هفتگ
هفتگ

هفتگ

حدود یک ماه پیش بود با همکارم نشسته بودیم حرف می زدیم که یک نفر آمد به سمتمان و بنا گذاشت تعریف کردن بلاهایی که در دو سه روز گذشته بر سرش آمده،که راننده ماشین سنگین است و تصادف کرده و و ماشینش پارکینگ است و هر چه داشته خرج کرده و مفلس شده و پول می خواهد که برگردد ولایتشان و قسم و آیه که پس می دهم،توی چشم هاش نگاه کردم.دم خروس هاش فراوان بود. گفتم دروغ می گی ، باز شروع کرد و روضه خواند و قصه گفت .عجیب بود یک و هشتاد قد داشت .هیکل درشت و شکم گنده ،بهش  می آمد راننده باشد.اگر زور گیر بود همه هستیمان را می برد.اگر چک می زد یک هفته می خوابیدم.قسم می خورد التماس می کرد،در آوردم سی تومن بهش دادم،خواست دستم را ببوسد.گریه هم کرد.اشکش هم ریخت.به همه چیزش قسم خورد پس می دهد. با التماس شماره کارتم را گرفت .گفتم پول مهم نیست اما اگر پس بدهی به اعتماد من ارزش گذاشته ایی و همینطور خوش بین و زود باور می مانم.رفت.دوستم پرسید می ریزه پولو .گفتم نه.یک صدم درصد راست می گفت.گفت پس چرا بهش پول دادی؟گفتم اگر نمی دادم همان درصد ناچیز شب نمی گذاشت بخوابم.

طبق معمول از هپی اندینگ خبری نیست.یک ماه گذشت.خبری نیست.من تعجب نکرده ام.ترجیح می دهم خوش بین و زود باور بمانم.تجربه ی عکسش را هم داشته ام.وقتی پول را ندادم و فکر و خیال خیلی اذیتم کرد.نظر شما چیست.اینطور وقت ها چکار می کنید؟

نصیحت نکنید.

نظرات 33 + ارسال نظر
رها آفرینش شنبه 6 دی 1393 ساعت 22:53

مدتهاست که نه به حرف همچین آدمهایی گوش میدم،نه ذهنم رو مشغولشون میکنم...دوست ندارم یکی پشت سرم فکر کنه :"چه ساده لوحی رو گیر آورده بودم هااا"

نورا شنبه 6 دی 1393 ساعت 23:04

منم مثل شما سعی میکنم خوشبین و زودباور بمونم و به اون یه درصده بیشتر بها میدم. بذآر اون فکر کنه سرم کلاه گذآشته چه اهمیتی داره وقتی وجدان من اینجوری اروم تره

دل آرام شنبه 6 دی 1393 ساعت 23:04 http://delaramam.blogsky.com

به وضعیتم نگاه میکنم. اگه به پولی که قراره کمک کنم احتیاج نداشته باشم، کلا قیدش رو میزنم و در واقع میبخشمش.اگه پس داد فبها اگر هم نداد فدای سرش.
پدرم همیشه میگه مالی رو که قرض دادی قیدش رو بزن. حالا میخواد پول باشه و یا یه دست لباس، چون دیگه بهت برنمیگرده. راست هم میگه. حداقل پولهایی که خودش به این و اون کمک کرده هیچوقت بهش برنگشته...

جعفری نژاد شنبه 6 دی 1393 ساعت 23:21

از اونجا که عمق جیبم کمه و بودجه ی بخشندگیم نا چیز لذا تنها گروهی که لایق و سزاوار اون چند هزار تومنی که قراره اتفاقی و گذری به کسی کمک کنم می دونم جوونایی هستن که جلوی ایستگاه های مترو ساز می زنن. همینجوری الکی حالم رو خوب می کنه این کار. در مواجهه با سایرین هم زور می زنم گوش و وجدانم رو همزمان دایورت کنم. اوایل سخت بود اما شد!

بستگی به حسم تو اون لحظه داره. من همیشه به حسم اعتماد میکنم. اگه حسم بگه راست میگه حتما کمکش میکنم. حتی اگه ته مونده ی جیبم باشه. در غیر این صورت تاسف میخورم و میرم.

من تا جایی که در توانم باشه و بود و نبود اون مبلغ، تأثیری در ضروری های زندگی خودم نذاره، کمک می کنم. اون هم بیشتر به خاطر اینکه پیش وجدان خودم سربلند باشم.

بعد از اون هم، دِین قضیه رو میذارم گردن خود اون شخص و اون شخص رو با وجدانش طرف می کنم و خداش.

اگر برگردونه، قطعاً خوشحال میشم، ولی اگر برنگردونه باز هم ناراحت نمیشم. به دو دلیل:

1. با خودم میگم اگه واقعاً نیاز داشته و از این روش استفاده کرده و حالا برنگردونده، حلالش باشه و نوش جونش. منتها اگه هدفش سوء استفاده از من بوده، مطمئنم از جایی که گمانش رو نمی بره پس میده.


2. پولی که با هدف کمک به دیگران می دم، یقین پیدا کردم از جایی که من گمانش رو نمی برم، بهم برمیگرده. خیلی خیلی زود.

در کل، در هر دو صورت، من احساس خوبی دارم.

داود (خورشید نامه) شنبه 6 دی 1393 ساعت 23:56

گاهی بهشان توجه می کنم گاهی کمی کمک می کنم گاهی دایورت میکنم گاهی سیر مینشینم پای درد دلشان و گوش میکنم و در اخر برایشان ارزوی موفقیت می کنم گاهی توی دلم به انها به روزگار به مسببش به همه فحش می دهم گاهی می گذرم گاهی فکر می کنم گاهی کمک می کنم

س م یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 00:17

بعد از برخورد با اینطور آدما تا چند روز تو فکرم. آدمایی که تو مترو تو خیابون تو محل کار همه جا هستن. مخصوصا تو تهران. همیشه فکر میکنم اگه تهران زندگی میکردم افسردگی میگرفتم چون تحمل دیدن این قشر آدما رو ندارم.
من اگه بودم حتما اگه تو جیبم پول باشه کمک میکنم وگرنه فکرش اذیتم میکنه.
راستی آقای کرمی برای یه مساله کاری بهتون ایمیل زدم جواب ندادید. لطفا چک کنید. ممنون
یا شاید خوندید و جواب نداشته؟؟:

سلام.ایمیل یا وایبرتون رو چک کنید.

نسیم یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 00:20

با اینکه توان مالیم کمه اما همیشه دست و دلبازم تو این کار

شده با هزار قناعت برا خودم چیزی بخرم اما داشته هام رو به کسی که دلم میگه نداره
راحت میدم۰

عاطی یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 04:57 http://www-blogfa.blogsky.com

قانون خاصی ندارم...یهو یه جا دلم میگه پول بده(هرچقدر طرف مقابلم راستگونباشد حتی)! یک جاهایی هم اصلا راضی نمیشم ک کمک کنم یا گول!بخورم. مطیع امر دل هستم:دی

و فقط و فقط به معتادها یا کسانی ک احتمال بدم معتادن کاااملن بی اعتنا هستم در این مورد!

هلیا یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 08:25 http://www.mainlink2.blogsky.com

یه بار از یک خانومی که تو یه روز سرد با خجالت اومد سراغم و از زیر چادرش چند تا شلوار تو خونه ای مردونه درآورد که اینا رو به این قیمت میفروشم میخری ؟ بچه دارم و از این حرفا ..... خرید نکردم ........
تا یه هفته عین دیوونه ها همش همش به اون خانومه فکر میکردم .و اینکه کاش یکی خریده بودم .
بهتره آدم کاری بکنه که خودش در آرامش باشه.

گنجشک یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 08:40

علی (ع)
ای مالک!بدان اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنن، ولی مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند، ولی شریف و درستکار باش.
نیکیهای امروزت را فراموش میکنند، ولی نیکوکار باش.بهترینهای خودت را به دیگران ببخش، حتی اگر اندک باشد.
در انتها خواهی دید آنچه می ماند میان تو و خدای توست، نه میان تو و مردم.....
این پیام تو وایبر برام اومد و تکلیفم رو تو خیلی از موقعیت های مشابه روشن کرد.خیلی لذت بردم و احساس آرامش کردم با خوندنش

ّFriends یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 08:41 http://friends.blogsky.com

هر چیزی که دل آدم رو آروم میکنه، مهم اینه آدم دلش آروم باشه، این پول ها ارزشی واسه به آشوب انداختن دل نداره.

باغبان یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 08:46 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

همین الان یه پیرمرد با یه بسته پر از قوطی قرص و دارو اومد نو اتاق گفت از اتاق بغلی گفتن بیام اینجا
آقای نون گفت برو اتاف بغلی.گفت رفتم گفتن بیام اینجا .آقای نون گفت کارت چیه بسته رو گذاشت رومیز گفت میخوام برم سلماس پول ندارم بهم پول بدین.آقای نون گفت باید بری اتاق بغلی ذیحسابی اونجاست حقوق مارم اونا میدن برو من نمیتونم کارب کنم.پیرمرد یکم نگاه کرد انگار منتظر بود بعد بسته اشو برداشت و از در رفت بیرون.
خداخدا میکردم به من نگاه نکنه یه جور طلبکاری توی لحنش بود
اینجوری کمک کردنو دوس ندارم.دیدن و شنیدنشون آزار دهنده هست آدمهایی که عزت نفسشون رو فراموش میکنن.
خدایا کمکمون کن و بر عزت نفسمون بیفزا

پروین یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 09:31

من اگر پول مورد درخواست را داشته باشم معمولاٌ کمک میکنم. دیدن اینکه کسی عزت نفسش را به خاطر درخواست کمک زیرپا گذاشته خیلی خیلی متاثرم میکند و بنظرم همین دلیل کافی است که مجال شک و تردید به خودم ندهم. هربار کسی را در این حال میبینم بی اختیار خودم را جایشان قرار میدهم. بنظرم انقدر فقر و نیاز در دنیای امروزمان زیاد شده که همه مان باید دست همدیگر را بگیریم.
ببخشید اگر شعارگونه شد کمی. اصل حرف دلم بود و نمیخواستم بنا به ملاحظات آرایشش کنم.

سمانه یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 09:34

بستگی به طرف مقابلم داره و احوالتم موقع دیدنش !

اکثرا این طور مواقع اگه چیزی واسه فروش داشته باشن میخرم . احساس میکنم اگه همینطوری پول بدم اونا بد عادت میشن و چشمشون رو به دست مردم میدوزن .

کمک به بعضی از این آدما به خودم حس خوب میده و اینکه مطمئنم حتی اگه اون آدم دروغ بگه باز جایی که من نیاز به کمک داشته باشم از یه جایی بهم میرسه

ولی بعضی وقتا حس گول خوردن بهم دست میده

خورشید یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 09:47

کمک می کنم.
نمی تونم بی خیال شم. اعصابم بهم می ریزه.
حتی اگه پس نده..
خدایی اون بالاس.
خودش جبران می کنه.
تو گرفتاری دستمو می گیره.
من به این ایمان دارم.

ارش پیرزاده یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 13:01

کمک.نمی کنم تحت هیچ عنوان

آفو یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 13:31

اول سلام

دوم پول رو میدادم با علم به اینکه داره دروغ میگه . با علم به اینکه واریز نمیکنه به حساب . با علم به اینکه من چقدر آدم ساده و زود باور و خوش بینی هستم .

همون یک درصدی که آدم رو اذیت میکنه خیلی آزار دهنده است ... اینطوری لااقل به خودم میگم اگه نیاز نداشت اصرار نمیکرد ، گریه نمیکرد ، التماس نمیکرد ...

بیخیال ... بذار خودمون آروم باشیم .

آفو یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 13:33

و یه چیز دیگه ... به ساکنین اینجا

درسته ممکنه سخت باشه و وقت گیر ولی به نظرم بهتره یه پاسخ نوشته بشه .

بابک اسحاقی یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 14:37

با در نظر گرفتن اینکه معمولا این کمک کردن فایده ای نداره معمولا کمک نمی کنم. اینکه درآمد یه متکدی ممکنه ده برابر حقوق ماهیانه من باشه . اینکه خیلی از این بچه های دم چهار راه مثل برده کار میکنن و آخر شب پولهاشون میرسه به کارفرماشون یا پدر و مادر معتادشون اینکه یه نفر با دروغ بهونه مریضی یا گرفتار شدن در دیار غربت بیاره و اون پول رو خرج مواد بکنه اذیتم میکنه . سعی می کنم کمکم رو به روش بهتری مثل کمک به بنیادهای خیریه صرف کنم که مطمئنم به یه آدم نیازمند میرسه تا کسی که ممکنه دروغ گفته باشه . با این وجود گاهی به ندرت شدیدا تحت تاثیر قرار می گیرم و کمک می کنم . اون هم نه به کسی که ازم پول می خواد . به کسی که احساس می کنم داره زحمت میکشه و کار میکنه . مثل دستفروش مترو که داره جنسی میفروشه . یا همین شب یلدا که گذشت توی اون سرما دم چهارراه یه زن دیدم که بچه بغلش بود و دستمال کاغذی می فروخت و به خاطر سرما دلم سوخت و دو تا بسته خریدم .
اما مفهوم کلی پستت رو خوب فهمیدم آقا طیب . اینکه اون کورسوی اعتماد به آدم ها نباید بسته بشه که متاسفانه با دروغ گفتن یه عده آدم میترسه به کسی که واقعا محتاجه و شاید داره راست میگه کمک بکنه

سحر یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 15:43

به خاطر آرامش خودم هم که شده کمک میکنم .اگه غیر از این باشه عذاب وجدان میگیرم

تو نیکی میکن و در دجله انداز

مهسا یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 16:17

سلام.چند سال پیش با همکارم رفته بودیم خرید.موقع برگشتن از توی پارک اومدیم.پاییز بود.دیدم سربازی کز کرده کنار بوته ها نشسته و سرشو گذاشته رو پاهاش.ازش رد شدیم ولی به دوستم گفتم این سرباز این موقع شب اینحا چیکار میکنه؟دوستم گفت بیخیال حتما مرخصی ساعتی گرفته؟بیخیال نشدم...رفتم سراغشو و صداش زدم.با تعجب نگام کرد.سلام کردم و گفتم میتونم کمکتون کنم؟با درموندگی گفت خانم باور کنید کیفمو زدند.از ظهر اینجام.فقط برام یه بلیط بگیرید واسه کرمانشاه.دستم فورا گفت مجبوری دروغ بگی؟خجالت بکش و...نمیدونم چرا ولی اون سربازو باور کردم.کیفمو باز کردم و یه مبلغی بهش دادم و گفتم فقط پول بلیط که بدردت نمیخوره باید به چیزی بخوری.ازش خداحافظی کردم ولی یه کاغذ بهم داد و گفت خانم این شماره خونه مونه.زنگ بزنید تا باور کنید راست میگم.گفتم بیخیال.ولی دوستم شماره رو برداشت و اومدیم خونه.شب بارون شدیدی اومد ومن با خیالی راحت خوابیدم.اما صبح سرکار سوژه همکارا بودم که زن احمق و ساده لوحی هستم.دوستم فقط برای اثبات حماقتم شماره رو و گرفت و گفت ببین چه جوابی میشنوی.خانمی جواب داد و من با شرمندگی گفتم زنگ زدم ببینم اقا پسرتون سالم رسیدند؟با خوشحالی گفت خوابه و شروع کرد به دعا کردن.الان خیالم راحته که اگه روزی پسرم توی یه شهر غریب سرباز باشه هیچ شب بارونی رو توی پارک سپری نمیکنه.

عباس یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 16:25

مسعود یه خاطره برات بگم در همین مورد میدونی که من هر روز دو مرتبه گذرم به میدون ازادی میفته تقریبا هفت هشت سال پیش بود یه روز عصر طبق معمول یه نفر اومد تو اتوبوس و شروع کرد مسافرم .، پولهام رو زدن .، می خوام برم شهرستان و ... هر کس به فراخور یه پولی میداد این کار هر روزشون بود اما اون روز یه پیرمرد آذری زبون قاطی کرد مچ دست طرف رو گرفت و فحش میداد میگفت الان میبرمت ترمینال بیلیط میخرم تا هرجا خواستی بری پول یه دست چلوکباب رو هم میدم به راننده تا هر جا نگه داشت برات غذا بخره اما به تو پول نمی دم لابلاش هم هی به طرف فحش میداد طرف مچ دستش رو آزاد کرد و در رفت ....
از اون روز به بعد سعی کردم الگوی رفتاریم تا حد ممکن شبیه اون پیرمرد آذری باشه البته بدون فحاشی...
واقعا اگه کمی به خدمون زحمت بدیم میتونیم کمک واقعی تری انجام بدیم ...

باغبان یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 16:52 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

چقدر کامنتهای این پست خوب بود بخصوص کامنتهای گنجشک و پروین بانو و مهسا خانم و آقای عباس.
با احترامات فائقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد