هفتگ
هفتگ

هفتگ

بادامهای تلخ

باشد...باشد...
بادامهای تلخت را تعارف کن!
روزی هزاربار عمیق بودن خودت و سطحی بودن مرا به رخم بکش!
خب که چی؟
مرگ برای همه اتفاق میافتد...گیرم گاهی لوطی گری کند و کمی دیرتر سراغ عزیزان من و تو بیاید...گیرم که گاه و بیگاه روح من و تو را قلقلک بدهد...
گیرم که هر از گاهی به زندگی من و تو ناخنکی بزند...
حالا تو هی به ترکهای سقف گچی اتاقت نگاه کن که روز به روز بیشتر و بیشتر میشوند...
حالا تو هی زندگی نکن و منتظر نفسهای آخرت بمان!
اصلا خودت به درک!
من میخواهم زندگی کنم، نفس عمیق بکشم ، راه بروم، شعر بخوانم...

من سطحی ام؟؟
من؟
من که لحظه لحظه ی زندگی ام را به معجزه ی آیه الکرسی گره زده ام!؟
.
.
.
شمعدانی های نگاهم را نذر امامزاده کرده ام، 
اگر، اگر، عمیق ببینی ام!!!