هفتگ
هفتگ

هفتگ

آن خط سوم منم

دوستم همیشه از ساکت بودن من گلایه دارد.از اینکه من زیاد خاطره ایی از روز ندارم برای تعریف.از اینکه گاهی وقتی دارد حرف می زند من نا خودآگاه دارم یک جای دیگری سیر می کنم.از اینکه دعوت به یک مهمانی پر از آدم های غریبه برام جذاب نیست.از اینکه گاهی می روم یک گوشه ایی ساکت و بی کار به دیوار نگاه می کنم.از اینکه توی پاساژ و رستوران های شلوغ کلافه و خسته  می شوم.

گاهی فکر می کنم آیا آدم باید وقت ازدواج حواسش به درون گرا و برون گرا بودن طرفش باشد یا نه؟ اگر آری ،باقی مسائل و فاکتورهای روانشناسی چه.و اگر باز هم بلی که خییییلی سخت می شود.انقدر که باید اول چند سالی با هم زیر یک سقف زندگی کنیم بعد ببینیم به درد هم می خوریم یا نه.مثل غریبیها؟آیا روش غربی ها درست است؟ اینکه مثلن بعد از هفت سال با هم زندگی کردن یک روز مرد می آید و خیلی سورپرایز طور از زن می پرسد با من ازدواج می کنی و تااااازه زن شگفت زده می شود و ذوق می کند و ...

موضوع شناخت انسان همیشه برای من جذاب بوده و گاهی راهگشا.به نظرم دومین سوال مهمی که جوابش در رابطه برام تعیین کننده می باشد، همین اعتقاد داشتن به روان شناسی است.(آخر من یک دوست صمیمی دارم که از بیخ چیزی به اسم روانشناسی را کلک و دسیسه و توهم می داند.)

سال به سال و پا به پای دنیای تکنولوژی زده و پیشرفته ی بیرون من فکر می کنم دنیای درون ما هم دارد پیچیده تر می شود.اثراتش در فکرها و ایده ها و روابط  و خلقیاتمان مشهود است.بنا ندارم علمی حرف بزنم.دارم خودم را نگاه می کنم.به چیزهایی فکر می کنم و کشف هایی در دیگران می کنم که می ترسم از خودم.گاهی جای همسرم می نشینم و کلافه و مستاصل می شوم از دست خودم.نمی دانم.باید یک راه حلی داشته باشم من.گاهی فکر می کنم کلیدم گم شده است.گاهی فکر می کنم حل الماسئلم را جا گذاشته خدا.

من به روح و روانشناسی اعتقاد دارم.و فکر می کنم کلیدهای ساده سازی شده ایی در دسترس همه ما هستند که می توانند کمکمان کنند.همین بازی ها.همین شناخت درون گرایی و برون گرایی.همین موقعیتهای کودک والد بالغ دم دستی.همین تشخیص هوش عاطفی و اجتماعی طرف مقابل.همین تشخیص تیپ شخصیتی. همین تشخیص سایه ها و نیمه های تاریک .همین متوجه ی گفتگوی درونی خود بودن.این ها کمی این سالها دستمالی و زرد و حوصله سربر شده اند ولی خوبند.من دوستشان دارم.کمکم می کنند.پیشنهادشان می کنم.بیشتر برای اینکه خودمان را بهتر بشناسیم خوبند.و بدند اگر فکر کنیم با بلد شدنشان می توانیم کف بینی و رمالی کنیم..خیلی کیف می دهد آدم خودش خودش را بیشتر بشناسد.خیلی کیف می دهد گاهی آدم شصتش خبردار می شود که چه مرگش است. 

بله، می دانم که این ایده مخالف فراوان دارد.اما دارم پیشنهاد می کنم برویم برای خودمان آستینی بالا بزنیم یک مقداری خودمان را بیشتر بشناسیم.هم کتاب های خیلی خوب هست.هم توی اینترنت مقالات و تست های خوب.لذت بخش است اینکه می فهمی درون گرایی به خاطر همین میل به مهمانی شلوغ نداری.و باید بعد از مهمانی بروی برای خودت باشی تا انرژی از دست رفته ات را بازیابی کنی برعکس دوست برون گرایت که انرژی اش را از در جمع بودن  می گیرد تو انرژی ات را از ذهنت می گیری و در جمع مثل نوکیا لومیا باطری خالی می کنی.لذت دارد که ترس هات را بشناسی. لذت دارد بفهمی چه جور شغلهایی برای تو مناسبند  لذت بخش است وقتهایی که مچ خودت را می گیری که جای بالغ بودن داری با والدت با دوستت بحث می کنی.

تجربه به من نشان داده در بازی های وبلاگی و فیس بوکی آنهایی موفق ترند که آدم ها را موظف می کنند که از خودشان بیشتر بگویند.آدم ها(مثل خدا) نیاز دارند که خوبتر و بیشتر دیده شوند.این خیلی کیف می دهد.اینکه گاهی کسی من را می کشد کنار می گوید مسعود من کشف کرده ام تو آدمی هستی که فیلان و بیسار.آدم خوشش می آید.من از اینکه خودم هم در مورد خودم از این کشف ها کنم خوشم می آید.با خودم بازی دارم روز وشب اصلن.اگر شما هم .دوست دارم تجربه هایتان و کشف هایتان را بخوانم. (راستش دنیای بد و غریبی شده.آدمها زیاد برای هم وقت ندارند.انگیزه ایی هم برای فکر و کنکاش نیست.این است که کشف نشده باقی می مانیم و تمام می شویم).اگر حال دارید آنجا هایی که خودتان مچ خودتان را گرفته ایید.یا کلیدی یافته ایید .یا حل الماسئلتان را جسته ایید. یا حرف شنیدنیی در مورد خودتان دارید.مثل یک بازی دعوتتان می کنم که خودتان را لو بدهید.

می دانم چند تایی آدم کار بلد و کتاب خوان اینجا را می خوانند خواهش می کنم اگرکتاب خوبی  در مورد حرف های بالا خوانده ایید معرفی کنید.برای تعطیلات عید می خواهم.

راستی شوخی ها و با مزه بازی هایتان را هم می خرم. 

نظرات 48 + ارسال نظر
ستاریان شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:18 http://mostafasatarean.blogsky.com

سلام
دست روی معظل بزرگی گذاشتید. فکر نکنم کسی پیدا بشه که بتونه نسخه بپیچه و راهکار نشون بده برای شناخت موجودی به نام انسان. این از اون مسائلیه که سالیان سال وقت میبره و تازه سربزنگاههایی آدم می فهمه از خودش هیچی نمیدونه و کوچکترین شناختی از خودش نداره!

سوده شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:20

مهرداد شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:34 http://foogh.blogfa.com/

سلام علیکم و رحمه اله
این سر شب نوشتن و زیاد نوشتنت رو قربون اخوی
اصن یه مقوله خفنیه این موضوع
درون گرا و برون گرا
ای کاش یه دستگاهی چیزی بود وصل می کردن به ادمیزادی
مثه از همینایی که تو نمایندگیا ماشین هست
بعد سر راست هر چی تو وجودتِ می ریخت بیرون
می زدیش تخت سینه ت تا اهلش بیاد وَرِت
تو هم با هم قطب خودت جوش می خوردی
ولی نمیشه دیگه
پس باید ساخت ولی نباخت

آره،پیشنهاد دیاگ رو بهش فکر می کنم.

ستاریان شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:39 http://mostafasatarean.blogsky.com

آقا معضل رو به غلط معظل نوشتم!

رها آفرینش شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:41 http://rahadargandomzar.blogsky.com

چند؟
.
.
.
.
.
..
.بامزه بازیها رو میگم

با مزه بازی؟ کدوم با مزه بازی؟

سوده شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 20:57

چه ایده ی جالبی!
راستش من فقط یک نفر رو میشناسم که مدت زمانی رو که باهاش در ارتباطم احساس میکنم کاملا خودم هستم با تمام زوایای درونی و فکری. تنها کسی که منو بهتر از خودم میشناسه. اینکه آدم همچین دوستی داشته باشه بنظرم یه شانس بزرگه و اون در واقع حل المسائل منه! البته این نظر اصلا متقابل نیست یعنی اون دوستم خیلی شخصیت پیچیده ای داره.
اما اینکه خودم بخوام خودمو بشناسم ... وای خیلی سخته. راحتتر همونه که یه نفر باشه. یه نفر که خیلی هم کمیابه و به سختی گیر میاد!
و البته ما دوستیمون خیلی قدیمیه

ساجده شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:09

دقیقا تو پست قبلتون گفته بودم تصمیم دارم برای حل مشکلم برم سمت خودشناسی تا بتونم اعتماد به نفسم رو بالا ببرم.واسه اینکه 4سال دیگه از انتخابی که انجام دادم پشیمون نباشم.چه خوشحال شدم دیدم شماهم اینجا راجب این موضوع نوشتید.
من راجب خودم زیاد به کشفیات رسیدم.اینکه برخلاف عقیده دیگران من اصلا آدم کم حرفی نیستم و اگر شرایطش فراهم باشه یکی باید منو از برق بکشه اما چون من همیشه تٌن صدام پایین بوده و برای اینکه توی یه جمع شلوغ افراد زیادی به حرفم گوش بدن انرژی زیادی باید مصرف میکردم یا اصلا هرچی تلاش میکردم کسی گوش به حرفم نمیدادم کم کم توی جمع کم حرف شدم وترجیح دادم بیشتر سکوت کنم.
اما خی آدم درون گرایی هستم.تا اونجا که گاهی بعضی دوستام مخصوصا اونا که برون گراتر هستند و مخصوصا هم اتاقیهام خیلی وقتها از دست من حرصشون میگیره چون خیلی وقتها توی خودم بودن رو به بودن در جمع ترجیح میدم.
اما در کل شدیدا موافقم که کلید حل المسائل منم گم شده!!!!

اصولن درون گرا تو جمع های نیمه خصوصی و امن خیلی هم پر حرف هستن

جعفری نژاد شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:23

زیاد شوخی می کنم، نه فقط با آدم ها. با همه چی تقریبن. خیلی وقت ها خیلی زود هم پشیمون می شم. آقام اولین کسی بود که اینو کشف کرد. یادمه اون دورانی که همه پسراشون رو نصیحت می کردن که ضامن دار جیبشون نذارن و با موتور تک چرخ نزنن و دنبال دختر نیوفتن و رفیق بازی نکنن آقام مدام میگفت: شوخی زیاد ابهت مرد رو ضایع می کنه یه جوری که آدم دیگه واسه خودش هم جدی نیست! پر بیراه هم نمی گفت.

مرد؟ شوخی می کنی

جعفری نژاد شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:27

کتاب های آلبرت آلیس بدک نیست...

مرگ من اینم شوخیه دیگه؟من اسم این مرتیکه رو تا حالا نشنیدم لامصب

مهتا شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:45

سلام
من اصولا آدم کنجکاوی هستم در مورد آدمای ناشناس زندگیم.درسته که شناختن آدما سخته اما من یک هفته اول تمام سلایق و علایق آدمای جدید زندگیم رو در میارم جوری که خودشون هنگ می کنند.
و اما خودم در جمع های خانوادگی آدمی بسیار ساکت و آروم هستم و در جمع های دوستانه آدمی بسیار پر انرژی و سر و زبون دارم جوری که اگر از آشناها کسی میون جمع دوستانم باشد باورش نمی شود که منم.
آدمی بسیار مهربون رو راست،شوخ و خوش خنده و در عین حال لجبازم.
عصبانی نمیشوم،نمیشوم اما وقتی شدم همه میترسن!این عصبانیت شدیدم رو دوس ندارم اصلا.
اهل تمسخر و دست انداختن نیستم و...

شومام درونگرایی شک نکن

بیوطن شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 21:47

چند میدی حل المسائلت را بزارم کف دستت.؟

ب ر ب ب

آقا طیب شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:31

خط سوّم نوعی طرز تفکر در عرفان ایرانی است که راه های نارفته و عوالم کشف نشده را پیشنهاد می‌کند.خط سوم

خط سوم، برگرفته از سخنی معروف از شمس تبریزی است به این صورت "گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که می‌دانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر می‌شود مرا. می‌گویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می‌دهی؟ می‌گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی‌کند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر .... یکی را هم او خواندی هم غیر او .... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من."مقالات شمس تبریزی

مهتا شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 22:32

امشب فهمیدم درونگرام با توجه به پاسختون به خودم و یکی از دوستان
همیشه میکفتم من درونگرام یا برونگرا
فک میکردم دو شخصیتی هستم!

داود (خورشید نامه) شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:28

هر کبوتر می پرد در مذهبی
مذهب ما مذهب لا مذهبی
ما نه مرغان هوا نی خانگی
دانه ما دانه بی دانگی

گچ رنگی شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:54

من با توجه به شناختی که از خودم دارم،بسیار آدم درونگرایی ام!
چیزایی که خانم ساجده گفتن کاملا با من مطابقت داره پس دوباره نمی نویسم!
یکی دیگه از ویژگی های شخصیتیم اینه که خیلی به خودم سخت نمی گیرم(این خیلی رو اعصاب بقیه اس)؛از نظر بقیه بی خیالم ولی به نظر خودم اصلا اینطور نیست!فقط حسرت شکست هارو بیشتر از چیزی که هست نمی خورم،به شدتم طرفدار نیمه ی پر لیوانم!
و...
فک کنم همین بسه اگه بخوام بگن خیلی میشه:)

مریم انصاری یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 00:30

چند سال پیش، یک پستی نوشته بودم و خودم رو لو داده بودم:

1. میگن بخشی از شخصیت آدم ها رو میشه از روی «کفش»شون متوجه شد. این کفش هام:

http://s3.picofile.com/file/7685600963/maryam_193.jpg

2. اخلاق و برخورد: شوخ، جدّی، دوستانه، بداخلاق، دیرجوش

3. چیزهایی که علاقه ی زیادی بهشون دارم:

- عطر و ادکلن
-درس خوندن
-حموم رفتن
-مطالعه
- کم حرف زدن (چه بسا سکوت مطلق)
-فضاهای ساکت و آروم و بی سر و صدا و خلوت
- هنرهایی مثل: خوشنویسی، نوازندگی سازهای سنتی (بالاخص سنتور و تار و سه تار)، قالیبافی (تابلو فرش با نقشه ی خوشنویسی)، تذهیب.
- شخصیتی به نام «سید خلیل عالی نژاد»
- شب (صفای نیمه شبان، عالَمی دگر دارد... سکوت مطلق شب، رازها به بر دارد...)


4. تنها کسانی که مایل به دوستی محکم با اونها هستم (الباقی رو ترجیح میدم در حد سلام و احوالپرسی باقی بمونند):

آدم های درویش مسلک... ساده زیست... اهل مطالعه... کسی که بیشتر از ظاهر، به درون خودش و البته من اهمیت بده... بی شیله پیله باشه... اهل شعر... نکته سنج... آدمی که قبیله ای فکر نمی کنه و قبیله ای حرف نمی زنه. یعنی شبیه «همه» نیست و از ترس اینکه مبادا رسوا بشه، خودش رو همرنگ جماعت نمی کنه... اهل تفکر باشه، اهل منطق... به علاوه ی اینکه قسمت «موارد غیر قابل تحمل» در موردش صدق نکنه!


5. موارد و اشخاص غیرقابل تحمل برای من:

ـ کسایی که هنوز هیچ دوستی ای بینمون شکل نگرفته، وارد حریم خصوصی من بشن و در زندگی من تجسس کنن.

- کسایی که زبان پارسی رو پاس نمی دارند!

- کسانی که علائم سجاوندی رو رعایت نمی کنند (این فکر به ذهنم متبادر میشه که به احتمال زیاد یا پایان نامه تحویل ندادند، یا پایان نامه شون رو نگاه ننداختند! یا استادشون دقیق نبوده).

- غلط املایی

- فارسی زبان هایی که فارسی و انگلیسی رو توی جمله های «معمولی»شون (نه کاری و حرفه ای) به کار می برن.

- ایرانی هایی که عشق خارج رفتن خواب و خوراک رو ازشون میگیره.

- کسانی که وقتی ازشون سوالی نمی پرسم، یا روی صحبتم با اونها نیست، جواب بدند.

ـ آدم های خبرچین و از این به اون بگو... آدم هایی که به محض اینکه خبر جدیدی راجع به کسی بهشون میرسه، فلانی و بهمانی رو هم بی نصیب نمی ذارن!

ـ صحبت کردن با کسایی که سند یا حتی منطقی برای اثبات حرفشون ندارن. همینجوری روی هوا حرف می زنن یا با دلیلشون، جمله ی «چون همه میگن» هست.

ـ کسایی که حاضر نیستن هیچ وقت اشتباهشون رو بپذیرن و از نظر اونها، همیشه این دیگرانند که مقصرند.

ـ دلِ هرزه گرد و هرجایی

ـ بوق بوقِ ماشین عروس توی خیابون و راه افتادن توی شهر از این خیابون به اون خیابون (همراه با بوق و سر و صدا) و جیغ جیغ و داد داد و سر و صداهای مزاحم ِ ماشین های همراهِ عروس و داماد موقع عروس کِشون.

ـ هم کلمه و هم شخصی به اسم «دوستپسر»

ـ همنشینی با اشخاص پر حرف

- کسانی که همه چیز رو به شوخی برگزار می کنند، بالاخص وقتی جو حاکم، کاملاً جدی باشه و صحبت های جدی رد و بدل بشه (یه نفر اون وسط شوخی پرتاب کنه تا مثلاً به قول خودش جو عوض شه. من به اون شخص میگم: «جلف و موقعیت نشناس»).

ـ فحش دادن (مخصوصاً موقع رانندگی)

- کشمکش، بحث، دهن به دهن گذاشتن با دیگران.

ـ شوخی دستی... شوخی جنسی، شوخی ای که با بی احترامی/ فحش/ نفرین/ تمسخر یا تحقیر کردن همراه باشه.

- صدای بلند و همهمه

-مهمونی های شلوغ، پر سر و صدا و مهمونی ای که غریبه ای در اون حضور داشته باشه.

ـ غیبت راجع به کسی که از جمع خارج میشه.

ـ اینکه کسی بخواد در اولِ آشنایی، خیلی سریع در مرکز زندگی من قرار بگیره.

ـ اس ام اس تبلیغاتی

ـ اس ام اس هایی که Send to all میشه (به نظرم ارزش جواب دادن ندارن).

ـ پسرونه حرف زدنِ دخترها یا دخترونه و با صدای بچگونه حرف زدنِ آقایون

ـ کلمه و ترکیب های: «حال میده!»، «اُسکلمون کرده!»، «بچتیم/بحرفیم/...»، «وَر وَپوسی، بید، نبید، وَرَفتم، وَخوردم و تمام کلمه هایی که مد شده بود یه زمانی و هنوز هم هستند کسانی که از دایره ی لغاتشون حذف نشده»، تغییر عمدیِ تلفظِ کلمه ها، مثل: «عجیجم/ عجقم/...»...

ـ قربون صدقه های بی مناسبت و بیش از حد.

ـ کفش پاشنه بلند

ـ آدم های سهل الوصول

ـ سوالایی که جوابش بدیهی هست.

ـ وقتی تمرکز کردم روی یه کاری یا مشغول درس خوندن هستم یا سر کلاس نِشستم مشغول جزوه نوشتن یا سر کلاس مشغول درس دادن هستم، کسی صدام بزنه طوریکه مجبور بشم حتماً جوابش رو بدم و در نهایت تمرکزم رو بهم بزنه یا باعث بشه رشته کلام از دستم در بره سر کلاس.

ـ وقتی عصبانی یا ناراحت هستم، کسی وایسه جلوم هی بخنده به من یا شوخی الکی بکنه.

ـ وقتی تمایلی برای حرف زدن ندارم، کسی «مجبور»م کنه حرف بزنم. هی سوال کنه هی جواب بخواد.

ـ چیزی که خودم میدونم رو کسی بهم تذکر بده.

ـ بی اعتمادی


فعلاً همین یادم میاد!

زحمت کشف شخصیتم، باشه به عهده ی شما که در روانشناسی، از دور دستی بر آتش دارید ظاهراً ;)

یا خدا!ببین اون پایین برات یه دوست پیدا کردم

تیرداد یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 01:38

اون چیزی که شما دنبالشی شخصیت شناسی mbti است کتاب در موردش زیاده فراتر از درون گرا و برون گرا بودن افراد همه چیزو میریزه رو داریه!تواینترنت هم سرچ کنید اصن از من میشنوید یادگرفتن شخصیت شناسی mbti از واجباته نگید نگفتی
یکی از دوستام کلاسای شخصیت شناسی دکتر شیری رو شرکت کرده بود برام تعریف کرد فوق العادس
اتفاقا تو ازدواج خیلی مهمه تستشو راوانشناسا میگیرن

فرزندم!هم می دونم تست mbti چیه،هم سر کلاسای دکتر شیری نشستم،هم سایت ایران ذهنو می شناسم،هم میدونم این تست زیاد ربطی به ازدواج نداره و بیشتر برای شغل و اتخاب شغل مناسبه،هم شما حالا کتاب شغل برازنده ی من رو بخون،هم اگر خواستی بری پیش دکتر بیا من قبلش یه منبر برات برم.فرزندم!

گلنار یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 03:25

" باگ عقیده داشت که مردها همه شان سخت سورئالیستند.
لنی درست نفهمیده بود که سورئالیست یعنی چه؟و باگ تآکید کرده بود که سورئالیسم درست یعنی همین.نباید دنبال فهمیدنش بود.مردها دقیقآ همین طورند.دختر به لنی گفته بود که مردم گریز است.حقیقت آنست که هرچه مردم در خصوص شما یا هر کس دیگری بگویند چندان اهمیتی ندارد چون حرفهایشان همه از الف تا ی گرچه از الفبا باید ترسید,بسیار مرموز و غیرقابل فهم است و فقط کوهها هستند که با بالای بلندشان از این ابهام سر در می آورند.آدم فقط باید مواظب خودش باشد و با دشمن بسیار دست به عصا و مودبانه رفتار کند تا آزادی از قید تعلقش داغان نشود.
بخشی از "خداحافظ گری کوپر"

خوب مدتها پیش این کتاب رو خوندم درنتیجه خیلی از بخش های کتاب رو بخاطر ندارم ولی یادمه اون زمانی که می خوندم به رومن گاری فکر می کردم که تو دیگه کی بودی ای ای ای و بعد قصۀ زندگی این آدم رو کشف کردم و گرفتم مچ پنهانم رو ..هاها.حالا این بخشی که بالا نوشتم مطابق با فهم اکنون من نیست الزامآ.در این که رومن گاری پدرسوخته است البته شکی نیست ها.من ردیاب دارم در این زمینه
اما می خوام بگم من در کتب غیر تخصصی روانشناسی هم مدام پی روح و روان شخصیت های اون داستان روانم و کشفیاتی می کنم برای خودم در عالم خودم خلاصه.
باقی نطق فردا .خواب آلوده ام و حین خواب آلودگی ذهنم هم گیر داده به یکی از کامنت ها .کمی مرض دارم جنسش گاهی خوب است.

منم عاشق رومن گاری و خداحافظشم

سهبا یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 08:10

یکی نه خود خواندی و نه غیر! آن خط سوم منم....
دم آقاطیب گرم!

مریم.ش یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 08:23

یک سالی میشه من و همکارام میشینیم درباره روحیات همدیگه بحث میکنیم و گاهی پیش میاد که من یک ساعت دارم خودم رو توضیح میدم .به نظر بیهوده میاد که آنچه رو که هستیم توصیف کنیم ولی مهم اینه که لذت میریم و بیشتر با خود واقعیمون کنار میایم

آره به نظر منم بیهوده میاد،اما بعدش ادم به فکر میره و حس خوبی داره،اما این بحثای گروهی به نظرم عاقبت نداره،ولی لامصب حال میده گاهی اعتیاد آوره

to be honest یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 08:43

آدمایی مثل تو خطرناکن....
با تمااام وجود از آدمایی مثل تو میترسم.... وحشتناک میترسم....ترجیح میدم از دست آدمهایی مثل تو پناه ببرم به خدایی که اعتقاد چندان محکمی هم به حضور و بودنش ندارم...
تا مغزززززز استخوان از تو و آدمهای شبه تو با این طرز فکر میترسم...

همین که یکی پناه به خدا ببره خوبه،به فال نیک میگیرم،حالا خواستی بعدن بگو چراااااااا آخه

هدیه یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 08:48

سلام جناب کرمی
مبحثی که مطرح کردید یکی مهمترین و حیاتی ترین نیاز بشر برای داشتن زندگی هدفمند و مفید هست, و چه بسا با شناخت خودش البته نه فقط از دید درون گرایی ویا برون گرایی میتونه ابزارهای مورد نیاز برای داشتن زندگی بهتر رو بدست بیاره.
شناخت خود مهمترین و پایه ای ترین مبحث در متون دیدنی است. شاید برخلاف تصور خیلی ها باشه.
در تاکید بر این موضوع حرف خیلی زیاده,پرحرفی نمیکنم. یه پیشنهاد داشتم براتون, اگر اهل گوش کردن سخنرانی باشید (که اکثرا اهلش نیستیم ولی با این حال بهتون پیشنهاد میکنم که این یکبار رو با کمی صبوری گوش کنید چون ممکنه اون کلید و حل المسایل که میگید رو پیدا کنید) بهتون پیشنهاد سخنرانی آقای نوروزی با مبحث خودشناسی رو میدم,
اگر تمایل داشته باشید میتونم براتون بفرستم.
واین که کنکاش کردن در خود و فهمیدن اینکه گاهی آدم دقیقا چی میخواد و چشه برای منم بسیار اتفاق افتاده...من فهمیدم جواب همه چیز رو میشه درون خودمون پیدا کنیم.

حتمن حتمن بفرستید ممنون میشم.من اتفاقن خیییلی زیاد فایل صوتی گوش میکنم.به خاطر مسیر طولانی کارم.

جعفری نژاد یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 09:22

http://en.wikipedia.org/wiki/Albert_Ellis

نمی دونم چه جوریاست من یکی دو تا کتاب و مقاله خوندم بدم نیومد البته اگه دنبال پنیرت می گردی بعید می دونم بتونه کمک زیادی بهت بکنه

من نوکرتم،،،نه داداش یه نون و پنیری هست.

مرجان یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 09:55

سلام
انگار این پست رو من نوشتم!
یعنی انقققققدر ذوق زده شدم که حد نداره. انگار به طور هم زمان دغدغه و فکر مشابه داریم. فقط من نمیدونستم شما هم درون گرایید مثل همسرم و اغلب دوستهام. و من بیشتر جذب درون گراها میشم.
البته این یک طیفه و شدت و ضعف داره.
جالبه که دارم موضوع پایان نامه م رو هم همین بر میدارم هنوز کامل نکردمش.
رابطه درون گرایی و برون گرایی بر رضایت از زندگی،شادکامی، رضایت زناشویی و...
موضوع مهمیه و تو ازدواج موثر. من برون گرا و همسرم درون گرا و چالش هایی هم هست بالاخره.
نیاز من به هیجان، برون ریزی، تحرک،افکار، تصمیمات و کارها با سرعت بیشتر، سورپرااایز، حرف زدن،بیرون زدن، جمع نسبتا شلوغ و کمیت گرا هستم.
و همسرم تقریبا برعکس ریتم آرام و یکنواختی داره، عمیق تر و با حوصله تر به کارها می پردازه، با زمان بیشتری فکر میکنه، تصمیم میگیره و زود عکس العمل نشون نمیده و کیفیت گراست.
حرف زدن براش وسیله ای برای رفع نیازه و ضرورتا حرف میزنه و برای من هدفی برای ارتباط، سرگرمی، صمیمیت، ابراز و تبادل نظر.
خلاصه که یک دنیا حرف دارم درباره این موضوع. تیپ A , B رو بخونید و دونستن این چیزا تو روابط بهتر با اطرافیان حتما تاثیر داره و چیزایی که باعث ناراحتی تون میشه از دیگران رو برطرف میکنه.
و شخصیت خیلی از بچه ها رو از لحاظ درون گرایی و برون گرایی حدس می زنم از روی کامنتهاشون و دوست دارم بدونم درست فکر کردم یا نه.

تیپa ,bاسم کتابه؟ بیشتر توضیح میدی؟

مرجان یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 10:03

راستی فکر کردم برای دوستی با خانم انصاری مناسبم خصوصا در قسمت "کسانی که مایل به دوستی محکم با اونها هستم!"
ولی بعد پایین تر دیدم رد شدن از فیلترهای بعدی کار حضرت فیله!
ولی خیلی هاشو دارم و دوست های این تیپی دارم که سرمایه و نعمت زندگی م هستند و خدا رو شکر.
در ضمن کلاسهای خودکاوی روانشناسی زیر نظر اساتید مطمئن رو پیشنهاد میکنم. و دوره رشد مدرسه قرآنی در میدان انقلاب رو. یک دوره متفاوت، کاربردی و مناسب با روحیات امروزی جوانها با استادان حرفه ای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد