ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیدی دخترک؟! نگفتم؟!
امسال هم شد همان حکایت هر ساله!
نا غافل چشمم افتاد به دل آشوبه ی آسمان، به خاکستری ِ ابرها، به اختلاط زرد و نارنجی ِ برگ ها کف ِ شهر! خموری ِ صدای پرنده ها مستم کرد، سَرَم گرم شد به پاییز، به عاشقیت، به چشمات. آنقدر ماسیدم به خواستنت، اصلن نفهمیدم پاییز کی بساطش را جمع کرد و رفت. پاییز رفت. من ماندم و پاییز ِ مدام ِ دل دادنم و پرونده ی مفتوح عاشقانه ها و پرنده ی نگات که یک لحظه از پیش چشمام جُم نمی خورد و با من کوچ می کند به فصل ها. آخ و امان از این پرستوی نگات!
یادم هست قبل ترها، یعنی قبل ِ شما، دو تاچیز بود بیشتر حالم را خراب می کرد از ما بقی: پنجره ای که رو به دیوار باز می شد و روزی که به تکرار آغاز. دروغ چرا؟! بعد تو خیلی چیزها عوض شد، خیلی معادلات به هم ریخت. آمدی شدی آشوب معادلات اصلن. یکیش همین تکرار! همین تکرار ِ شیدایی ِ روزهام که پیچیده به پیچش موهات، همین تکرار خوب ِ تماشای حالت ِ چشمات، همین خواستن های نرم نرمی که راه می روند روی پاهات، همین تکرار ِ طعم سرخی ِل...!! بگذریم، بی خیال، هیهاااات. از این همه تکرار لعنتی، که تکراری نمی شوند انگار، هیهات.
دیدی دخترک؟! نگفتم؟!
امسال هم شد همان حکایت هر ساله!
آقا چقد خوب بود...
"منی که معنای عاشقیت برایم همین جوجه هاییست که آخر هر پاییز از ترس ِ حرام شدن لذت تماشای بالهای پرستوی نگات، نمی شمارم..."
چقد این جمله به من چسبید!!
هیهات از این همه تکرار لعنتی، که تکراری نمی شوند انگار
چه تامل برانگیز بود جملات این پست
قلمتون مانا جناب جعفری نژاد
سلام
این مطلب شما آتشی است در نیستان...ممنون
شاد باشید
حظ کردم ... اونقدری که در وصف نگنجد، اونقدری ته دلم یه جوری شد ... اونقدری که خندیدم از ته دل و همزمان اشک ریختم و گفتم دست مریزاد برادر
عالـی بود
عالــــــی
ممنـــون
عالی بود کیف کردم دوستم بی نظیر بود
أشک دارم و
أشک
و اشک
هم از زیبایی نوشته ات
هم از اینکه دلم قرص شد...
دلم قرص شد سید...
الحمدلله
بانوشت: از روناک عزیز تر از جان می خواهم همین جا قلم رنجه بفرمایند که عیش این نوشته کامل شود
بیسار زیباااااا :گل ل ل ل ل
ya khodaaaa
chi begam akhe mamad hosein
دلتنگ عاشقانه نوشته هاتون بودم. خیلی عالی بود! ممنون
یاد اون پستتون افتادم که تو وبلاگ خودتون نوشته بودین
"ارومیه چشمانت نمکی ترین زیستگاه دنیاست...."
یک عاشقانه ی آرام
برای شروع یه صبح دل پذیر
فوق العاده بود
هنوز مست کلماتم
آتیش میزنی همشهری به وجودمون. شما زوج فوق العاده ای هستید. بمانید
من چقدر دلم تنگ شده بود برای این نوشته های اینجوری..
لبخند
لبخند
لبخند
خدا همیشه خوش و مهربون نگهتون داره.
به خانم هم سلام و ارادت برسونین.
خیلی لایک داشت
لعنتی...:)
عااالی بود و دلنشین. حیف که کوتاه بود.
مرسی
پرونده عشقتان همیشه مفتوح .... لذت بردم
قشنگ بود چقدر. و چقدر دلنشین