هفتگ
هفتگ

هفتگ

باد

جنگ پروانه ها را  گاو بازها  خواهند برد...

یادت هست زندگی همچون گلوله بر ما شلیک شد... ما چه میدانستیم نخستین شلیک آخرین فرصت است  چگونه توضیح دهیم شنیدن صدای حرکت آب در آوندهای درختان را برای ایشان که در چنگ بازار دف میزدند و هلهله می کردند.

باد می وزد و گونه دختران را میبوسد در مزارع قهوه ریودوژانیرو،  و دست می کشد بین موهای دختران در گندم زارهای کالیفرنیا، و می بوید لاله گوش دختران چایکار را در سرندیب، و رد می شود از میان پاهای آماسیده  دختران شالیکار کیا کلا...

بایست پرواز را بیاموزیم برای آخرین اشتباه  یا به قول ناپلئون (( اگر تصمیم به فتح وین گرفتید، وین را بگشاید.))

زودتر هفت تیر بکشید، به رگبار ببندید، متهور باشید متحول باشید متنوع باشید شنیدید متهوع...

مادر همیشه و دائما تکرار میکرد غریبه وجود ندارد، همه دوستانی هستند که هنوز نشناخته ایم

و باد مینشست بر سینه عرق کرده دختران رقصنده در تاکستانهای کوردوبا،  و باد شرم میکند از نگاه وحشت زده و معصوم دخترکان ایزدی...

تا زمانی که تعجب میکنی بدان که کودکی، یونسکو میگفت.

بی رحم ترین مبهوت عالم بوده ایم  رنج پشت رنج، پخمه پرور،نطاره گر، منفعل،فراموشکار، غافل از ویرانی، همیشه دویده ایم و گریخته ایم در بزنگاهی که بایست

می ایستادیم و چونان مجسمه پای در گل شدیم به وقت بانگ رحیل و جرس...

باد در شین زن  میگشت بین دستان دختران عروسک ساز، باد در گدانسک گذر میداد  خاک سیب زمینی ها از میان انگشتان دختران،  و باد چه زیبا می رقصید میان ساری های زرد و سرخ دختران بنگلور...

برای شکست هرگز آماده نباش ، شمشیرهای دو دم همیشه ضامن پیروزی نیست باور نکردیم که بایست حرف دلمان را بزنیم، پایمان لرزید، گونه ها سرخ ماند و صدایی که بی صدا در حنجره حبس شد...دیر سالیست که صدای چینی بندزن در کوچه ها نمی آید ما دیگر حوصله جمع کردن قطعات شکسته را نداریم...

باد در هرات ایستاد پشت حصاری که دختران بودند، و باد بوسید گلوی سرخ دختر سلطان را در امیر آباد...

نظرات 5 + ارسال نظر
فرنوش چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 08:42

عالیییییییییییییییییییییییییی

من هم یک دختر در پرت ترین نقطه ی عالمم. من هم دوست دارم باد در میان موهایم برود. دوست دارم ماه بازوهایم را نوازش کند. دوست دارم ساق پایم را قلقلک کند. من هم دوست دارم به شیوه ی خودم با بدنم لذت ببرم.
نمیخاهم این باد در بهشت پا به پایم بدود. من زندگی را در این جهان دوست تر میدارم.

دل آرام چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 08:53 http://delaramam.blogsky.com

چقدر قشنگ بود...

محمد اسحاقی چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 17:53

حاج آقا بسیار خوب بود ..کلی لذت بردم و کاش مجالی باشه که شما بیشتر بنویسی رفیق.

ساجده شنبه 19 دی 1394 ساعت 14:08 http://sajedeqnr.blog.ir

ما دیگر حوصله جمع کردن قطعات شکسته را نداریم...
عالی بود. عالی.
کلی حس خوب بهم داد این متن.
مخصوصا پاراگراف آخرش

خورشید پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 16:17

فوق العاده س

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد