هفتگ
هفتگ

هفتگ

خانه

خانه کلمه ایی آشناست که با روح و روانت و جانت آمیخته است. اونقدر که وقتی بهش فکر می کنی، انگار عضلاتت کش می آد و خودش را آماده می کند برای در آغوش کشیدن ِ آرامش و آسایش و امنیتی که در خانه برقرار است .....( الهی چراغ همه ی خونه ها روشن باشه و آسایش و آرامش در آنها برقرار باشه ).
فرقی نمی کنه، وقتی می آیی خونه، چه قدر کار داری و باید دور خودت بچرخی و بچرخی تا همه ی کارها انجام شده باشه و همه چیز هم سر جای خودش باشه.. و آخر شب، خسته و کوفته و با عضلات بهم پیچیده، تازه فرصت کنی مثلا هفتگ رو سر بزنی.... یا هر کار دیگری که دلخواهت هست انجام بدی... مهم این هست که در و دیوار خونه باهات مهربون هستند و لبخند به لب بهت نگاه می کنند و تو همیشه به این آغوش باز، بی آنکه فکر کنی و به طور ناخودآگاه پناه می آوری..... روح ِ در و دیوار خونه رو ماها می سازیم و بهش پناه می آوریم....

خونه هاتون پر از لبخند.


نظرات 5 + ارسال نظر
پری دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 02:47

خدا کنه همه خونه ها هنینطوری که شما میگین باشن. و هیچ خونه ای یادآور اعصاب خوردی و ناراحتی و دعوا و خاطرات بد نباشه.
اگه پدر،و مادر خوب باشن، خونه خوبه. ولی برای بچه های بد سرپرست خونه فقط یه عذابه

پری جان، ممنون از کامنت شما.....
منم وقتی داشتم می نوشتم، یاد این بچه ها افتادم و یا یاد خود این سرپرست ها......

منم مثل شما امیدوارم که تعداد این بچه ها و خونواده ها کم بشه....

عباس دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 03:09

به نظرم خونه داره کارکردهای قدیمیش رو از دست میده، امروز داره بازتعریف میشه اینو میشه هم از نگاه سازندگان و هم استفاده کنندگان از خونه فهمید، امروز خونه بیشتر در حال تبدیل شدن به استراحتگاه و خوابگاه است تا مامنی برای ساختن زندگی و مهربونی و تربیت...

راستش رو بخواهید نظرتون رو، در بخش هایی از جامعه درک می کنم ولی توجه داشته باشید، که کلیت جامعه رو در بر نمی گیره و همچنین اینکه، آدم ها هستند که به خونه روح میدهند....

فرنوش دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 11:20

من هم با عباس آقا کاملا موافقم. دیگه کم کم باید اسم خونه رو بذاریم خوابگاه یا استراحتگاه. اسم خانواده رو هم در دهه ی آینده میشه گذاشت همخونها یا آشنایان!!
شاید بد هم نباشه. درسته که درشکه سواری پر از خاطرات نوستالژیک برای یه نسل هست ولی نمیشه راحتی، امنیت و سرعت اتومبیلهای امروزی رو نادیده گرفت. شاید از بعد خاطره بازی از هم پاشیده شدن خانه و خانواده خیلی دردناک باشه ولی شاید آزادی عمل و راحتی خیال خوبی به آدم بده.
(من کنونی خانواده م رو خیلی دوست دارم و خواهرام رو با دنیا عوض نمی کنم ولی از این تغییر دنیای کنونی هم ناراضی نیستم. اینو گفتم که به خاطر اظهار عقیده م متهم به بی مهری یا پرورش در خانواده ی بد نشم!!!)

فرنوش جان، من که اصلا در خصوص شما، اینجوری فکر نکردم..... حس استقلال... یکی از روحیات بارز جوانی هست..... و در این حالت هم، بعد از کار و فعالیت روزانه و یا هر چیز دیگه، طرف با خودش میگه، برم "خونه" و این همون جایی هست که چه تنها و مستقل و چه در جمع خانواده.... حس خوب رو بهش داری.... و من مقصودم همین حس بود.

آذین سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 08:27

خونه تون پر از مهر
خونه ی دلتون آباد

هدیه در پاسخ به آذین شنبه 11 دی 1395 ساعت 08:34

ممنونم عزیزم..... برای شما و خونه و دلتون هم همچنین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد