هفتگ
هفتگ

هفتگ

های مامی !

عکس خودم در کنار مامان را به دعوت روح الله نورموسوی گذاشته بودم توو اینستا ... زیرش هم دو خط نوشته بودم به این مضمون که معتقدم مادران ما آخرین نسل از مادرانی هستند که تمام و کمال واجد هرآن ویژگیهایی هستند که در این واژهء مقدس متجلی است ... برای بعضی از دوستان جوان که خودشان تازه مادر شده اند انگار مایهء دلخوری شده بود این عقیده و نظر ... اصلن بحث مقایسه و خوب و بد نبود ... بدیهی ست که مادر ، در هر عصر و نسل و زمانی همیشه مادر است و جانش را میدهد برای فرزندش ، همانطور که پدر همیشه پدر است ! ...
.
بحث تفاوتهایی ست که به تبع عوض شدن زمانه در نحوهء مادرانگی ها بوجود آمده ... مادران نسل ما در صبوری و مظلومی و از خودگذشتگی ، شورش را در آورده بودند ! ... برای خودشان هیچ نمی خواستند و جسم و جانشان وقف سر سوزنی آسوده تر زیستن بچچه هاشان بود ... نمی گویم اینجور خوب است ها ، خودم که بالاتر گفتم ، افراط بود و ظلمی که به خویش روا کردند ... اما مادرهای الان به خودشان ظلم نمیکنند یا کمتر میکنند ! از اولین روزی که میفهمند باردارند تاااا زایمان و بچچه داری و باقی و الباقیش ... از تحت نظر پزشک گران قیمت بودن و سزارین و پوشک مرغوب و اطاق کودک و نی نی لای لای و ماشین پوشک شویی تمام اتوماتیک ! و لوازم آرایش مثل قبل از مادر شدن و فیس.بوک و وایبر و مهمانی و پارتی و سیگار و شب زنده داری نمی گذرند بخاطر بچچه ... اصولن از چیزی نمی گذرند ! فقط بچچه را هم به سبک زندگی قبلی شان اضافه میکنند ، همین ! ... مث عضو شدن در اینستاگرام ! یا مث کلاس ایروبیک رفتن یا هر چیز اضافه شوندهء دیگری ...
.
بگذریم که اساسن کوله پشتی آموخته های معنوی و اخلاقی بشر نسل به نسل خالی تر و سبک تر شده که این فاجعه فقط بخشی ش مربوط به والدین میشود و بخوش ! دیگرش سهم سایرینی ست که در تربیت آدمها نقش و مسئولیت دارند ... زیاد حرف زدم ... حرف آخر اینکه وختی بچچه داری های طاقت فرسای مادران خودمان با آن امکانات کم و فرهنگ شدیدن مرد سالارانه و ظالمانه را با حالایی های گوگوری مگوری مقایسه میکنم یکجور بدی ناراحت میشوم و دو برابر اینی که نوشتم حرفم می آید ... اما ... بماند !

نظرات 26 + ارسال نظر
Friends سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 21:36 http://friends.blogsky.com

سبک زندگی عوض میشه با گذر زمان، اگرنه از نظر یه نسل قبل تر از نسل قبلی ما بازم مامانا کاری نمیکردن، چون حموم عمومی نمیرفتن و تو خونه حموم داشتن قابله نمیومد دکتر میرفتن و اتاق عمل، یخ حوض نمیشکستن و ماشین لباسشویی داشتن.

طاها سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 21:36 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

بله دوست عزیز مادران هم نسلان ما اوج مظلومیت بشر را در تاریخ روزگار رقم زدنند...مادرانی که در کودکشیان هیچ نداشتند اما برای کودکانشان همه چیز را فراهم می کردند...دوستشان دارم

ممنون از شما برای این مطلبی که خیلی دوستش دارم

صبا سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:26

ولی من اصلا قبول ندارم حرفتونو
من خودم مادرم. ولی با بدنیا اومدن پسرم خیلی از آزادی ها و تفریحات قبلمو از دست دادم. نمیدونم اطرافیان شما شاید اینطوری هستن که نوشتید وگرنه من اگه شب زنده داری بعد از بدنیا اومدن پسرم داشتم بخاطر اون بوده بخاطر بچم. اگه مهمونی رفتم بچمو بردم. و اگه اتاق بچه و نی نی لأی لأی و پوشک برا بچه گرفتم بخاطر خودش بوده بخاطر رفاه بچم نه رفاه خودم. در ضمن ماشین لباسشویی زمان بچگی ما هیشکی نداشته وگرنه استفاده میکردن.

باغبان سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:30 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

من با نظر فرندز کاملن موافقم.

دکولته بانو سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:45

در عین اینکه موافق فداکاریهای افراطی و مظلومیت مادران نسل قبل تر هستم، اما در عین حال معتقدم مادران نسل قبل، نقص ها و اشتباهات هم در تربیت و برخوردشون وجود داشته که هممون حداقل چندتاییشونو شنیدیم یا دیدیم... ولی در هرصورت برای همه ما مادر مقدس است... و باید که به نسل جدید هم فرصت داده شود... ضمن اینکه کودکی همه ما هم غرق مهمونی و مهمونی بازی بوده... و حداقل توی خونه ما یه زیرسیگاری برای مهمونا همیشه روی میزی جایی بوده... به نظرم قضاوتت احساسی و لحظه ای و ناعادلانه ست... و حتما که لحظه ای که اینو می نوشتی غرق احساسات و عشق مادر و فرزندی بودی... همینطور که هممون لحظات زیادی غرق این احساسات و حسرت و ... هستیم!

دکولته بانو سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:53

حرفم اینه که، بله مادران ما بی نظیر بودن، ولی منصفانه که نگاه کنی، بی نقص و پرفکت و همه چی دان نبودن... در عین اینکه مادران امروز تلاش می کنن که بهتر باشن... درس بخونن، کار کنن، زیبا باشن و با مد پیش برن، آشپزی کنن، از اخبار جهان یا حداقل اطرافشون آگاهی داشته باشن، روش صحیح تربیت رو خوب به کار بگیرن، ( بچه شون کمبود هایی که شاید خودشون داشتنو، نچشه!) و در نهایت مادر و همسر و دختر و عروس و دوست خوبی باشن...
ضمنا زیادی دفاع نمی کنم از نسل خودم و مادران هم سن خودم! فقط دارم میگم هم نسل من داره تلاش می کنه که فقط یه مادر نباشه... و پرواضحه که چند تا وظیفه و نقش داشتن، خیلی سخت تر از یک نقش پرفکته... و حقشه که فرصت آزمون و خطا و تجربه داشته باشه!

صبا سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 23:13

ممنون از کامنت دوم دکولته بانو

مهسا سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 23:28

سلام.منم در صف مخالفان شما قرار دارم.البت با اجازه تون.مادران ما بخشنده ترینه مادران بودند و مادران همسن من مظلوم ترینه مادران.مادران ما بخاطر تقدس نامشان همه جا مورداحترام بودند و هستند.اما مادران امروزی...دخترکان مظلومی که بعد از جنگیدن با همه دنیا به وصال معشوق میرسند و بعد از رسالت خوشبخت و راضی کردن همسر محترمه باید دوره بارداری رو بگذرونه.بعد از بدنیا اوردن از تمام حق و حقوق خودش میزنه تا بچه ش در این زمانه هیچی ندار احساس کمبود و خلا نکنه.تازه مدام شرع و عرف بهش یاداوری میکنه که این بچه قانونا و شرعا مال جناب همسره.بعله جناب باقرلو.از طرفی اگه شانس بیاری و تلاشت نتیجه بده و روزی بچه ت بهت نگه غلط کردی که منو زاییدی!!!اما مادران خوشبخت ما حتی الان هم فقط نگاهشونو از ما دریغ میکنند دنیامون تیره و تار میشه حتی اگه حق با ما باشه.ببخشید زیاد حرف زدم.

نسیم چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 00:03

من حرفتونو قبول ندارم
دو سال به خاطر پسر کوچولوم سر کار نرفتم دست کوچولو هم درد نکنه که خواب شبانه هم نداشت
شما دارین انگار میگین مسافرت با کاروان شتر رو با هواپیما مقایسه بکنیم معلومه زمان عوض شده
آیا مادان اون موقع ها مثل ما
نگران رفیق و کار و درس و ..... بودن ؟

سپیده چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 00:41

مسلما گذشت و فداکاری و رنج مادران نسل قبل ستودنی و تکرار ناشدنی ست ... اما مرزهای صمیمیت مشترک هر دو نسل بر اساس الگوهای عرفی و اخلاقی است ... مادران نسل جدید با بالا بردن سطح فرهنگ تربیتی و یادگیری مهارتها درد و سختی حاصل از شرایط تربیتی گذشته را کم کرده اند ... و این نادیده گرفتن جنبه های عاطفی تربیتی نسل گذشته نیست به هیچ عنوان ...
موافقم با دکولته بانو گرامی

بابک اسحاقی چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 01:40

سلام استاد
این بحث رو میشه از زوایای مختلف دید و بحث کرد
بدون شک مادران ما مادران مظلومی بودند که با کمترین امکانات تونستن چندین بچه رو تربیت و بزرگ کنن اما اینکه به خاطر پیشرفت و بهتر شدن امکانات زندگی ها راحت تر شده و مادران امروزی به اندازه مادران ما زجر نمیکشن رو نمیشه نقطه ضعف مادرهای امروز دونست چرا که درستش هم همینه . یک زن نباید به خاطر مادر شدن سختی بکشه و زجر . نباید مظلوم واقع بشه .این اتفاقا از خوبی های این دوره و زمونه است که خیلی از مادرها میتونن با وجود مادر بودن وظایف سابق زنانگیشون رو انجام بدن . هرچند که مادر بودن مترادف است با فداکاری و در هر عصر و دوره ای زنی که مادر میشه خواسته یا ناخواسته ناچاره که برای فرزندش فداکاری کنه . نکته مثبت اینه که مادرها اینکار را با جون و دل انجام میدن .
اگر با دیدگاه شما بخوایم به قضیه نگاه کنیم پدران ما هم آخرین نسل پدران مردسالار بودند و احتمالا نسل ما میشن اولین نسل پدران مظلوم که بچه هاشون رو حموم می برن . باهاشون بازی میکنن و توی خوابوندن و غذا دادن و عوض کردن پوشک به همسرانشون کمک میکنن . درستش هم همینه . متاسفانه فرهنگ پدران ما اینطور بود که مرد باید کار بیرون از خونه بکنه و زن کار خونه . اصلا برای یک مرد نسل قدیم بچه داری کردن افت داشته . با این دسته بندی تربیت و نگهداری از بچه ها فقط وظیفه زن بوده که اینطور نیست و نباید باشه . شکی نیست که مادران ما نسل زحمتکش و مظلومی بودند و برای بزرگ کردن بچه ها از جون مایه گذاشتن اما اگر پدرهای ما هم گوشه ای از کار رو می گرفتن شاید انقدر فشار و زحمت به یک مادر نسل قبل وارد نمی شد .

عاطی چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 03:02 http://www-blogfa.blogsky.com

مادرای نسل پیش کااااااملن قربانی بودند!

الان بااینکه هزااااار درجه همه چیز تغییر کرده.ولی بازهم مادربزگ ها بال و گردن مرغ رو میخورن:دی. و سینه و رونشو میذارن واسه بچه ها!!به این فکر نمیکنن خب یه تیکه هم واسه خودم درست کنم وقتی فریزر پره:دی.مثالم کمرمو شیکست:دی ی ی ی ی

کلن قربانی بودند و هستند هنوز هم.

پروین چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 04:53

سلام محسن جان
من با دسته بندی کلی ات مخالفم. در میان مادران نسل شما (من خودم بین این مادران و مادران جدید و جوان قرار دارم) هم مثل مادران همهء نسلها تیپ های مختلف وجود داشته. دلسوزها و از خودگذشته هایشان با توجه به امکاناتشان از خودشان میزدند و به بچه هایشان میدادند و چون این امکانات در مقایسه با امکانات رایج امروزی کمتر بود این است که این از خودگذشتگی بیشتر به چشم میامد (میاید) اما مطمئناً خودت هم اگر دقیق بشوی مادرانی را در همان نسل خواهی یافت که خوشان را برای بچه هایشان نمیکشتند و به حالت معتدلتری مادری میکردند. و مادرانی که بی توجه بودند و روششان در بزرگ کردن فرزندان، باری به هر جهت. من با اینکه خودم هنوز که هنوز است خواسته های بچه هایم را به خواسته های خودم ارجح میدانم (که البته بدون کوچکترین تظاهر به ..... کلمهء فارسی اش متاسفانه از ذهنم فرار کرده، humble بودن - شکسته نفسی؟، این را اصلاً فضیلت نمیدانم و فکر میکنم فقط یک بعد شخصیتی بعضی مادرهاست) فکر میکنم که یک مادر واقعاً نباید اینطور باشد. میدانی منظورم چیست؟ مثل اینکه کاملاً قبول داری که باید هرروز ورزش کنی و سالم غذا بخوری اما راحت و بی قید بودن را برمیگزینی چون طبیعتت تنبل و راحت طلب است. و الا بلدی یک کتاب بزرگ در فواید سالم خواری و مضرات بی توجهی به ارزشهای غذایی بنویسی.
من در ضمن با این عقیده ات: "بگذریم که اساسن کوله پشتی آموخته های معنوی و اخلاقی بشر نسل به نسل خالی تر و سبک تر شده ..." مخالفم. خیلی هم غصه میخورم که تو اینطور فکر میکنی و معتقدم این طرز فکر زندگی را به کامت تلخ میکند. بنظر من انسان جدید یاد گرفته به خودش ارزش بیشتری بدهد. بخصوص به سلامت و آرامش روح و روانش. یعنی انسان جدید اگر عاقل باشد باید این کار را بکند. و یکی از جلوه های این آموزه این است که خودت را قبل از حتی بچه ات قرار دهی بدون اینکه به خواسته های فرزندت بی توجه باشی و یا علاقهء مادرانه ات به او خدشه دار شود. مادرهای الآن بیشتر میخوانند و میبینند و برای همین هم هست که این را بیشتر در زندگی شان تمرین میکنند. مادرهای بینوای ما اما بیشتر بر اساس غریزه شان رفتار میکردند. برای همین بهت اطمینان میدهم که در میان مادرهای امروزی مثل مادرهای همهء اعصار کسانی را پیدا خواهی کرد که به بچه شان بی توجهی میکنند و تنها به فکر خودشانند و مادرهایی را هم پیدا خواهی کرد که حاضرند اگر لازم شود از همه چیز خود برای بچه هایشان بگذرند.
تو مادر عزیز خودت را دیده ای و احتمالاًدر مقایسهء با او مادران جدید را با دیدهء انتقادی نگاه میکنی.
خیلی نوشتم اما هنوز احساس میکنم نتوانسته ام منظور اصلی ام را بیان کنم. برای همین به فهم و کمالاتت اعتماد میکنم که منظورم را از لابلای حرفهایم بیرون بکشی :)

پروین چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 05:02

ببین. مثلاً یک نمونه اش کامنت بابک. بابای من که الآن 81 سالشه (الهی خدا بهش سلامتی و طول عمر بده 3> ) ما دخترها رو حموم میبرد و قشنگ یادمه شلوار لاستیکی (معادل پمپرزهای امروزی!) خواهر کوچکم رو که 12 سال از من کوچکتره عوض میکرد.* هزار و یک کار برامون میکرد که نصفش رو باباهای الآن برای بچه ها و بخصوص دخترهاشون نمیکنند.
* این کارها را برای برادر کوچکترم هم میکرد. چرا من خیال کردم باید فقط مورد خواهرم را ذکر کنم؟ هان؟ چرا؟

شمسی خانم چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 09:11

در این که مادران ما مظلوم و فداکار و ستمدیده بودن و هستن هیچ شکی نیست. ولی همین ویژه گیشون بوده که الان دل ما رو به درد میاره. ماها که مثلا بچه خوب ها هستیم چی کار میکنیم الان براشون؟ خب این میشه که وقتی بچه های نسل ما گرفتار زندگی ماشینی میشن و کمتر میتونن به مادر و پدر خودشون رسیدگی کنن اونها شاکی میشن و افسوس میخورن به عمر گذشته خودشون. با نظر پروین خانم هم موافقم.

محبوب چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 09:32

با کامنت پروین خانم کاملا موافقم ... مادر بودن و احساس مادری چیزی نیست که به نسل ربطش بدیم، درسته که مادر بودن و مادر شدن تو نسل های قبل، از بعضی جهات سخت تر بوده ولی از یه جهاتی هم راحت تر بوده... چه بسا مادرهای الان با توجه به پیچیدگی های نسل جدید، با سختی ها و فشار روحی بیشتری برای تربیت بچه و همین طور از خود گذشتگی های بیشتری مواجه باشند... کلاً مادر شدن مساوی است با از خود گذشتگی و ربطی به مادران ما و خود ما نداره، مادران ما از چیزهایی برای بزرگ کردن ما گذشتن که شاید ما مجبور نباشیم از اون ها بگذریم ولی ماه برای بزرگ کردن بچه هامون باید از چیزهای دیگری بگذریم که شاید در زمان مادران ما وجود نداشته...
به جرأت می تونم بگم که مادران زیادی تو نسل های گذشته بودن که گذشت نداشتن و براشون مهم نبوده و به بزرگ شدن و چگونه بزرگ شدن بچه اهمیت نمی دادن، به سلامتیش، به تربیتش و... ولی بنا بر اقتضای زمانه و امکانات، توی سرما کهنه می شستن و صد تا سختی دیگه رو تحمل می کردن... امروز هم مادرانی هستند که از چیزهایی که به بعضی از اون ها در پستت اشاره کردی نمی گذرند برای اینکه فرزند سالم تر و بهتری تربیت کنند... و هستند مادرانی که با حساسیت خاصی فقط به فرزندشان فکر می کنند و گاهی فرتموش می کنند که خودشان هم جایی در زندگی شان داشته اند و دارند.

هدیه چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 09:55

هر کسی از منظر و دریچه نگاه خودش به مسایل نگاه میکنه ,پس نمیتوان گفت اشتباه میگید. قرار نیست همه دنیا و آدما در دریچه نگاه شما جا شوند, پس خواهشا قضاوت جمعی نفرمایید.
من هم مادرم, مادر دختری 5 ساله و پسری که در آستانه به دنیا آمدن است.10 ماه نخوابیدن شب بعد از تولد دخترم و رها کردن تحصیلات عالیه بخاطر او, نخوردن ها و نخریدن ها و مهمانی نرفتن ها و شب بیداری ها بر بالین فرزند بیمار و شب و روز کار خانه و بچه داری هیچ کدام برایم به اجبار نبوده و نخواهد بود. ولی مطمینم که خداوند توان و قدرت تحمل تمامی سختی ها و لحظه لحظه بارداری و استفراغ و هفته ها حتی قطره ای آب نخوردن و فقط سرم و بستری بودن و بعد بیماری سخت و دوبار عمل جراحی و شیمی درمانی و استرس ها از نموندن بچه و دردهای زیادی رو تحمل کردن را به من داده و برای ادامه راه باز هم میدهد و پاداش صبرم را هزاران بار بیشتر از حساب های دنیایی و آدمها خواهد داد.

فقط از شما و همه کسانی که اینجا را میخوانند میخواهم برایم دعا کنید

محمد اسحاقی چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 12:03

به زندگی مادرم که نگاه میکنم باورم میشه حرفهای محسنو ... مگه میشه اصلا یه آدم( و نه یک مادر) اینقدر صبر و تحمل و نیرو داشته باشه ...تا یادم میاید پدر من یه آدم کاملا سیاسی ضد رژیم پهلوی بود که همیشه ساواک دنبالش بود....خلاصه فرار میکنه به اروپا که هم تحصیل کنه هم از زندان فرار کرده باشه و زمان برگشتن به ایران تو فرودگاه دستگیرش میکنن بهمراه مادرم و خواهر بزرگم که اون موقع چهار سالش بوده و مادر من دیگه پدرم رو نمیبینه تا سه سال بعد بدون حتی یه نامه و حتی تلفن فقط از زنده بودنش و تبعید شدنش به قشم خبر داشته و این در حالی بوده که تحصیلاتش نیمه کاره مونده بوده تو اروپا و امکانات برگشت همه جوره براش فراهم بوده ولی براحتی تحصیلاتش رو بمدت سه سال نیمه کاره رها میکنه و منتظر پدرم میمونه بدون هیچ امیدی به بازگشت یا حتی دیدن جنازه ی پدرم.کدوم زن امروزی این کارو انجام میده یا حتی کمتر از اینو که یه زن جوان پولدار تحصیلکرده از همه چیزش بگذره و فقط به انتظار یه خبر از همسرش که تبعید شده به ناکجا آباد, علاوه بر تمام مشکلات بارداری و داشتن یه فرزند چهار ساله و تحصیل و زندگی در دیار غربت که نتیجه ش بشه شاگرد اول شدن در بالاترین مدارج علمی و از بهترین دانشگاهها... بعد از انقلاب گل و بلبل تر میشه ...مرگ همسر و تحمل تمام مصائب داشتن سه تا بچه ی قد ونیم قد و کار در بیرون خونه و داشتن مسئولبت سنگین ریاست یه دانشکده بزرگ و اداره ی خونه بشکل همزمان و نگهداری مادر بزرگم و اونهمه کار علمی و کتاب و ترجمه ..و ...و...گاهی فکر میکنم این زن شصت و چند ساله چه اندازه نیرو و توانایی و تحمل و مهمتر از همه گذشت داشته در زندگی ؟ چه اندازه در برنامه ریزی کرده ... چه اندازه به تنهایی گریه کرده؟چه اندازه آموخته و چه اندازه آموزش داده ؟... او را که با مادران نسل جدید مقایسه میکنم...خنده ام میگیره از اینهمه قر و لوند و ناله و توقع بیجا و باجا و هزار تا داستان دیگه. مصرانه بر این باورم که "اوج" مادران امروز "فرود" مادران نسل دیروز هست و خواهد بود بلاشک.

داود (خورشید نامه) چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 14:43

به قول محسن اصلن همه راس میگین!

آرش پیرزاده چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 15:45

اگه زندگی برای مادر های جدید راحت شده و فرصت بیشتری دارند خب چرا وقت بیشتری برای بچه ها صرف نمی کنند ... همون کاری که مادر های قدیم اگه فرصتشو داشتن می کردن ......شما یک امار بگیرید ببینید مادر های قدیم بیشتر کنار فرزندشان بودن یا مادر های الان ... مادر های قدیم بیشتر بخ بچه ها در گیر بودن یا الان ..... اشپزی کردن .... سر زمین کمک پدر کردن ... کارهای خونه به عهده فرزندان گذاشتن ....اشغال سر کوچه گذاشتن ... نفت اوردن .... اب اوردن سفره انداختن سر خیز بودن .....نماز اجباری خوندن ..... کمک به نظری دادن .... عزاداری کردن .... لباس بردار بزرگتر پوشیدن .... اینها همه نمونه هایی از وقت گذاشتن والدین برای فرزندانشون بوده درست با غلط بودنش مهم نیست محسن هم نگفت کارشون درست بوده .... ولی نیتشون تربیت بوده و تازه با اون مشقت هم کار می کردن ....
خب مادر های امروزی اگه تکنولوژی باعث شده وقت بیشتری داشته باشند .... چرا بچه ها کمترین کانکت دارند .... وجود معلم خصوصی ... مهد کودک ..... بلد نبودن اشپزی ... و خیلی چیزهای دیگه دال بر این موضوع فقط تو رو خدا نگید می خوان بذای بچه ها ... بهترین کار بکنن چون من خودم پدرم و می دونم نود درصد این کلاس ها برای راحتی پدر مادره ....

ارزو چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 16:09

یادم باشد به پسری که اینک در بطنم ارمیده بیاموزم که واقع بین و منصف باشد و مرا تا مرز تقدس بالا نبرد، و دختران هم نسلش را که مادران اینده خواهند بود به جرم ناکرده به محاکمه ننشاند..
بیاموزد که قدردان باشد، نه از مادرش به تنهایی، که از هرانچه باید..
نمیدانم فرق 9ماه حمل بچه در درونم با حمل 9ماه بچه در درون مادرم چه فرقی داشته، نمیدانم اساسا چرا باید امکانات را تخطیه کرد، و آن را "قرو لوند" خواند..
اقای محمد اسحاقی عذر مرا بپذیرید اما انتهای کامنتتان مهوع بود.. قلبم فشرده می شود و در میمانم از درک شما مردان منورالفکر این نسل.. و درمانده تر میشوم از امید به بهبودی اوضاع روابط انسانی این جامعه..یا هنوز پدر نشده اید، یا اگر هستید...
مادرتان قابل ستایشند، خیلی زیاد.. و من می توانم سرتعظیم فرود اورم که همرمان در چندین صحنه با تمام قوا جنگیده اند..
اما یادتان نرود، که هر مادری برای فرزندش خواهد جنگید، حداقلش بخاطر غریزه ی مادری است که اگر نبود نسل بشر منقرض میشد..
یادم باشد به پسرم بیاموزم منصف باشد...

رها آفرینش چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 18:10 http://rahadargandomzar.blogsky.com

من کاری ندارم به اینکه دقیقا منظور و حس قلبی تون برای نوشتن این متن چی بوده؟ ولی با خوندن متن شما و کامنت دوستان یه خاطراتی یکسره توی ذهنم زنده شدن....
یکی از زنان پیر فامیل پدرم ، اولین باری که خونه و زندگی مامانم رو دیده بود بهش گفته بود،چرا هنوز بچه نمیاری؟ ایییییینهمه پارچه... تا وقتی تکه کهنه و پارچه دم دستته باید بچه بیاری!
چرا؟ چون اون خانم خودش زندگی ییلاق و قشلاقی داشته و تنها شرط داشتن بچه رو همین میدونسته...
مادر بزرگم وقتی میدید مامانم و خاله هام و حتی من و خواهرم جوانیم و سرحال،بهمون میگفت تا وقت دارین بچه بیارین!
چرا؟ چون شرط بچه آوردن رو جوان بودن میدونست!
مادرم وقتی میبینه میتونیم خرج کنیم برای زندگی و بچه هامون بهمون میگه...حالا که وضع مالیتون روبراهه یکی دیگه بیارین...
چرا؟ چون شرط یکی دیگه آوردن رو همین میدونه!
هیچکدوم از مادران بهتر یا بدتر از دیگری نیستند به نظرم،فقط دغدغه ها تغییر کرده اند...
فقط نسلی به نسلی تغییر کرده و این اجتناب ناپذیره...
من یادم میاد که مامانم با وجود سن پایین بودن ماها،کلاسهای خیاطی و بافتنی و گلسازیهای مختلف میرفت و از همشون لذت میبرد...الان که یادم می افته،خوشحالم که اونموقع مامانم به فکر خوشحالی خودش هم بوده...
همونطور که الان و در این سن داره کلاسهای نقاشی رنگ و روغن رو میگذرونه،این باید باعث خوشحالی هم همسران و هم فرزندان مادران باشه که اونها به لذتها و تفریحات خودشون اهمیت بدهند...کسی که به خودش اهمیت نده،چطور به دیگران میتونه اهمیت بده ؟

باغبان چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 20:05 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

چه کامنتهای خوبی
ممنون از همه
راستی من آلزایمر دارم اون عکس بالایی از اول اونجا بود؟اون ماشین تحریرو برگه مچاله ها!

hojat شنبه 6 دی 1393 ساعت 09:24

قربون تمام مادرها مخصوصا مادرهای دهه 50 و 60

فرناز یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 22:13 http://ladyfarnaz.mihanblog.com

من نمیگم که کدوم یکی بهتره یا کدوم یکی بدتره. اما خیلی وختا دلم برای مامانم میسوزه . به این فکر میکنم که انگار هیچی از زندگیش ندیده. همیشه مشغول تر و خشک کردن ماها بوده و از جوونیش خیری ندیده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد