هفتگ
هفتگ

هفتگ

به کجا چنین شتابان

میزان تاثیر سرعت دویدن فرد بر سرعت حرکت سایر افراد در مترو یا همان نسبیت انیشتین ....

هر شخصی که در کلان شهر تهران حتی یک مرتبه سوار مترو شده و از این وسیله استفاده نموده باشدمتوجه سرعت عجیب و عجله فراوان افراد در مترو خواهد شد.و اگر فردی بصورت معمولی ویا با طمانینه حرکت کند حتما وصله ی ناجوری خواهد بود میان افرادی پر سرعت که بعضا در حال دویدنند و الباقی هروله کنان به پیش میروند.

عجله ...عجله ...شتاب....شتاب...مردمانی که آرام راه نمیروند و با عجله ای نامتعارف در حرکتند.که اگر ندانیم و نشناسیمشان  گمان میبریم حتما دقیقه  به دقیقه دنبال کمال هستند و برای لحظه لحظه ی زندگیشان برنامه ریزی دقیق و مدونی دارند. این حجم عجله اینهمه شتاب برای هیچ...چرا که میدانیم و میبینیم پس از پا گذاشتن زیر سقف آسمان و عبور از دالانهای مترو یا در صف اتوبوس معطلند یا پای بساط دست فروشها و پشت ویترین مغازه ها و در شرایط دیگر هم بازچنان به آرامی پراکنده میشوند که آدمی انگشت حیرت به دندان میگزد.اصلا باورش سخت است که ایشان همان افرادی هستند که تا لحظاتی پیش میدویدند و تنه میزدند و از روی یکدیگر رد میشدند.

افرادی که حتی روی پله برقی میدوند. برخی هم برای چند ثانیه سریعتر رسیدن پله برقی را خاموش نموده و بصورت معکوس حرکت پله برقی بر روی آن میدوند بلکه دو یا سه ثانیه زودتر برسند. اندیشمندی میگفت:"عجله تنها فرهنگ ناداشته ها نیست بلکه فرهنگ از دست دادن ها هم هست و جامعه ای را بما نشان میدهدکه دائما نگران از دست دادن چیزهاست".

چند تصویر آشنا...لب خط و بوق ممتد راهبر....عجله برای نشتن روی صندلی.....هل دادن برای پیاده شدن...شاید عدم اطلاع رسانی و فرهنگ سازی لازم بابت استفاده از وسایل نقلیه جدید مانند مترو . بی - آر - تی باعث بروز این معضل شده شاید جهان صنعتی و نظریه از خود بیگانگی تایلور شاید عصر جدید چارلی چاپلین شاید ساعت که یک امر قراردادایست در شهر ها شاید مهاجرت شاید و شاید...

شخصا معتقدم هر مکانی بدلیل انرژیهایی که در آن تجمیع شده است حالات خاص روحی  و  روانی را برای آدمی بوجود میاورد.مثلا استادیوم های ورزشی هیجان و شور اماکن مذهبی و عبادتگاهها حس آرامش و عدم اضطراب  روحی   سالن کنسرت  ها بالا رفتن آدرنالین و غیره ...

اما  انرژی تجمیع شده در مترو عبارتند از : دویدن....سرعت داشتن ولو بدون هیچ دلیل و توجیهی...هل دادن....تنه زدن...از زوی مردم رد شدن حتی بدون یک عذر خوهی ساده ....بی نزاکتی...در چشم هم نگاه نکردن....راه ندادن....بدوی مابی.....و غیره

نظرات 12 + ارسال نظر
فرنوش سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 21:00

وقتی فوق لیسانس قبول شدم و اومدم تهران، به طرز قابل توجهی شهرستانی بودم( بی استرس، مهربان، منطم، شب زود میخابیدم،صبح زود پا میشدم،توی مترو آروم راه میرفتم،توپارک با هرکی چشم تو چشم میشدم سلام میکردم،کتاب میخوندم،فعال بودم،یه عالمه کار میکردم و یه عالمه وقت اضافی داشتم و هیچوقت عجله نداشتم و تو صف اتوبوس میتونستم صبر کنم این اتوبوس پر بره بعدی بیاد،سریال خاصی رو پیگیری نمیکردم و غیره). در کنار شهرستانی بودن شاگرد اول هم بودم.یه روز رفتم دفتر یکی از اساتیدمون. گفت اسکندری بچه ی شهرستانی؟ سه ساعته دارم از پنجره میبینمت میلیمتری جابجا میشی.(البته من فقط 5 دقیقه بود رسیده بودم دانشگاه) بعد برام تعریف کرد وقتی مادرش میومده تهران همیشه از کندی حرکتش کلافه میشده. حالا خودش میره کانادا پیش دخترش، دایم متهمه که یه جهان سومی کند و لشه. من اونروز خیلی خجالت کشیدم چون هدفم این بود که برا دکترا حتما برم اونور آب. ولی الان که تهرانی و جهان اولی شدم میدونم اون کندی شیرین از دست رفته اشراق بود ..

قطعا فرمایش شما متین و صحیح است و شهرها هر چه بزرگتر سرعت مردم بیشتر ... اما سرعت و حرکات مردم تهران در مترو بسیار تعجب برانگیزه و با کمتر تئوری جامعه شناختی قابل درک و فهم و تبیین است ... نهایتا امیدوارم اشراقتان را بازیابید

دل آرام سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 21:06 http://delaramam.blogsky.com

متن قابل تامل و تفکری بود...

دوستی که این متن رو خونده بود میگفت این نوشته برای مردم بدآموزی داره! امیدوارم تفکر و تامل شما به رفتار نابهنجار اجتماعی منجر نشه ، که من کلا اعلام برات میکنم از هرگونه ترویج و تشویق بد آموزی

داش آکل سه‌شنبه 24 آذر 1394 ساعت 23:16

اون شتاب بخاطر سر در گمیه!

البته میشه هم گفت بخاطر سرگیجه ناشی از کمبود اکسیژن تو زیر زمین است

حمید چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 04:50

شایدم عجله داریم زودتر به جایی برسیم که اینهمه آدم نبینیم. حداقل دلیل عجله ی خودم که اینه

آرزو میکنم برسی به اونجایی که مایلی

حمید چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 04:51

کامنت فرنوش هم خیلی خوب بود

بله خیلی خوب توضیح داده بودن

اوا تازه وارد چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 08:08

یعنی من بکشن !تنها وسیله نقلیه باشه!با کتک هم عمرا سوار مترو بشم یعنی حاضرم ازخود تجریش تا اسلامشهر پیاده برم مترو نه!

تنتان سلامت

غزاله چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 08:08 http://ghazalleh.blogsky.com/

خیلی درست بود و البته نه فقط در مترو بلکه
همه جنبه های زندگی همینه !
مترو ، رانندگی ، خرید ، صف وایسادن، ترس از قحطی! و ...

ترس از دست دادن داریم ترس از هیچ

جعفری نژاد چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 08:43

خیلی خوب بود

آقااام عبااااااس :-)

ماچ به شما

داداشمی سید جان

شمسی خانم چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 10:44 http://www.shamsi.khanoum.blogsky.com

به نظرم یکی از دلیل هاش اینه که مردم همگی این حس رو دارن که داره حقشون خورده میشه و تنها جایی که می تونن از این حق دفاع کنن صف های اتوبوس و مترو و خیابون ها و اتوبان هاست. حس بازنده شدن جوری تو آدم ها ریشه کرده که باید یه جایی بالاخره برنده شن.

درسته صحبت شما ولی مردم دارن انتقام شکست هاشون رو از شکست خوردگان دیگری می گیرند که هیچ دفاعی ندارند و این دور باطل ادامه داره

سمیرا چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 11:09 http://nahavand.persianblog.ir

آخ گفتید! یعنی من به تعداد انگشتان یک دست هم نشده که توی مترو بدوم یا هول بزنم برای سوار شدن چون عادت دارم برای رسیدن به هر مقصدی یه کم زودتر از معمول راه بیفتم که راهم با استرس قاطی نشه اما همیشه از خودم می پرسم اینا مگه از پرواز جا موندن یا قرار ملاقاتشون با رئیس جمهور دیر شده که اینجور میدون؟! مگه روی پله برقی پیاده راه رفتن یا هل دادن دیگران چقدر توی وقتشون صرفه جویی میکنه؟! خیلی بده که اینقدر همه هولیم توی این شهر! خیلی بده که آرامش نداریم

چند بار از آخرین قطار جاموندم بخاطر همین عجله نداشتن نمونه آخرش همین دیشب مترو انقلاب

خورشید چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 15:31

شبا از مدرسه با مترو میام .. معمولا اون موقع تعداد مسافرا زیاد نیست.. به علاوه که من ایستگاه آخر پیاده میشم..
همیشه برام جالب و خنده دار بوده که یه سریا 5 دقیقه قبل رسیدن به ایستگاه و بعضا از ایستگاه قبلی میرن وایمیسن جلوی اون دری که به پله برقی نزدیکتره.. قطار که وایمیسه انگار مسابقه باشه که کی زودتر میره بالا..
:))) چه خبره مگه؟؟

کلا انگار همه چی رو دور تنده..

شاید برای همین باشه که دوست دارم شیراز قبول شم..
شهر آرووووم.. شهر یوااااش.. ملایم..

انشاالله هر جا که قبول شدی و هرجایی که رفتی سرعت زندگی بر وفق مرادت باشه

جعفری نژاد چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 20:23

خورشیدمون داره میره دانشگاه. انگار همین دیروز بود یه دختر بچه سیزده ساله برامون کامنت می ذاشت، حظ می کردیم از فهم و شعور و مهربونیش
سن ما که بشی بیشتر می فهمی که زندگی رو دور تنده خورشید جان، خورشید خانوم
موفق باشی و سرررربلند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد