هفتگ
هفتگ

هفتگ

عصر بود اردبیهشت بود

مهمان این جمعهء هفتگ
سرکار خانم مهناز عطارها
نویسندهء رمان های : 
رقصی چنین - سنج و صنوبر - ما و ...
.
عصر بود اردبیهشت بود. به دل سیر جلو مغازه های عرق فروشی کل مشیر بو کشیده بودم. عرق نسترن، شاتره، گلاب، آبلیمو، ترشی‌ی بنه . سیروپر پیچیدم توی خیابان مشیر فاطمی به سمت ستاد. جلوکله پاچه فروشی سر مشیر فاطمی از پشت سر صدای مردانه ای گفت " جیگر بریم؟" بی اختیار شروع کردم به حدس زدن سن صدا. شک نداشتم که صدا جوان است به جوانی‌ی صدای پسرم که فرزند چهارم است. چند تا لباس فروشی را که رد کردم، صدا دوباره گفت" جیگر بریم؟" کمی ذوق نشست توی دلم که لابد از پشت سرجوان می زنم. بنظرم رسید متلک گاهی هم بد نیست. لبخند رضایتی روی صورتم دوید. حداقل جبران بی اعتنایی های توی خانه که می شود! کمی تلخی روی لبخندم نشست. باز گفت "جیگر بریم؟" فکر کردم یک چهار راه را رد کرده ام وهنوز دارد دنبالم می آید. کمی دلخور شدم. توی سرم بهش گفتم" یه بار، دوبار، سه بار گفتی، شنیدم، خب اگه قرار به آمدن بود که آمده بودم." باز گفت" جیگربریم" حالا سه تا چهار راه را رد کرده بودم و کم کم داشتم از سماجتش عصبانی می شدم. "جیگر بریم؟" ایستادم. برگشتم به طرفش. حتی از پسر کوچکم هم کم سن وسال تر بود. تازه ریش وسبیل اش تنجه زده بود. گفتم" ببین من سن مادرت هستم، حالا برو دنبال کارت." خنده ای کرد وگفت" عیبی نداره جیگر، بریم؟" فکر کردم اصلا می تونه بین من وسوراخ دیوار وحوری بهشتی فرق بذاره؟ از خیر پیاده روی گذشتم و برای رسیدن به ستاد که فقط یک چهارراه دور بود، تاکسی گرفتم. راننده با خنده گفت" خواهر دو قدم پیاده برا سن وسالت خیلی خوبه ها!" و پیر مردی که کنارم نشسته بود به تاسف سر تکان داد. صدای فکرش را شنیدم" بی انصاف ببین چطو پول شوهرشو آتیش می زنه!"

نظرات 11 + ارسال نظر
فرنوش شنبه 4 مهر 1394 ساعت 09:50

واهاهاهاهای شیراز.....
دوست داشتم. ممنون

دل آرام شنبه 4 مهر 1394 ساعت 12:38 http://delaramam.blogsky.com

خیلی بده که هر سن و سالی به فراخور حالش به خودش اجازه میده بهمون تکه بنداره(خیلی گشتم دنبال واژه بهتر،متاسفانه چیزی پیدا نکردم)

رها آفرینش شنبه 4 مهر 1394 ساعت 15:17 http://rahadargandomzar.blogsky.com

واقعا امنیت بسیار بالایی هست در سطح جامعه برای خانمها!!! همین که سه چارتا چارراه پیاده رفتین باید بهتون مدال شجاعت بدن!

خورشید شنبه 4 مهر 1394 ساعت 15:36

دلم اردیبهشتای شیرازو می خواد

خواننده شنبه 4 مهر 1394 ساعت 19:43

مهناز کریمی یا عطار ها؟؟
من گیج شدم
من سنج و صنوبر رو خوندم. محشره. چه جالب که بازم قلم این نویسنده رو می خونم. اونم اینجا. توی هفتگ

مینو شنبه 4 مهر 1394 ساعت 21:27 http://milad321.blogfa.com

خانم ها انگار همیشه و در هر سنی درگیر این مسایل هستند.

تیراژه شنبه 4 مهر 1394 ساعت 22:40

عالی بود..
ممنون از سرکار خانم عطارها و هفتگ

زهراک شنبه 4 مهر 1394 ساعت 23:02

سلام
متلک گویی توی شیرازخیلی عجیب زیادبودوسیگارکشیدن توی تهران!!!

lمهری یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 07:52

خیلی سوژه جالبی بود اول اینکه خانمها بدون هیچ گونه هزینه و حرکتی حتی اگه تمایلی هم نداشته باشن تو بورسن همیشه دوم یاد داستان پدر وپسری افتادم که تو مسیر هرمدل سوار الاغشون شدن ملت اظهار عقیده کردن و پیشنهادی دادن

طاها یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 19:46 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
مطلب بسیار خوبی بود، ممنونم

آری دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 02:07 http://ary-f.blogfa.com

وای بازم قضاوت .....درد همیشگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد