آورده اند ((در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران
را در مازندران محاصره می کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح میدهد و
تورانیان پیشنهاد آشتی را میپذیرند و قرار بر این میگذارند که کمانداری
ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز
ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار میشود. به فراز
دماوند میرود و تیر را پرتاب میکند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در
کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می آید. و آنجا مرز ایران و
توران میشود.پس از این تیراندازی آرش از خستگی میمیرد. آرش هستیاش را
بر پای تیر میریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش میشود و جانش
در تیر دمیده میشود. مطابق با برخی روایت ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به
آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می رود ولی هر کسی که از آن
استفاده کند، خواهد مرد.))
از خودگذشتگی برای وطن...
ای کاش قدر سختی های کشیده شده و خونهایی که برای حفظ این مرز و بوم ریخته شده رو بدانند و بدانیم
http://p30download.com/fa/entry/51591/
سپاس بابت لینک آرش جان
درود بر آرش
ولی به نظر من مرز بدترین اختراع انسانه, هرچند غریزی باشه
این بحث مرز و میهن خیلی گسترده هست...
به نظر شما احترام میذارم
آیا این واقعیت داشته(حرکت تیر از صبح تا عصر..ومرگ آرش)..یا صرفا گوشه ای از واقعیت بوده که اساطیری شده ؟!
قطعا امکان ندارد که یک تیر صبح تا شب در حال حرکت باشد ....
آرش و تیرش نماد هستند
درود
عباس جان یادآور شعر آرش کسرایی شدی و تمام نوستالژی همراهش ...
هرچند افسانه ست ولی زیباست یاد ملکه ی زنبور ها افتادم که اگه نیش بزنه کشنده ست ولی خودش هم میمیره و هیچوقت نیش نمیزنه مگه به لونه ش حمله بشه.