هفتگ
هفتگ

هفتگ

کوری

چند وقتی هست که مبحثی مرا در خودش گرفتار کرده  و هر چند هرازگاهی بهش فکر میکنم.... اولین جرقه ی این فکر، از خواندن یک خبر برآیم بوجود آمد... و آن خبر، قصاص بود، چشم در مقابل چشم.... تاریکی در مقابل دزدیدن و به یغما بردن روشنایی...... ظالمانه... بی رحمانه.... شقاوتمندانه هست ... که بتوانی کسی رو از دیدن محروم کنی....( مقصود عمل مجرم هست )

و با خود طرح یه داستان رو ریختم و توی ذهن پرورشش دادم.....و البته اون در خصوص فرد قصاص شونده و لحظات پایانی دیدنش بود.... گرچه که بر اساس قانون، گناهکار هست و بس... اما در فرصت باقیمانده اش، که به دروازه ی تاریکی برسه، و از آن رد بشه، حتما حرف و حدیث ها و آرزوهایی رو در خود دارد که می تواند دست مایه ی یه داستان کوتاه یا.... بشه....
خلاصه هنوز این داستان نوشته نشده... و همچنان می تواند پرورشش یابد.....

مرتبه دوم، شروع کتاب  "کوری" از ژوزه ساراماگو هست که داستان در مورد مردی هست که به ناگه پشت یک چراغ قرمز کور می شود و حتما داستان جالبی خواهد بود  و البته من هنوز در ابتدای  کتاب هستم....

و اما در مقابل این کوری های ظاهری و سایر نابینایی ها... کوری های وجدانی و درونی و عقلی و فهمی.... نمی دونم اسمش رو جی  میشه گذاشت.... ولی کوری های دیگه ایی هم  داریم.... که شاید از همه چیز، مهم تر باشه.....

کاش بشه.... این کوری هامون رو درمان کنیم و.... کوری هایی که سبب نادیده گرفتن حق و حقوق افراد میشه، سبب برنتابیدن و تحمل نکردن، حرف های نا موافقمون میشه.... سبب میشه که نبینیم، طرف بر سر عقیده اش چه ها می کنه و از همه ی مواهب طبیعی و حیاتی اش چشم می پوشه... نمی بینیم که چگونه بعد از 60روز تحلیل میره... اصلا جز خودمان کسی رو نمی بینیم....

کاش بشود


کاش بشود


کاش بشود

کوری از جامعه مون رخت ببنده، یا حداقل فقط و فقط به کوری های غیر قابل پیشگیری  مثل کوری های مادر زادی( خداوند برای هیچ گلی نخواهد) منتهی بشه......