هفتگ
هفتگ

هفتگ

یلدا در هفتگ

وارد حیاط میشم برگای خشک تو باغچه و بوته های خشکیده گلها و درختای عریون خبر از بستن باروبنه پاییز میدن. دوست دارم عشق بازی برگ و برف رو فصل عروسی درختاست هرچند که درختان این شهر هم مث دختران شهرمون چن سالیه که آرزو به دل پوشیدن رخت عروسی هستن...

تو افکارم غوطه ورم که صدای جناب شمسی پور رشته افکار و خیالات رو پاره میکند _ خوبید جناب موسوی؟_ سلام ممنون شما چطورید آقا مجید؟ _ شکر_ چه خبرا از سرما و آلودگی هوا_ هوا که تعریفی نداره این همه سرب داریم میخوریم هر روز، با خنده ادامه میده شما هم که دود قلیونتون رو اضافه دارید _ چه کنیم دیگه دیگه  البته یه بار خانوم دل آرام گفت بوش تو راهرو میاد چیزی نگفتم که ای خانووم این همه بوی پیاز داغ راه می اندازید ما یک کلمه حرف زدیم؟! _ خانومند دیگه..._ بی خیال شب یلدا چیکاره اید؟ _ میخوام برم ماخاچ قلعه سفلی، اونجا یه نون شب یلدایی میپزن میرم اونجا البته این نون رو شبای اعیاد مذهبی و ملی هم میپزن که با پخت نون تو آبخیزیا و شاختار دونتسک و میسوری اعلیا شباهت زیادی داره هر شب یه نون مخصوص _ فرق این نونها چیه مجید جان؟ _ هیچی همه رو با گندم و جو میپزن فقط اسمشون فرق داره یعنی نون شب یلدایی، نون شب چهارشنبه‌سوری، نون شب عید قربون و..._ پس به سلامتی مسافرید؟_ آره باید برم آتلانتیس پارلاگورو بعدش هم ماخاچ قلعه. 

بابک با خنده وارد ساختمون میشه بهش میگم چطوری بی اعصاب یه روز یقه مردم رو تو اتوبان میگیری یه روز هم به کارمند بانک گیر میدی_ نه بابا دوشواری از اونها بود وگرنه تو که منو میشناسی_ بله میدونم بخاطر همین هم تعجب کردم هرچند....بگذریم  شب یلدا چیکاره یی؟ _ هیچی دادا میخوام یه غوری تو گذشته بکنم ببینم دوستی، فامیل دوری، باغبونی، دلاکی، بقالی چیزی پیدا میکنم که الان تو داعش یا جبهه النصره فرماندهی چیزی باشه_ راستی از آرش چه خبر؟_ بنده خدا هنوز تو بیمارستان بالای سر باباشه_ انشاءالله  زودتر بهبودی حاصل بشه و کلا هیچ پدر و مادری تنشون رنجور نباشه..._ آره این بنده خدا تو این حال و احوالش بازم اینقدر معرفت داره که دیشب برای همه ساکنین طبقات هندونه آورده _ اصل مرام و معرفته این مرد این دوستم... 

مهربان نیما به بغل و دست در دست مانی از پله ها پایین میاد و میگه سلام چه خبره؟ جلسه گرفتین؟

بابک مانی  رو بغل میکنه و میگه نه عزیزم عباس داشت راجع به شب یلدا حرف میزد_ تو که قولی چیزی ندادی؟ _ نه خانومم _ میدونی که من با دو تا بچه با این همه مشکل  و درد سر و  داستان و مکافات، واقعا من با دو تا بچه کوچیک کجا برم؟ چیکار کنم؟ با اینهمه گرفتاری و مصیبت و درد سرهایی که هست ببین بازم شاد و خوشحالم... 

همه ساکت میشیم... مهربان میاد سمت من و با لحن تهدید آمیز میگه چیه چرا چن شبه صدای فوتبال دیدنتون نمیاد هان؟ _ والله لیگ قهرمانان که تعطیله تا آخرای بهمن، بقیه لیگا هم تعطیلات نیم فصله جز لیگ جزیره که اونهم بیشتر بازیاش طی روز برگزار میشه که من خونه نیستم اما فردا شب واتفورد با سوانسی بازی داره ... اما شما که همیشه نسبت به این مسئله معترض بودید یادتونه اون شب با دسته پارو به سقف منزلتون میکوبیدید که فک کردم زلزله اومده و از صدای بلند تلویزیون شاکی بودید حالا چی شده؟ _ بله شاکی بودم البته از صدای راه رفتنتون اما نیما به صدای تلویزیون شما عادت کرده و نیما با اون خوابش میبره الان چن وقته بد خواب شده قیافه من و مجید و بابک دیدنی بود...

همه ساکتیم و کسی نمیدونه چیکار کنه یا چی بگه  که یهو صدای باز شدن در و حضور دل آرام  جو رو تغییر میده  با تعجب ما رو نیگا میکنه و میگه چه خبره؟ مهربان میگه هیچی، میخواستن شب یلدا بگیرن که منتفی شد _ چرا؟ من یلدا رو دوست دارم تازه برای همه دارم بوکاجونیورز ریولن پلتاک کارائیبی با سس جزایر آنتیل درست کنم...

ٔ.....................................................................................................ٔ

انار دون شده، چیپس و ماست موسیر و قلیون چاق... نود نیگا میکنم البته با صدای خیلی کم چون دارم آهنگ گوش میکنم و بوکاجونیورز ریولن پلتاک کارائیبی رو مزه میکنم 

مست مستم کن جام و ببر بالا ...

امشب شب یلداست...

نظرات 8 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 22:30 http://delaramam.blogsky.com

چقدر خوب بود. شب عید هم ایشالا باز دور هم جمع میشیم. برای همه خودم سبزه میندازم به امید یه سال سبز...
ولی خودمونیم چه بوکای خوشمزه ای درست کردما. اقا بوی پیاز داغ من نوید یه غذای خوشمزه میده.من نمیدونم چرا اعتراض دارین انقدر بهش

آره خوشمزه بود فقط این سس آنتیلی رو یه خورده تند ترش کن

رها آفرینش سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 23:03 http://rahadargandomzar.blogsky.com

جالب بودفقط کاش حداقل دیالوگها رو خط به خط بنویسین که قاطی نشن...
ویراستار نمیخواین احیانا آقای موسوی؟

ایراد شما کاملا صحیح است، فقط صرفا جهت اینکه متن خیلی طولانی به نظر نرسه اینکار رو میکنم

شمسی خانم چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 08:01

معلومه که شب یلدایی خوش گذشته. فقط این غذا خارجکیه که دلارام درست کرده چه مزه ای هست؟!!! خدا بده شانس. سه ماهه میخواد یه کیک شکلاتی برای ما درست کنه هی بهانه میاره امتحان میان ترم دارم امتحان ترم شروع شده. مگر اینکه دستم بهش نرسه. حالا دیگه همسایه هاش به دوستاش ارجحیت دارن؟؟؟!!!!! کجاااااایی دلارام که 30 دیماه بعد از ظهر خونه تون هستیم. آقای موسوی شما هم تشریف بیارید به صرف کیک و همین نوشیدنی خارجیه

بله بسیار لذیذ بود... کدوم نوشیدنی خارجی؟

... چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 08:54

یعنی شمسی خانم همه رو 30 دیماه دعوت کرد خونه دلارام؟؟؟!!
آخ جووووون

مجید . چارو چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 13:02

قربان لایک فراوان

ارادت

حمید چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 13:40

دیالوگای مربوط به مجید شمسی پور عالی بود... در کل پست باحالی بود :)

حمید چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 13:41

خوبه که مثل رضاخان که یکپارچگی ایران رو حفظ کرد تو هم با این سبک نوشته هات داری فضا و هویت کمرنگ شده ی همسایگی طور بودن هفتگ رو از نو شکل میدی!

رضاخان رو خوب اومدی

شمسی خانم شنبه 5 دی 1394 ساعت 11:36

این اسم طولانی فقط غذا بود؟؟!! من فکر کردم هم غذاست هم نوشیدنی. حالا مهم نیست خودم یه نوشیدنی خارجی درست میکنم میارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد