هفتگ
هفتگ

هفتگ

مث لحظهء در شدن توپ سال تحویل

مطب دکتر تا خرتناق پُر بود ، نصف بیشتر مریضها روستایی طور بودند و طفلکها انگار از نگاههای چن تا دختر داف و زنهای میانسال تیشان فیشان ناخن فرنچ خجالت میکشیدند و معذب بودند ... منشی فک کنم این موضوع را حس کرد چون کنترل را ورداشت صدای تلویزیون را زیاد کرد ... یکی از داف ها که موهای بور شینیون شده داشت و مانتوی لیمویی تنگ و کوتاه تنش بود و پابندهای طلاش هر بار که پاهایش را روی هم می انداخت جیرینگ جیرینگ میکردند و چن بار گوشی اپلش زنگ خورده بود و جواب نداده بود اولین تماس بعد از زیاد شدن وُلوم را جواب داد ، سرش را چرخاند سمت پنجره و در حالی که زُل زده بود به منظرهء تهران شروو کرد آرام و یواش صحبت کردن ... بعد خیلی یهویی یکی از آن زنهای میانسالی که بالاتر گفتم با حالتی هیستریک بلند شد دکمهء تلویزیون را زد خاموش کرد ... صدای مکالمهء دختر مانتو لیمویی در سکوت ناگهانی اطاق انتظار طوری پیچید که انگار داشت فریاد میزد ... لهجهء غلیظ نمی دانم کجایی اش همه را شگفت زده کرد و مریضهای روستایی طور را ذوق زده ... انگار چن تُن سنگینی خجالت کشیدن و معذب بودن در یک آن از دوششان برداشته شد ... حس کردم الان است که مث لحظهء در شدن توپ سال تحویل بلند شوند با بغض و لبخند همه را بغل کنند ...

نظرات 4 + ارسال نظر
رهگذر چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 21:03

فارغ از موقعیت دراماتیکی که خلق شده، توصیف و نوشتار شما جای تحسین داره. ببخشید من ادبیات خوندم، بیشتر از هرچیزی نوع پرداخت و قلم نویسنده ست که منو جذب می کنه... و این تشبیه خارق العاده!!! درشدن توپ لحظه ی تحویل سال! منم که این جا نشسته بودم، پشت این صفحه ی مجازی هیجان زده شدن رو تجربه کردم! عین یه نمایش غافلگیرکننده بود...

بشرا چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 23:23

والا من هم هیجان زده شدم این سر دنیا

نسیم پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 00:45

متشکرم بابت پست هاتون
هفتگ یکی از بهترین های اوقات فراغت منه

لیلا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 06:47

خیلی عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد