هفتگ
هفتگ

هفتگ

بلوند آریزونایی شهرآشوب تنهای تنها

اساسن شهرآشوبی یک امر زنانه است ! شما به غیر از جُرج کلونی مرد دیگری سراغ دارید که شهرآشوب باشد ؟! تازه همان کلونی نکبت را هم خداییش من نمی فهمم مادر پدرش سر نماز چه دعایی کرده اند که بخت و اقبالش چنین شده وگرنه هر چی دققت میکنم چیز چشم گیر و دندان گیری ! توش نمی بینم ... مردها تنها راهشان برای شهرآشوبی عربده است ! اما نسوان خدایگان این فقره اند به اشکال و انحاء گونه گون و متنوع ! ... از چرخنده و بهاره رهنما بگیر تا همین گلشیفتهء خودمان ! ... حالا اینها که آدم معروفند و انگشت توو دماغ کردنشان هم از مصادیق شهرآشوبی به حساب می آید ! نسوان عادی و مامولی ! هم صرف نظر از قد و بالا و بر و رو ، برایشان عینهو آب خوردن است فتتانیت ! ...

.

دیشب ترافیک همّت عجیب غیرعادی بود ... قفل اندر قفل ... حوالی ملاصدرا شانه به شانه شدم با یک ریوی سفید ... چن متر مانده تا کاملن شانه به شانه شدن ، زمانی که هنوز راننده را نمی دیدم ، اول توجهم به خود ماشین جلب شد ... کثیف بود و چن جاش خورده بود ، شیشهء سمت راننده هم پایین بود ، جسارتن اینجور وختها ، بابت آن خوردگی ها ، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند خانم بودن راننده است ! ... اما نمی دانم چرا یک حسسی بهم میگفت راننده مرد است و از این کله خرهای قالتاقِ خوش دست فرمانِ پدسسگ که خیابانهای شهر قلمروشان است ، شاید خوردگی ها یک جوری بودند ، شاید هم بخاطر کثیفی ماشین ، نمی دانم ...

.

جلوتر که رفتم دیدم راننده یک خانم بلوند است بدون روسری ، نه اینکه از سرش افتاده باشد ها ، کللن اعتقادی به روسری نداشت ... زیبا بود اما لطیف نبود ... شبیه ملکه های مصر باستان بود ، سنگی و سرد و عمیقن جذذاب ... حدودن سی و پنج ساله ( از آنها که رستاک حلاج ، ورژن سی ساله شان را به کهنه شراب تشبیه میکند ! از آن لامصصصب ها ) با موهای مِش استخوانی کوتاه شبیه دخترک فیلم حرفه ای ، که آخر نفهمیدیم لئون درست است یا حرفه ای ... دستی که گوشی توش بود را نصفه نیمه گرفته بود به فرمان و آرنج دست دیگرش با سیگار یله شده بود بیرون ... شیشه پایین بود در آن سرما و صدای ضبطش نسبتن زیاد بود با یک موزیک کانتری مانند ... انگار که داشت توو یک جادهء بیابانی وسط آریزونا تنهای تنها رانندگی میکرد ... اسم را همینطوری الکی گفتم ها ، اصلن نمی دانم آریزونا وسط دارد یا نه ! ...

.

گشتالت اینهایی که عرض کردم را تصور کنید ، اگر من توانسته باشم خوب تصویرسازی کنم و شما هم خوب تصور کرده باشید قطعن حق میدهید به ماشین ها و راننده های آنجا و آن لحظه از همت که محو شهرآشوبی بلوند آریزونایی شده باشند ، انقد که توو همان ترافیک قفلی هم هر لحظه بیم تصادفات جرحی برود ! ... صدای موزیک کانتری و دود سیگار و مِش استخوانی لئونی در هم آمیخته شده بودند و حاصلش شده بود جارویی غول پیکر که ماشینها و راننده های همّت را می شکافت و جارو میکرد و از جلوی ماشین بلوند آریزونایی میزد کنار ، می ریخت دور اصلن ... و راه ملکه را باز میکرد که از آنجا به بعد همّت را تنهای تنها رانندگی کند ...

نظرات 22 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 20:46

الان دقیقن راننده یکی از ماشین های عبوری همت شدم که دلم خواست چنددقیقه ای ترمز کنم و محو تماشای این ملکه شوم!!
عالی بود توصیفاتتان!!

حمید سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 22:10 http://abrechandzelee.blogsky.com/

کلا سیستم خلقت (یا مدیریت خدمات پس از خلقت!) در این فقره بشدت سرکاریه! توو مخلوقاتِ لنگ در هوای سرگردون یه چیزایی گذاشته که کارشون بهم بیفته تا لنگ در هوایی و سرگردونیشون بصورت تصاعدی افزون بشه!

ﻏﺰاﻟﻪ سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 22:30

اﻭﻧﻘﺪ اﻳﻦ ﭘﺴﺖ ﻻﻣﺼﺐ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﻳﻪ ﻋﻤﺮ ﺻﺮﻓﺎ ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﺑﺬاﺭﻡ!

باغبان سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 22:38 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

سنگی ...سرد...تنهای تنها...
زیبا بود
ممنون.

باغبان سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 22:40 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

راجع به جرج کلونی منم با نظرتون کاملن موافقم.

جعفری نژاد سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 22:50

من خرااااااب view ی ماشینتم حاج آقا که انقدر وسوسه انگیز و هوسناکه. جااااان مولا اگه فروشنده بودی به یه طریقی پنجره ی سمت راننده رو بفروش به ما. یه 4 صباح ازش به خیابونا و عابرا نیگا کنیم ببینیم چند چند می شیم با دلبرکان غمگین این شهر

آقا طیب سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 23:32

خاک بر سر تو و اون گوشی گوشکوبت که وقتی باید ازش استفاده کنی واسه عکاسی یه قل دو قل میزنی شرطی.می مردی؟

نسیم سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 23:32

جناب جعفری جان ، داداش ،
شوما جواب کامنتهای ما رو دادی که میای اینجا خواهان بنجره ی استغفرلله می باشی ؟ عایا؟


اصلی نوشت: دست مریزاد بزرگ بلاگستان
عااالی بود ، توصیف و تصویر و تمثیل عالی بود
و نگاهتان ، به ویڑه به مقوله ی «شهر آشوبی» ستودنی ست...

اردی بهشتی چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 00:50 http://tanhaeeeii.blogfa.com

کامنت آقا طیب:)))))))))))))

سیمین چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 00:59

رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی...

سپیده چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 02:34

خواهشا اگه از شیشه سمت راستتون جرج کلونی شهرآشوب رو دیدید یاد کامنت آقا طیب بیافتید سریعا ... :)

می نو چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 03:35 http://minoo6.persianblog.ir

اصن یه وضی

جعفری نژاد چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 10:28

نسیم جان
این روزا بنا به دلایل فیزیو تربچه نقلی یه مقدار سرم شلوغه. من صمیمانه عذر می خوام بابت کامنت های پست آخر که بی جواب موند. قول می دم دیگه حتی الامکان این اتفاق نیوفته

محسن
در مورد آقاااامون جورج کلونی عارضم که امااااان از معجزه ی لبخند، امااااان. آقا من به بقیه ش کاری ندارم، اما این بشر لبخنداش محشره، محشررررررر

خورشید چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 10:47

وای محشر بود..
نوشتنتون محشر بود.
وای..


فقط این خانوم تو همت بی حجاب و در حال آشوب بودن؟ همین همت؟

سمیرا چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 14:36

آدم فکر میکنه خودش اونجا وایساده و داره خانومه رو میبینه با دهن باز....قشنگ بود جناب باقرلو....

محمد اسحاقی چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 18:17

یه بار زیر پل سید خندان با ماشین یکی از همین خانما که میخواست جنگی بره تو سهروردی,مماس شدم.منم که آدم مودب....کم مونده بود کار به فحش بکشه که که یهو توجهم بخودش جلب شد هنوز از ماشین پیاده نشده بود..گفتم عجب داف خسته ای خدا کنه مالیده باشم بهش پیاده بشه یه گپی...چیزی ...که طرف به احتمال مایدن,پیاده شد...بقول اون یارو مداحه,دیدم طرف به عشق آقا امیر المومنین صد و ده سانتیمتره با کفش و مخلفات. کنجکاو شدم ببینم پس من چرا این بابا رو اینقدر رعنا دیدم سرک کشیدم تو ماشین دیدم طرف رو صندلی راننده یه متکای کت و کلفت گذاشته زیرش,از گردن به بالام شبیه "هالی بری " تو فیلم "زن گربه ای" بود.

شرمین چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 21:39

عالی بود
اساسن شهرآشوبی یک امر زنانه است 
اعتراف میکنم با اینکه زن هستم هیچگاه محو نگاه کردن یک مرد نشده ام...اما در مورد زنها بارها این امر رخ داده است...

زهرا.ش پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 17:26 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

تعریف شهرآشوبی چیه اساسن؟
ماجرایی که چرخنده و گلشیفته به راه انداختن از چه جهت برابره با ماجراهای جورج کلونی؟
اگر منظور از شهرآشوبی جلب توجه اعتراضی/جنسیه،که خیلی از مردها پا به پای گلشیفته جلو رفتن،نمونش هم شاهین نجفی!
درمورد چرخنده هم که حالا حالاها به پای زضازاده نمی رسن خانم زهرایی!!!
جلب توجه اینترنتی هم ،شکیرا و رونالدو 100 میلیون لایک دارن،پا به پای هم!
با اینکه توصیف ها و قلمتون بینهایت بینظیر و خواندنی بود،ولی نشد به این قضیه توجه نکنم،که تعریف شما از شهر آشوبی چیه که جورج کلونی رو در بر می گیره ولی رونالدو و دیکاپریو و دیوید بکهام و بردلی کوپر رو نه!

پروین جمعه 12 دی 1393 ساعت 07:05

آدم روش نمیشه هی بیاد بگه چقدر عالی نوشتی. اما چقدر عالی نوشتی. توصیفاتت عالی بود. مثل همیشه.

دوستمان محمد اسحاقی یک خاطره رانندگی در رابطه با خانمی زیبا تعریف کردند. من هم یاد یک خاطره افتادم. همین امسال که ایران بودم کنار دست خواهر کوچکم نشسته بودم که معرف حضورت هست که چقدر زیباست. البته شهرآشوبی نمیکرد اصلاً آن روز. بعد سر یک چهارراه، خیلی باحال و "راه بگیرانه" پیچید جلوی آقای راننده ای که شل بود و راهمان را سد کرده بود. مرد، که حدوداً سی و چند ساله بود و خیلی هم معقوب بنظر میامد با نگاهی مملو از نفرت دستش را بلند کرد و نفرین وار و از ته دل گفت خاااااک عالم تو سرت کنند!! ای خداااا. انقدر من و خواهرم خندیدیم که دل درد شدیم! نمیدانم چرا انقدر بهش برخورد. چرا انقدر بدش آمد. کاش بود این دلبر بلوند آریزونایی را میدید ببینیم توصیف او از آن خانم زیبا چیست.

زینا یکشنبه 14 دی 1393 ساعت 15:31

عااااالی بود دقیقا خودمو تو اون موقعیت تصور کردم، واقعا محشر مینویسید.

ونوس دوشنبه 15 دی 1393 ساعت 10:30 http://www.venouse.blogfa.com

اینقدر جذاب نوشتید که دلم ترافیک خواست با ملکه مصر باستان
سرد و جذاب ...

شکیبا شنبه 20 دی 1393 ساعت 09:18 http://sh44.blogfa.com

سلام
عالی نوشتین اما چه فایده ، اصل مطلب مایه تاسف بود برای من به عنوان یک زن چرا که به سمت تباهی رفتن یک زن دیگه رو دیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد