ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روی تخت ، به پهلو خوابیده و زمزمه می کند :
_ پونزه به شونزه ... شونزه به هبده ... هبده به هیژده ... هیژده به نونزه ...
روی صندلی کنار تخت نشسته ام .
_ داری چی می شماری مادر ؟
_نمدونم ...
_ شونزده ... هفده تا چی رو داری می شماری ؟
_ نمدونم ... شاید هبده روز دیگه بچه ها میان سری بزنن ...
_ من که مادر دو روزه اینجام ...
نمدونم ... بذار بخوابم ... حال ندارم
پی نوشت : ۱ _ من آلزایمر گرفته ام . شما مراقب باشید .
۲ _ مادران تنها ، سخت ترین لحطه های دنیا را از ما پنهان می کنند .
ناخوشی و ناتوانی پدر و مادر از وحشتناک ترین اتفاقات این دنیاست.
درود مجید
امیدوارم همیشه اوضاع جوری رقم بخوره که حال دلت خوب باشه رفیق....
یه جایی خوندم
((پدر آلزایمر داشت …
هیچ چیز یادش نبود جز پسرش!
پسر آلزایمر نداشت!
همه چیز یادش بود جز پدرش …))
خدا رو شکر که رفیق ما با مرام است و ...
ای جان