هفتگ
هفتگ

هفتگ

ای پرنده مهاجر ....

چند روز پیش توی مترو دو تا جوون ۱۸،۱۹ ساله داشتن حرف میزدن که بعلت حجم زیاد مسافر دقیقا بغل گوشم بودن  و  ناخواسته میشنیدم حرفاشون رو،  یکیشون داشت میگفت  میدونی که کسی تو زندگیم نیست اما بعضی از آهنگ ها رو که گوش میدم بیاد یه نفر هستم که اصلا نمیدونم کیه چه شکلیه، کجاست و...یاد اون میفتم و کلا شاد میشم، غمگین میشم اصلا بعضی وقتا گریه میکنم... رفیقش گفت بد توهمی هستی آخه کدوم آدم ابله برا کسی که وجود نداره عاشقی میکنه؟! خیلی اوسکولی خیلی... جاش نبود وگرنه میگفتم منم همچین تجربه یی دارم یعنی حدود بیست سال پیش که نه عشقی داشتم نه دوست دختری و نه هیچ چیز دیگه یی و کلا دو،سه تا تجربه خیلی کوتاه که اینقدر کوتاه بود که اصلا هیچی ازش بجا نمونده بود همون وقتا رو میگم با خیلی از ترانه ها عاشقی کردم و غصه خوردم و بالا و پایین پریدم واسه کسی که  اصلا نبود یعنی حتا تو خیال هم  نبود اما هر چی بود با یه حس خاصی ترانه ها رو گوش میدادم که قابل وصف نیست، هیچ وقت هم  برای حس و حال اون روزها دلیل یا توجیه ی  پیدا نکردم و اصلا فراموش شده بود که مکالمه اون دو تا جوون منو پرت کرد به بیست سال پیش...

نمیدونم شما هم همچین تجربه‌ای دارید یا نه ؟ 

............

پی نوشت 1: عذرخواهی تمام قد بابت این دو هفته غیبت

پی نوشت 2: ممنون از آرش که حواسش به این خونه هست

نظرات 15 + ارسال نظر
دل آرام سه‌شنبه 5 مرداد 1395 ساعت 23:20 http://delaramam.blogsky.com

به جایی نوشته بود بعضی آهنگ ها یه جوری غمگین هستن که آدم کسی رو هم توی زندگیش نداشته باشه، شکست عشقی میخوره!
البته این که حتما شوخیه اما فکر کنم این یه حس مشترک بین اکثر ادم ها.

جالبه، تصورم این بود که تعداد کمی اینجورین اما وقتی گفتی اکثر آدما این حس رو دارن ، کمتر خودم رو پرنده کوچکی میبینم که آذوقه اش رو قایم کرده و گم میکنه

شیرین چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 00:55 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام
فکر کنم اکثرا رویاهای خود رو واقعا باور ندارند. اگر کسی واقعا رویای خودش را باور داشته باشد و بداند واقعیت خواهد شد اصلا حرفش را به کسی نمی زند. آن جوان احتمال زیاد فکر می ند رویایی ست و بعد از مدتی هم ناپدید می شود.
من این رویا را داشتم و سالها حرفش را به کسی نزدم تا اینکه در واقعیت او یک روزی سر راهم قرار گرفت و شناختمش.
در اسطوره شناسی داستان عشق اروس و پسیکه را بخوانید. درد همیشه از وراجی های بی مورد است و ایمان نداشتن به حس هایمان!

خوشحالم که به رویاتون رسیدید. ممنون از معرفی کتاب حتما میخرم و میخونمش

حمید چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 11:55

اینا که خوبن. ما واسه عشق نداشته عاشقانه نوشتیم

شما رد دادی برادر

حمید چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 12:04

با حرف خانم شیرین هم مخالفم. به نظر من این از وجدان و همنوع دوستی و شفقت انسانی به دوره که کسی رو که از شدت تنهایی و حسرت به بیان نداشته هاش در قالب رویا و آرزو رسیده رو متهم به وراجی و بی ایمانی کنیم

الهام از اصفهان چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 15:27

یادم رسید به ایوان خانه پدری و پشه بند و اسمون سیاه و ضبط یک کاسته آیوا و ای پرنده مهاجر... ای پر از شهوت رفتن و ... خیال مردی جوان که عاشقانه براش میخوندم
بعد از 15 سال , حالا در کنارم باهم میخونیم...
ایمان بیاور به رویاهایت

خدا رو شکر که به اونی که دلت خواسته رسیدی... من خیلی وقته ایمان آوردم به آغاز فصل سرد

مینو چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 16:51 http://zagreb.blogsky.com

من نه
تجربه ش نکردم
اما به ادمهایی مثل شما هم حق میدم...این یه حالت خاصی از ابراز احساساته
شاید ماها زیادی دل مون رو سفت گرفتیم

اونقدر سفت گرفتیمش که له شد له

حمید چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 19:48

یعنی چی؟؟؟ چرا پیام جدی ای که نوشتم رو به مسخره جواب دادی؟

نمیدونم چرا مسخره کردن برداشت کردی؟!!! وقتی جامعه کسانی رو که ترانه ای رو بدون مخاطب خاصی، دوست دارن و معشوق خیالی داشتن رو نشان اسکولیت و توهمی بودن و بلاهت و بی اعتقادی و ابتذال و حماقت و هزار چیز دیگه میدونن، به نظرت به امثال تو چی میگن؟ من درک میکنم احساسات و اوج تنهایی ای رو که منجر به نوشتن عاشقانه برای کسی که نیست میشه اما از زبون جامعه جوابت رو دادم جامعه یی که دلگیرم ازش...

حمید چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 20:58

الان منظورت رو فهمیدم. ممنون که توضیح دادی

مجید پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 00:27

درود
بلی ... تجربه های جوانی و خاطرات پس از آن

امان از خاطرات امان

پری پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 01:33

ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمیدونی، اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمیمونی،
منم با این آهنگ اینطوری میشدم، انگار یکی بود که اینارو بش میگفتم ولی نمیدونستم که اون کیه، راستش اصلا راز دلم هم نمیدونستم چیه که اگه بگم نمیمونه،
چند تا ترانه دیگه هم بودن
کلا بعضی ترانه ها یا شعر ها و البته صدای خواننده اونقدر زیبان و تو عمق وجودت اثر میکنن که تو رو میبرن تو اون شرایط و حس میکنی خود تویی، مثل وقتی که میری تو بحر یه داستان

دقیقا، انگار کسی هست که نیست و دلتنگ کسی بودیم که نبود

تیراژه جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 02:06

خیلی وقتا.. هنوز هم..

تو که هنوز راه داری ، ولی از ما گذشت

هدیه جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 20:23

حس های خوب، شنیدن این اشتراکات، چه جوری یهو و ناخود آگاه، می تونه تو رو ببره به سالها قبل و لبخند به لبانت بنشونه

گاهی وقتا هم یه بغض گلوت رو فشار میده

دل آرام جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 21:04 http://delaramam.blogsky.com

دیدی گفتم بین اکثرمون مشترکه...

کلا همیشه حق با خانوم هاست چشمک:

ّبهارهای پیاپ یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 10:43 http://6khordad.blogfa.com

چه جالب منم این تجربه رو تو سالهای نوجوونی داشتم.

بله ظاهرا ما در اقلیت نبوده ایم

شمسی خانم یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 16:26

منم این حس رو تجربه کردم ولی اون وقتا که با ترانه ای عاشقی می کردم نمی دونستم که یه روزی سرگذشت خودم میشه شبیه اون ترانه ها!!!! یه بار با یه آهنگ شاد تو تاکسی تا تونستم گریه کردم!!! فک کنم منم مثل حمید رد دادم

((یه بار با یه آهنگ شاد تو تاکسی تا تونستم گریه کردم))
خیلی وقتا خاطرات شاد بیشتر آدم رو به گریه میندازه تا خاطرات غمگین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد