هفتگ
هفتگ

هفتگ

((هین بی ملولی شرح کن))

ارتباط  برقرار کردن بین انسانها  انواع و اقسام فراوان دارد  مهمترین نوع ارتباط  که برای همه شناخته شده و متداول ترین نوع آن می باشد ارتباط  کلامی است.

یه روز متوجه میشی که نمی تونی منظورت رو به دیگران انتقال بدی و اکثرا ( در زمینه افکار و اندیشه نه زندگی یومیه) مفهومی که تو ذهنت هست به شکل ناقص یا گاها برعکس انتقال  یافته است  در نتیجه تلاش میکنی با مطالعه انواع کتاب ها دایره لغتت رو گسترده کنی تا از کلمات بیشتری برخواردار بشی، اما هنوز مشکل پابرجاست صرفا تونستی با افراد در سطوح گوناگون ارتباط برقرار کنی به جهت برخورداری از دایره لغت گسترده...سعی میکنی جهان بینی های مختلف رو بشناسی با مکاتب گوناگون آشنا میشی، آرومتر شدی اما هنوز معضل وجود داره. جفت بدحالان  و خوشحالان میشی ،به دنبال  تقریب و همدلی میری و بیشتر روی اشتراکات دست میزاری تا افتراق ها اما نمیشه که نمیشه.داستانت، قصه گنگ خواب دیده ست.هیچ هوش و بی هوشی محرم نمیشه،کم کم ساکت میشی  یعنی از یه آدم پرحرف تبدیل میشی به آدمی آروم، نه اینکه اعتقاد داشته باشی سکوت سرشار از ناگفته هاست نه  اتفاقا باور داری گفتنی ها رو باید گفت اما مسئله اینه که گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من...سعدی علیه الرحمه میگه (( دو چیز طیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی))

شاید هم باید اعقادات رو تغییر بدی که اونوقت چیزی میشی که خودت نیستی ،امکان هم داره خودت حجاب خودت باشی که باید از میان برخیزی!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 21:38 http://delaramam.blogsky.com

آخه به نظر من مشکل اینجاست که فقط گوینده تلاش میکنه با افزایش دانش ارتباط، رابطه صحیح تری برقرار کنه اما مخاطب ها کماکان گاها در همون سطح پیشین باقی موندن که خب واضحه کوششه یکسره مایه ی دردسره و صاحب سخن مجبوره سکوت رو به سخن ترجیح بده.

مخاطبان جایگزین هم گاها چنگی به دل نمی زنن، شاید هم ایراد از گوینده ست

پریسا سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 22:00 http://parisabz.blogsky.com

نمیدونم منم یه روز به جایی می رسم که سکوت کنم؟!

امیدوارم از سر اجبار نباشه

حمید سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 22:29

به نظر من مشکل خیلی از کسانی که سکوت پیشه میکنن نه محدودیت دایره ی لغاته، نه عدم آشنایی با جهان بینی ها و مکاتب. به نظر من مشکل اصلی اکثر این افراد، غمگین بودن یا بالاتر از اون، گرفتاری به درجه ای از افسردگیه. وگرنه برای همه مون پیش اومده که اونوقتایی که حالمون خوش بوده توو تاکسی و قهوه خونه و فلان مهمونی چنان با آدمی که هیچ ربطی به ما نداشته همصحبت شدیم و از همصحبتی لذت بردیم که انگار از ازل خدا مارو برای گپ زدن با هم آفریده!

البته خیلی وقتا میبینی پاسخی که دریافت کردی فرسنگها از اونچه که مد نظرت بوده فاصله داره و لاجرم سکوت اختیار میکنی، با مثالت موافقم چرا که معتقدم مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد

حمید سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 22:30

البته اینکه اصلا سکوت پدیده ی مطلوبی هست یا نه هم خودش بحثیه. توو یکی از سخنرانیهای ملکیان شنیدم که از قول یکی از فلاسفه میگفت حرف زدن جان کندنه. عرفا هم که حرفاشون یه خط در میون توصیه به سکوته! اصلا عرفا به کنار، انصافا چقدر از مشکلات ما با دیگران و خودمون بخاطر حرفاییه که نباید میزدیم و زدیم؟ واسه من که خیلی بوده تو رو نمیدونم. اصلا حرف زدن دریچه ی ورود به دنیای سوتفاهمه... البته این هم هست که سنخ روانی آدما با هم متفاوته و عده ای نیازشون به حرف زدن بیشتر از دیگرانه. به نظر من این دسته باید بگردن یه تعداد همصحبت خوب و هم کفو پیدا کنن که ساکت بودن مریضشون نکنه

سکوت نه مقدسه نه نامطلوب، البته به نظر من، بنابراین ضمن احترام به نظر عرفا و استاد ملکیان، بیشتر نظر سعدی رو می‌پسندم، راجع به سوالت هم شخصا افسوس حرفایی رو که باید میزدم و نزدم رو میخورم تا بالعکس...

آرش پیرزاده چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 08:42

عالی

عالی که شما هستید قربان

مرجان چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 10:35

سلام
میشه راه های ارتباط موثر رو امتحان کرد
شنونده خوب و فعال باشیم (گوش دادن و در صورت لزوم بازخورد دادن)
گاهی یک آدم عامی کم سواد با هر قشری ارتباط برقرار می کنه و با "همدلی" ارتباط عمیق برقرار می کنه. (پذیرش، درک فرد و حرفاش و نه لزوما تأییدش)
کلام و زبان بدن باید یکی باشه. حرفی که میزنی یه تاثیر داره و زبان بدن تاثیر چند برابر.
داری به طرف میگی دوست دارم و بدنت کاملا بی تفاوته و این همخوانی نداره و ارتباط رو تحت تاثیر قرار میده.
عرضم اینه علاوه بر توجه به تفاوت آدم ها و محتوای ارتباط "نوع انتقال پیام" خیلی مهمه.
حرف رو باید به روش خوب انتقال داد. و این هم تمرین میخواد.
مثالش در پست مهربان هست. ما خیلی چیزا رو میدونیم اما انجامش و کنترلش سخته.

سلام
بله قطعا یک شنونده فعال بار 50 درصد یک ارتباط پویا رو بر دوش داره، الباقی فرمایشات شما هم کاملا متین، البته موضوع مد نظرم بیشتر مسائل انتزاعی بود.در انتقال پیام های احساسی قطعا زبان بدن بسیار گویاست اما در مباحث عقلی و نظری کمتر دخالت داره

داش آکل چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 ساعت 15:38

اوفف چقدر متن سنگین و پر از اصطلاحات ادبی مشتی بود! آرایه از سر و روش میبارید. کیفور کننده بود.

به قول نظامی ،نخل زبان را رطب نوش باید و دُر سخن را صدف گوش.

محظوظ شدم از مسطوره تان

رسوب پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1395 ساعت 03:12

+: گاهی آدم دلش میخواد با یه نفر دو کلمه حرف بزنه
-: خب؟
+: اونوقت اگه اون نخواد دو کلمه حرف اینو بشنوه چی میشه؟
-: خب میره سراغ یه نفر دیگه
+: اگه نشد؟
-: انقدر میگرده تا پیدا کنه
+: راه های دیگه هم هست
-: مثلا؟
+: مثلا از خودش میپرسه من چرا باید به یه نفر احتیاج داشته باشم که باهاش دو کلمه حرف بزنم؟ اصلا خودم با خودم میتونم بیشتر از دوکلمه حرف بزنم و حرفای خودمو راحت تر بفهمم. اگه کسی به اینجا برسه دیگه نه میگرده نه انتظار میکشه. غیر از اینه؟


شبهای روشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد