هفتگ
هفتگ

هفتگ

معجزه

چهارشنبه شب یه بازی فوتبال بین دو تیم بارسلونا و پاری سن ژرمن  برگزار شد و بارسا 6 بر 1 برنده شده و به دور بعد صعود کرد با توجه به نتیجه یازی رفت که 4 بر 0 به نفع پاری سن ژرمن تموم شده بود این نتیجه بسیار شگفت انگیز و جالب   توجه بود به خصوص زدن 3 گل در هفت دقیقه پایانی...  خیلیا به اون پرداختن که احتمالا تو فضای مجازی دیدید. همه از خلق معجزه و شگفتی ، موی براندام راست شدن و لرزش بدن ، امیدواری و تا آخرین لحظه جنگیدن، مایوس نشدن و ایستادگی و... هرکس با توجه به دیدگاهش  ضمن تعریف و تمجید از این ماجرا  مباحث فلسفی رو پیش کشیده و چیزی گفته از حرفای قشنگ مثبت اندیشی و حال خوب کن تا ریشه یابی علل پیشرفت ممالک توسعه یافته و عقب موندگی شرقی جماعت،ازفلسفه عملگرایی تا اگزیستانسیالیسم،از خدایان یونان تا الهه های هندی،  تا هزاران بحث دیگه... نکته مغفول تموم این روایت ها و انگیزش و خواستن و جهد و امیدواری و تلاش  و غیره این بود که این اتفاق بسیار شگفت انگیز و جالب  صرفا ماحصل تلاش بازیکنان بارسا تبود بلکه اشتباهات فاحش و غیر قابل اغماض داور (گرفتن یک پنالتی غلط برای تیم بارسا به شهادت اکثر کارشناسان داوری (گل پنجم) و نگرفتن یک پنالتی صد در صد برای تیم پاری سن ژرمن به شهادت دفاع آخر تیم بارسا که خودش اعلام کرد مرتکب خطای پنالتی شده است (زمانی که بازی 3 بر1 در جریان بود) از سوت های دیگر بگذریم)، اصلی ترین دلیل رقم  خوردن این اتفاق بود.

اما کسی نمی خواهد این مسائل رو ببینه چون لذت باور معجزه قشنگ تر هست تا تلخی حقیقت. از سایر توضیحات صرفا فوتبالی(گردش مالی بالای یوفا با حضور بارسا) فاکتور میگیرم چیزی که این یکی دو روزه ذهنم رو درگیر کرده اینه  که طی تاریخ چند هزار ساله بشر چند تا از این به ظاهر معجزات اتفاق افتاده؟ چه نبردهایی این سرنوشت رو داشتن از نبرد سالامیس بگیر تا جنگ تنگ تکاب  آریو برزن، از نبرد قادسیه تا جنگ کرنال،از استالینگراد تا امرلی...  واقعا اون چیزی که به ما گفته شده همون چیزی که در واقعیت اتفاق افتاده!؟

 اگه من هم طرفدار بارسا بودم  شاید چشمم رو، روی واقعیت می بستم و از حس وقوع معجزه و اینکه ما چقدر خوبیم لبریز می شدم، پرنده خیال بال میزنه و میره تو دل وقایع تاریخی و نبردهاش و  میبینه  بودن اقلیتی که واقعیت رو دیدن و منعکس کردن اما اکثریت اونا رو خاموش کرده و اجازه نداده صداشون به قرن های بعدی و دیگران برسه،چرا که پیروی از اکثریت و وارد شادی های تخیلی شدن لذت بخش تر از پذیرش حقایق تلخ هست.

خیلی از دوستان معتقدن این نتیجه جایی برای حرف باقی نمیذاره میگن حالا یه گل یا دو گل کمتر چه فرقی میکنه؟   اگه یکی از اون اشتباهات داوری رخ نمی داد و یک گل کمتر یعنی هیچ  معجزه ای رخ نداده یا یه گل از پاری سن ژرمن یعنی  به فنا رفتن تموم فلسفه بافی ها...

کاش این نتیجه در شرایط منصفانه و جوانمردانه بدست می اومد تا من هم به معجزه ایمان میاوردم به جای هجوم این همه شک...


پی نوشت: باتشکر از آرش عزیز

نظرات 7 + ارسال نظر
Siitkaa جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 21:54

داور مطمئن بود که اگه دقیقه 92 پنالتی بگیره، دو دقیقه بعد گل ششم هم زده میشه؟
اگه قرار بود که گردش های مالی تاثیر داشته باشه زودتر از اینا پنالتی میگرفت واسه بارسا، نه زمانی که دیگه وقتی نیست واسه برنامه ریزی واسه زدن گل بعدی!
با گرفتن یه پنالتی تو دقیقه 92 هیچ معجزه ای اتفاق نیفتاد!
معجزه گل آخر بود!

بدون هیچ تعصبی، فوتبال میبینیم به خاطر زیباییش، هیجانش و اتفاقات این شکلی!
معجزه یا تبانی هر کدوم چیزیه که ما دوست داریم باور کنیم. وقتی همه چی رو سخت بگیری هیچی از زیبایی هاش نمیبینی!

زیبایی فوتبال به غیر قابل پیش بینی بودنش هست ، شاید اگر داور منصف بود بازهم این نتیجه رقم میخورد، که اون وقت برای همه دلچسب بود نه صرفا طرفداران بارسا...
ضمنا من چیزی رو سخت نگرفتم بلکه به باورهام تلنگر شدیدی خورده، نهایتا هم به شما این برد رو تبریک میگم هرچند منظور پست چیز دیگری بود

مریم جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 22:21

من بارسایی هستم..ولی بدون غرض میگم...همیشه...همیشه این جمله گفته میشه که...اشتباهات داوری هم جزئی از فوتباله..واین کاملا درسته..
فرض کنید پنالتی اشتباه گرفته شده بود..آیا بازی زیبا و هنرمندانه و تهاجمی بارسلونا ، دلیل بر شایستگی او نسبت به پاریس سن ژرمن برای صعود نبود?
آیا اگر بارسلون صعود نمیکرد ،حق به حقدار رسیده بود?..منصفانه قضاوت کنید...

مریم خانوم بارسا نیمه اول و پانزده دقیقه آخر عالی بازی کرد، اما بازی رفت و نیمه دوم نه، ضمن تبریک به شما و سایر طرفداران بارسا، تکرار میکنم منظور من چیز دیگری بود و صرفا این بازی یک مثال بود

مجید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 01:34

درود بر عباس عزیز
این یکی از بهترین متن هایی بود که در مورد بازی کذایی خوندم .
دمت گرم رفیق .
و اما همه ی متن جای خود ... این پاراگراف جادویی ، چیز دیگری است :
" کاش این نتیجه در شرایط منصفانه و جوانمردانه بدست می اومد تا من هم به معجزه ایمان میاوردم به جای هجوم این همه شک..."

درود مجید جان
لطف داری رفیق عزیز نادیده

حمید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 05:26

به نظر من همیشه این شکاف هست. بین حقیقت هر واقعه ای اون چنان که واقعا هست، و تصور ما از اون واقعه. چون انسانیم و اغلبمون احساس و عاطفه مون میچربه به عقل و منطقمون. مگر اونکه انقدر ذهن دلیل خواهی داشته باشیم که بتونیم به اون بعد احساسمون غلبه کنیم. یجورایی میشه گفت حقیقت خالص وجود نداره. چون حقیقت از فیلتر منافع ما، احساسات ما، جهانبینی ما و خیلی فیلترهای دیگه رد میشه و تهش تقریبا فقط چیزی میمونه که دوس داشتیم بمونه

دقیقا جنگ عقل و احساس، برای همه اتفاق نمیفته چون پذیرش گفته های عامه راحتتر از تعقل هست

حمید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 05:28

در اینکه تاریخ اونی نیست که برامون میگن شکی نیست. اصلا تاریخ هیچی! حقیقت همین اتفاقات روزمره مون رو هم نمیتونیم بفهمیم. کافیه با دو نفر که با هم دعواشون شده حرف بزنی، یا با کارفرمایی که کارمندی رو اخراج کرده و خود همون کارمند. یا دو طرف یه رابطه که به هم خورده. هرکدوم خواسته یا ناخواسته (و به نظر من اغلب ناخواسته) بخشی از ماجرا رو تعریف میکنن که میتونه شنونده (و خودشون؟) رو قانع کنه که تقصیری نداشتن. یا حداقل کمتر تقصیر داشتن...

تحریف تاریخ زنده رو تو همین ماجرای آشتی ملی به عینه دیدیم و انگشت حیرت به دندان گزیدیم اما اونچه باقی میمونه ثبت رسمی در تاریخ خواهد بود

حمید شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 05:29

رسانه ها هم مقصرن. رسانه هایی که ذاتا کارشون جهت دهی به افکار ماهاست کردن. ما تقریبا هیچوقت حقیقت رو نمیفهمیم. فکر میکنیم اونی که فکر میکنیم واقعا نتیجه ی تفکر ماست، ولی نیست. این امید وجود داشت که با گسترش اینترنت این مشکل کمی کمرنگتر بشه. با ابزارهای جدیدی که به مردم عادی قدرت رقابت با رسانه های رسمی رو میده. ولی در عمل این گره کورتر شد! چون حالا سکان افتاده دست فکر جمعی (بی فکری جمعی؟/احساس جمعی؟)... از مرگ هاشمی و حادثه ی پلاسکو بگیر تا دعوای سندی و محسن چاوشی! اولین ساعتهای اتفاق، مردم چند دسته میشن. مثلا یه عده با مرور سابقه ی هاشمی از مرگش خوشحال میشن، یه عده جک میسازن، یه عده قهرمان میسازن و... ولی یکی دو روز بعد فقط یکی از اینها باقی میمونه و دیگه کسی که اعتقاد داره نباید برای مرگ هاشمی صورتمون رو چنگ بندازیم جرأت ابراز نداره چون تفکر جمعی غالب (نر غالب؟) دیدگاه برنده رو انتخاب کرده و از حالا هرکی جلوی موج دیدگاه برنده وایسه جلوی مردم وایساده! حالا هم موج میگه بارسا معجزه کرده. موج میگه بارسا زده. شمام بگید زده. خوبیت نداره!

عالی حلاجی کردی و مثالهای فوق‌العاده یی زدی، غمگین میشوم برای تمام کسانیکه طی تاریخ دنبال واقعیت بودن

مائده دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 15:03

سلام آقای موسوی
خیلی متن خوبی بود واقعا. با مثال زدن این بازی خیلی خوب اصل مطلب رو رسوندین.
من که طرفدار بارسلونا نیستم. در دوران نوجوانی طرفدار رئال بودم و هنوزم هستم. این از این. :)
یه دیالوگی از سریال نربام آسمان توی ذهنم مونده که همیشه در شرایط مشابه ای که توصیف کردین به ذهنم می یاد.. اونم اینه "تاریخ رو قدرتمندان می نویسن."

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد