هفتگ
هفتگ

هفتگ

قیمت

آورده اند مردی نزد ذوالنون رفت و از صوفیان بدگویی کرد

ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت: این انگشتر به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟

مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیش از یک سکه نقره برای آن بپردازد.

مرد نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او بازگو کرد.

ذوالنون در جواب به مرد گفت :حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمتش چقدر است.

در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا می خریدند!

مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهر فروشان مطلع ساخت.

پس ذو النون به مرد گفت: دانش و آگاهی تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دست فروشان از این انگشتر جواهر است.

............................................................

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری!

آری چنین است





نظرات 6 + ارسال نظر
پریسا سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 20:58 http://parisabz.blogsky.com

کاملا درسته اما وای به روزی که بگندد زرگر!

زرگر تقلبی هم، همینطور

داش آکل سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 21:12

داستان هم چیز خوبیه ها!

داستان، قصه، نوول، رمان و ... کلا خوبه

دل آرام سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1395 ساعت 21:38 http://delaramam.blogsky.com

حکایت قشنگی بود. ممنون که اینجا نوشتیدش

نظر لطف شماست

نسیم چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 01:43

آری چنین است

بله

تیراژه چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 ساعت 02:28

حکایت بی انقضا و بی استثناییه، نخونده بودمش. ممنون

جهان، تکنولوژی ، ساختارها و غیره... همه و همه تغییر میکنن اما ذات بشر عوض نمیشه

عشقی پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 00:26 http://m-eshgi.blog.ir

قشنگ بود.اگر وقت کردید به وبلاگ من حقیر هم سری بزنید.خیلی ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد