺢ و ﺩاﺩﻥ ﻋﺸﻖ و ﺷﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻜﻨﻢ.
ﻭاﻗﻌﺎ اﻻﻥ ﻣﻴﻔﻬﻤﻢ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ و ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻙ و ﻓﺠﻴﻊ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﺘﺮﻳﻦ و ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ اﺗﻔﺎﻕ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺑﻮﺩﻩ.
ﭘﺴﺖ ﺩﻟﻨﺸﻳﻨﻲ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺳﻲ

بشرای عزیز
اولا که من قربون اون نی نی ناز شما بشم الهی
ثانیا این حس و حال تا تجربه نشه نمیشه توصیفش کرد
و هیچ تضمینی هم نیست که همه پدر و مادرها از داشتن فرزند راضی باشند
من و شمایی که عاشق بچه هامون هستیم فقط می فهمیم که اون سختی و مشکلات هم لذت بخش هستند .
شاد باشی خواهر خوبم

مریم گلی پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 07:22

بابک جان ... قبول کن بعضی آدما لیلقت بچه دار شدن رو ندارن پس بذار اونا رو تشویق نکنیم .آرش خان راس میگن بچه مال آدم با لیاقته عزیزم نه مال هر آدم بی دل و بی احساسی . بچه داشتن مقدسه لیاقت می خواد : از طرف مادر دو پسر مهربان! ( پسرا مهربانن ها، نه مادرشون )


با حرفت موافقم مریم گلی عزیز اما در مورد لیاقت داشتن بحث هست
اولا که هر پدر و مادری هم لزوما لایق داشتن فرزند نیستند
ثانیا هر زن و شوهری که به هر دلیلی نمی خوان صاحب فرزند بشوند هم بی لیاقت نیستند و چه بسا اگر صاحب فرزند می شدند پدر و مادرهای خیلی خیلی خوبی هم بودند .
خدا هر دو پسر شما رو براتون حفظ کنه

باغبان پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 08:47 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

عاقا جلسه توجیهی پذیرش ورود بابای بچه به زندگی رو ندارین اینجا؟
اینا رو مینویسین آدم دلش بچه میخواد خب بعد اونوقت در شرایطی که باباش موجود نیست کی و باید ببینه؟
خدا؟مریم مقدس؟هیچکدام؟همه موارد؟


این همه جوان خوب و عزب اینجا دارند راست راست میگردن

نبات پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 09:17 http://be-live.blogsky.com

فقط خواستم اطلاع بدم خیلی اتفاقا آدم توجیه کنی هستید .. ما که تسلیم شدیم رفت پی کارش


هزینه یک بسته پوشک پمپرز کودک شما نزد ما محفوظه
ایشالا با ارائه سند مستدل هزینه رو تقدیم می کنیم

مریم گلی پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 09:25

من چرا؟ دقیقا چرا ! این همه از کلمه لیاقت استفاده کردم؟

آفو پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 11:14

عاقا من با تمام مشکلاتی که یه بچه میتونه داشته باشه و تموم مسایل و مشکلاتش میگم عادمی که مزدوج میشه باس بچه بیاره ... عاقا میخواد خوش بگذرونه خوب سال اول رو آزاد و رها باشه و بی مسولیت کیف و حالشو بکنه ... بعد چی ... بعد بره زیر بار مسولیت . ... بچه خوبه ... چیه بابا اینقدر بعضیا میگند بچه مسولیت داره ، تو این مملکت یه بدبخت دیگه اضافه کنیم که چی و خرج و ال و بل و جیمبل ؟
مگه ما چجوری بزرگ شدیم خوب ؟ اون ام مث ما ... من اعتقاد به این ندارم همه چیو رو برای بچه باید آماده کرد و بچه تو رفاه باشه ... بچه باید یه چیزایی رو نداشته باشه تا قدر داشته هاشو بعدا بیشتر بدونه . واسه همین اون دو خط مربوط به گفته ی عاقای پیرزاده رو حفظ کردم . حتما یه جایی به دردم میخوره .
من هر کسی رو نصیحت میکنم و تشویق به بچه دار شدن بهم میگن دستت دور از آتیشه ... تو گود نیستی ... ببینیم حالا خودت چیکار میکنی بعدااا ها ... ولی من ایقد که طرفدار این بچه هامو بچه دوستم حتما اجاق ام کور میشه

و اینکه خدایی محمد اگه بچه بیاره و مخصوصا بچه اش دختر بشه و وااااای به مادرش ببره ... وایی که چه جیگری بشه ... خدایی روم به دیوار عکس جدید روناک رو تو صفحه فیس میبینم اصن یه جوری دگرگون میشم . خدا به داد بلاگر برسه ... صد هزار بار صد الله اکبر به این دختر ...

ممنون آفوی عزیز
بچه دار شدن در هر شرایطی هم درست و منطقی نیست . برای پدر و مادری که بچه دوست ندارند و به داشتن فرزند معتقد نیستند یا نمیتونن از بچه هاشون حمایت مالی و عاطفی بکنند بچه دار شدن اصلا درست نیست .

نیمه جدی پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 11:29

آقای پیرزاده ی عزیز ، راستش من قصدم مخالف خوانی و حرف بی منطق زدن و سیاه نمایی نبودو نیست اصلن. منظورم این بود که آرزوهای قشنگ و گاهن محال خودمان را به عنوان آینده ی بچه هایمان در نظر نگیریم. همین.
نکته ی دیگر این که شما فرمودید به من و امثال من توصیه ی بچه دار شدن نمی کنید چون گویا طوری از حرف های من برداشت شده که من از مادر و پدر و همسر و زندگیم متنفرم در نتیجه از نظر شما شرایط بچه دار شدن را ندارم. برای خودش نکته ی قابل تاملی است واقعن. باید ببینم مشکلم کجا بوده که یک همچین چیز عجیبی از توی نوشته ها و حرف هایم درآمده. تا آن جایی که خودم خبر دارم عاطفه ی فرزند- والدی در من هم وجود دارد ومثل هر بچه ی نیمه سالم و نیمه بالغی! ، پدر و مادرم را دوست دارم و هر کاری می کنم تا کمی خوشحال و راضی باشند . همسرم هم که کلن جای خودش را دارد. بهترین رفیق همه ی زندگیم بوده و هست . باور کنید این قدرها که به نظر شما رسیده ام خشن و پر از تنفر نیستم. یعنی اگر یک آدمی مخالف بچه دار شدن باشد لزومن این طورها که شما می گویید نیست. خیلی از دوستان نزدیک ما هم وقتی ما را می بینند می گویند چطور دلتان می آید بچه نداشته باشید . شما که الید و بلید . ولی باور کنید بدون هیچ قصد سیاه نمایی باید بگویم که به نظر من بچه دار شدن توی این شرایط فعلی جامعه یعنی خودخواهی مطلق. یعنی دعوت یک انسان به کلی نداشتن و کلی محرومیت . به کلی ناامنی. فقط به خاطر این که از وجودش حسهای خوب می گیرم فقط به خاطر این که به من لذت بودن می دهد.

جعفری نژاد پنج‌شنبه 6 آذر 1393 ساعت 12:06

نیمه جدی جان

حرف هایت را هم می فهمم و هم نمی فهمم
نگرانی ات برای آینده ی فرزندی که قرار است در جامعه ای که آینده ی شفافی ندارد به دنیا بیاید و رشد کند و از زندگی لذت ببرد را می فهمم

اما دعوت انسان به "کلی نداشتن و کلی محرومیت و کلی نا امنی" را اصلن نمی فهمم
زمان کودکی ما تمامش "داشتن" بود؟ فقر نبود؟ حسرت نبود؟ برای نیم ساعت میکرو و سگا بازی کردن یک هفته پول تو جیبی جمع کردن نبود؟ برای یک شیشه نوشابه ی تگری وسط ظهر تابستان دو روز التماس کردن نبود؟ به خدا بود. برای خیلی هایمان بود. اما چه شد؟ عقده ای شدیم؟ دزد و قاتل و کلاهبردار شدیم؟ مگر همین شمای نیمه جدی، از دل ِ کلی از این نداشتن ها نشدی اینی که امروز یکی مثل من و خیلی های دیگر به رفاقت و جواب سلام ات هم افتخار می کنیم؟ مگر از دل ِ کلی محرومیت نشدی خانم دکتر ِ دوست داشتنی ما؟!

زمان ما نا امنی نبود؟ جنگ و بمب و آژیر خط نبود؟
حالا واقعن تمام ما شدیم بیمار و کمبودی و آدم مشکل دار؟ نشدیم به خدا. هنوز هم کلی آدم به درد بخور توی بطن همین جامعه ی نیم دار نفس می کشد. هنوز هم خیلی ها به خیلی چیزها امیدوارند. هنوز هم به زندگی می خندیم و کنار هم حال می کنیم. اندازه ی وسعمان مهربانی می کنیم و اندازه ی دلمان خوشیم. هنوز هم عشق می ورزیم و ناز می کشیم. هنوز هم زندگی هست. حالا کنار همه ی این ها سختی هم هست. همیشه بوده. یک زمان جنگ و قحطی بوده. ده سال قبلش وبا و طاعون. حالا هم این شکلی.
از من بپرسی می گویم بچه دار نشدن پاک کردن صورت مساله است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد