هفتگ
هفتگ

هفتگ

فصلی که بی حساب، "نمی رود"!!

دیدی دخترک؟! نگفتم؟!

امسال هم شد همان حکایت هر ساله!

نا غافل چشمم افتاد به دل آشوبه ی آسمان، به خاکستری ِ ابرها، به اختلاط زرد و نارنجی ِ برگ ها کف ِ شهر! خموری ِ صدای پرنده ها مستم کرد، سَرَم گرم شد به پاییز، به عاشقیت، به چشمات. آنقدر ماسیدم به خواستنت، اصلن نفهمیدم پاییز کی بساطش را جمع کرد و رفت. پاییز رفت. من ماندم و پاییز ِ مدام ِ دل دادنم و پرونده ی مفتوح عاشقانه ها و پرنده ی نگات که یک لحظه از پیش چشمام جُم نمی خورد و با من کوچ می کند به فصل ها. آخ و امان از این پرستوی نگات!


یادم هست قبل ترها، یعنی قبل ِ شما، دو تاچیز بود بیشتر حالم را خراب می کرد از ما بقی: پنجره ای که رو به دیوار باز می شد و روزی که به تکرار آغاز. دروغ چرا؟! بعد تو خیلی چیزها عوض شد، خیلی معادلات به هم ریخت. آمدی شدی آشوب معادلات اصلن. یکیش همین تکرار! همین تکرار ِ شیدایی ِ روزهام که پیچیده به پیچش موهات، همین تکرار خوب ِ تماشای حالت ِ چشمات، همین خواستن های نرم نرمی که راه می روند روی پاهات، همین تکرار ِ طعم سرخی ِل...!! بگذریم، بی خیال، هیهاااات. از این همه تکرار لعنتی، که تکراری نمی شوند انگار، هیهات. 


دیدی دخترک؟! نگفتم؟!

امسال هم شد همان حکایت هر ساله!

پاییز آمد و رفت و عاشقیت ماند به من و من ماندم به فصلی که رفت. منی که معنای عاشقیت برایم همین جوجه هاییست که آخر هر پاییز از ترس ِ حرام شدن لذت تماشای بالهای پرستوی نگات، نمی شمارم...

نظرات 19 + ارسال نظر
رها یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 20:33

آقا چقد خوب بود...
"منی که معنای عاشقیت برایم همین جوجه هاییست که آخر هر پاییز از ترس ِ حرام شدن لذت تماشای بالهای پرستوی نگات، نمی شمارم..."
چقد این جمله به من چسبید!!

خزر یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 21:17

هیهات از این همه تکرار لعنتی، که تکراری نمی شوند انگار
چه تامل برانگیز بود جملات این پست
قلمتون مانا جناب جعفری نژاد

طاها یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 21:20 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

این مطلب شما آتشی است در نیستان...ممنون

شاد باشید

صدیقه (ایران دخت) یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 21:32 http://dokhteiran.blogsky.com

حظ کردم ... اونقدری که در وصف نگنجد، اونقدری ته دلم یه جوری شد ... اونقدری که خندیدم از ته دل و همزمان اشک ریختم و گفتم دست مریزاد برادر

طـ ـودی یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 21:36

عالـی بود
عالــــــی
ممنـــون

آرش پیرزاده یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 21:37

عالی بود کیف کردم دوستم بی نظیر بود

نسیم یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 22:07

أشک دارم و
أشک
و اشک
هم از زیبایی نوشته ات
هم از اینکه دلم قرص شد...
دلم قرص شد سید...
الحمدلله




بانوشت: از روناک عزیز تر از جان می خواهم همین جا قلم رنجه بفرمایند که عیش این نوشته کامل شود

عاطی یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 22:25 http://www-blogfa.blogsky.com

بیسار زیباااااا :گل ل ل ل ل

afo یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 22:28

ya khodaaaa
chi begam akhe mamad hosein

سهبا یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 23:57

دلتنگ عاشقانه نوشته هاتون بودم. خیلی عالی بود! ممنون

ساجده دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 08:23

یاد اون پستتون افتادم که تو وبلاگ خودتون نوشته بودین
"ارومیه چشمانت نمکی ترین زیستگاه دنیاست...."

هورام بانو دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 08:27

یک عاشقانه ی آرام
برای شروع یه صبح دل پذیر
فوق العاده بود
هنوز مست کلماتم

آهو دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 10:00

آتیش میزنی همشهری به وجودمون. شما زوج فوق العاده ای هستید. بمانید

خورشید دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 10:27

من چقدر دلم تنگ شده بود برای این نوشته های اینجوری..
لبخند
لبخند
لبخند


خدا همیشه خوش و مهربون نگهتون داره.
به خانم هم سلام و ارادت برسونین.

سحر دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 15:37

خیلی لایک داشت

فرشته دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 19:51

لعنتی...:)

بشرا دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 22:04 http://biparvaa.blogsky.com

عااالی بود و دلنشین. حیف که کوتاه بود.
مرسی

نبات پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 11:11 http://be-live.blogsky.com

پرونده عشقتان همیشه مفتوح .... لذت بردم

پروین جمعه 12 دی 1393 ساعت 04:12

قشنگ بود چقدر. و چقدر دلنشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد