هفتگ
هفتگ

هفتگ

ما را به یک کلاف، به یک نان فروختند ... ما را فروختند و چه ارزان فروختند ...

مامان من فوق تخصص عیادت از مریض دارد ! هر جای دنیا ! کسی بیمارستان بستری شود اولین فرصت چادرش را سرش میکند و تنهایی با مترو و تاکسی و اتوبوس توو گرما و سرما آن سر تهران هم که باشد خودش را به ساعت ملاقات میرساند ، فرقی نمی کند مریض فامیل خیلی دور باشد ، هم دهاتی باشد ، همسایه باشد یا هرچی ... از این عیادت ها خاطره های زیادی هم دارد ... تعریف میکرد مریض تخت بغلی یکی از بستگان ، خانم جوان و بسیار زیبایی بوده شبیه مجسمهء الهه های یونان ، در نهایت زیبایی و بلندبالایی اما صورتش رنگ نداشته ، میگفت زرد نبود ، سفید هم نبود ، اصلن انگار بیرنگ بود ، مث این ماهی های شیشه ای که آنطرفشان پیداست ... سرطان داشته ... از همان فامیلمان شنیده بود که همسر بانوی جوان دو ماه پیش زن گرفته و از همان موقع دیگر به عیادتش نیامده ... هفتهء بعد که مامان دوباره رفته بود ملاقات ، تخت زن بیرنگ خالی بوده ، پرکشیده بود ... وختی مامان با بغض این را تعریف کرد من به آن مرد فک کردم ، به اینکه خودش را چه ارزان فروخته ، فقط به قیمت دو ماه و یک هفته ...

.

.

.

عنوان پُست ، شعری از سعید بیابانکی است

نظرات 13 + ارسال نظر
نیمه جدی سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 23:09 http://nimejedi.blogsky.com

مثل این ماهی های شیشه ای که آن طرفشان پیداست ...نمی دانم چرا حکایت بی مهری و خودخواهی آدم ها با این همه تکرار و تعداد هنوز با عث حیرتم می شود. به گمانم تنها چیزی است که نمی شود به آن عادت کرد. انگار هیچ وقت قبحش نمی ریزد. هیچ عذری نمی تواند موجهش کند. ...

بشرا سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 23:36

واقعا هم ارزان فروخت ... خیلی... !
خداوند نگهدار مادرتون باشه جناب باقرلو.

n چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 00:57

ب بشرا
عزیزم با ارزان فروشیش نرخ خودشو مشخص کرده...

اف بر او.حال بد دخترک رو چ راحت بدتر کرد...

دل آرام چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 09:44 http://delaramam.blogsky.com

چه بانوی مهربونی هستن. ایشالا همیشه تنشون سلامت و حالشون خوش باشه

نرگس چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 11:11 http://www.t-o-m.blogsky.com

ای خداااا...

نیمه جدی چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 13:30 http://nimejedi.blogsky.com

دیشب یادم رفت اینو بگم که بعضیا مثل جنسایی میمونن که آدما میزارن جلوی در تا شهرداری ببرتشون . ارزشی ندارن برای هیچ کس ، در نتیجه اصلن به خرید و فروش نمی رسن . جنس خراب و به درد نخورن . فقط جارو تنگ کردن . قیمتی ندارن.
راستی تا وقتی مهربان هایی مثل مادر شما هستن و مهربانی پخش می کنن دنیا رو میشه تحمل کرد. اصل جنس همینان . مقدار و ارزش مال همیناس. وگرنه با این فراوونی جنسای بنجل بی مقدار و بی ارزش باید هر روز خودمونو حلقاویز می کردیم. زنده باشن انشالله.

مینو پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 00:58 http://milad321.blogfa.com

انگار دوره ارزان فروشی ست.برای چند ماه،برای یک لنز رنگی فلان مراجعه کننده،برای کمی عشوه،برای یک شاسی بلند.
سخت است برای کسانی که فروشی نیستند.

رضوان سادات پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 01:03

آفرین به مادرتون خیلی ازین مدل آدما خوشم میاد

خیلی مرد پستی بود‍‍‍!!!خیییییییییییییییییلی

پروین پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 02:52

خدا مادر عزیزت را سلامت بدارد

نوشتهء زیبایت را در فیس بوک خوانده بودم. اما عنوانش را الآن دیدم. چقدر قشنگ بود: ما را به یک کلاف ...

مریم پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 09:14

خدا مادرتون حفظ کنه. چقد مهربونن.
هر کسی هر طوری با دیگران برخورد کنه قطعا" نتیجه شو تو همین دنیا خواهد دید.

سمیرا دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 09:16 http://nahavand.persianblog.ir

پس بی راه نگفته محبوبه که مامانتون فرشته س...میشه اولین باری که دیدیش از طرف من محکم ماچش کنی ؟ خیلی کمن اینجور آدمها...خدا حفظش کنه..و برای اون مرد هیچی ندارم بگم جز اونی که شما گفتید...چقدر خودشو ارزون فروخته.

سمیه دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 14:12

یعنی شما چند نفر نویسنده های مرد این وبلاگ باعث می شین تو خیابونای تهران که راه می رم نتونم بگم صد در صد این مردایی که الان تو خیابونای تهرانن همشون می شنگن و هیزن و با صد نفرن و .. و بگم حالا نه صد در صد که 99 درصدشون همینطورن می دونم خواهین گفت که طرف مقابلشون و ال و بل ولی خدایی تعداد زنایی که خوب نیستن قبول دارم که زیاد شده ولی بازم نه به اندازه ای که این مردای ایرانی و بالاخص تهرانی تخته گاز دارن می رن به سوی انحطاط( چی گفتم اخرشو :)

آری سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 06:20 http://ary-f.blogfa.com

چقدر دردناک بود اما نمی شه قضاوت کرد هر آدمی تا یه حدی قدرت داره اگه من نوعی در این موارد حمایت میکنم دلیل نداره که همه بتونن گاهی بعضی از افراد از ترس عکس العمل های عجیبی از خودشون نشون میدن...باور تنوع آدما با ترازوی شخصی کار سختیه....اما رفتن در تنهایی کاری بس سخت تر....از این که خواننده جدید نوشته هاتون هستم خوشحالم گر چه دنیای وبلاگ خلوت تر شده...قلمتون روون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد