هفتگ
هفتگ

هفتگ

برو پیرمرد

دیشب تو مترو با یه بنده خدایی حرفم شد کار داشت به درگیری فیزیکی میکشید که مردم نذاشتند اون بنده خدا وقتی دور شد گفت برو حاجی احترام سنت رو نگه داشتم... ناخودآگاه خندیدیم آخه اولین بار بود که کسی منو جزو افراد سن و سال دار به حساب میاورد، یعنی اونقدر پیر شدم که واجب الاحترامم.

چارلز هورتن کولی میگه:

((خوداغلب یک خود اجتماعی است یک (خودآیینه سان)،که متکی بر سه عنصراصلی است:

1- تصورحضور ما برای سایر اشخاص (ظاهر ما به چشم دیگران چگونه می‌نماید؟)
2- تصورقضاوت آن ها از حضور ما (داوری او درباره ظاهر ما چیست؟)
3- برخی اقسام (خوداحساسی)، نظیر غرور یا خودپسندی(چه احساسی از خود برای ما پدید می‌آید، غرور یا سرشکستگی؟).....))

قصد ندارم بحث جامعه شناسانه راه بندازم اما  حرف اون جوون بی تاثیر نبود، یعنی من از رفتار اون  به این پی بردم که جامعه منو به چشم یه آدم مسن  نگاه میکنه  حالا اگه این برخورد تکرار بشه یعنی پیر شدم رفته پی کارش. هرچند از یه زاویه دیگه که نگاه کنیم شایدهم علت این حرف ترس و باسازی غرور شکسته شده اون جوون مقابل یه پیرمرد چاق بود.

نظرات 14 + ارسال نظر
نسیم سه‌شنبه 24 بهمن 1396 ساعت 20:39

اگر عکس کناری جدید باشه نه پیر نیستین

عکس برای دو ،سه سال پیش هست

شیرین سه‌شنبه 24 بهمن 1396 ساعت 21:17 http://www.ladolcevia.blogsky.com

سلام، خدا بد نده ... امیدوارم هیچوقت دیگه درگیری تا این حد پیش نیاد!

سلام
ممنون و متشکرم

حمید سه‌شنبه 24 بهمن 1396 ساعت 21:29

احتمالا همونیه که آخرش گفتی. ترسیده خواسته کم نیاره فاز احترام برداشته!
ولی با کلیت حرف پستت موافقم. یعنی فکر میکنم تغییراتی که در ما رخ میده انقدر کند هست که نمیشه از نگاه کردن به آینه پیر شدنمون رو بفهمیم. شاید اگه یه آدم تنها در یه جزیره ی دورافتاده بودیم خیلی بیشتر از اینا طول میکشید که بفهمیم پیر شدیم

دقیقا درست میگی، چون چسبونده بودمش بیخ دیوار،
اما اینکه کسی برای اولین بار بهم گفت پیر برام جالب بود

پریسا چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 00:04 http://parisabz.blogsky.com

من با نگاه کردن از اون زاویه آخری موافقم آخه به نظرم همسن هستیم و اصلا دلم نمیخواد تو دسته ی پیرها قرار بگیرم. هرچند تا حالا کسی حتی سن واقعیم رو حدس نزده :)))))

میدونم که پیر نیستم آخه با هیچ متر و معیاری یه آدم 41 ساله پیر محسوب نمیشه، بیشتر منظورم اون نگاه بیرونی یی که به آدم میشه و ناخودآگاه ما رو تحت تاثر قرار میده مد نظرم بود.

ملیحه چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 00:48

با این حساب مردها هم رو سن حساسن انگار بهتون برخورده منم وقتی بهم میگن حاج خانم خیلی احساس پیری میکنم ولی بعضیها اصلا تو تشخیص سن طرف خنگن مثلا یه خانم باشوهرشه میگن ایشون مادرتونه

نه اتفاقا بهم برنخورده چون همون جا هم خندیدم و برام جالب بود، آخه به نظرم همیشه اولین ها جذاب و باحالند

آذین چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت 08:18

چند روز پیش تولد 40 سالگیم بود به نظر خودم که با دوران دانشجویی فرقی نکردم ولی نظرهای اطرافیان جالبه
البته من اصلا از اون خانمهایی نیستم که روی سنم حساس باشم و نگم و از مسن شدن بترسم
ولی وقتی همکارم که هم سن منه برای کاری رفته بود مغازه بابام از بابا پرسیدم به نظرتون از من کوچکتره یا بزرگتر؟ گفتن اووووه خیلی بزرگتره . دروغ چرا کمی خوشحال شدم که جوون موندم.
بابا دمش گرم از بین جوونهای بی ادب و گستاخ امروزی یکی احترام سرش میشه بازم شکر
عمرتون با عزت

اولا که تولدتون مبارک و انشاالله سالیان سال شاد و سلامت زندگی کنید.
دوما عمیقا باور دارم سن صرفا یه عدد هست و بیشتر اون حس و حال آدم هست که مهمه هرچند واقعا بعضی مسائل به سن ربط داره،
سوما جوون با ادبی نبود بیشتر کم آورده بود و قصد داشت خودش رو بازیابی کنه.
نهایتا اینکه فکر نمی کردم صرفا یکسال اختلاف سنی داشته باشیم

تیراژه جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 13:58

بیشتر از ست تصور خودتت در حال عصبانیت و چسباندن یک نفر به دیوار هم برام عجیب بود هم جالب.
همون که حمید گفت، ترسیده بوده و خواسته کم نیاره. حالا گیر داده به سنت که بگه ملاحظه کرده وگرنه یه چیز دیگه سوژه میکرد؛ لاغری، چاقی، کت شلواری و سوسول و جیره خور دولت بودن یا جین پوشی و مزلف بودن یا حتی لهجه و ظاهر. کسی که ملاحظه ی سن یا سپیدی مو رو میکنه به زبون نمیاره.
چند روز پیش آرایشگرم گفت بیبی فیسی ابروهات رو بذار پر شه برات فلان مدل اصلاح کنم یکم بر و رو بیای! اصل سنت جا بیافته تا دیرتر از این نشده ازدواجت. واکنش من؟ هم خشم هم خنده. هر دو در حال فروخورده! واقعا حرف مردم یا حتی برخی نزدیکان چه اهمیتی داره؟ تعداد زیادی احمقند یا هم ظاهر بین و دگم یا هر دو
سن هم که فقط یه عدده، همونطور که خوشبختی یه حسه.پیری و جوونی ملاک نداره

به هر حال آدم یه آستانه تحملی داره با اینکه عمدتا در زمان خلوت از مترو استفاده میکنم ولی رفتار بعضی ها بدجور رو مخ آدم میره...بابت پیر خطاب شدن هم برام جالب بود چون اولین باری بود که کسی اینو بهم گفت

تیراژه جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 14:00

بیشتر از *پست
لعنت ملایم به هر کی که این کد کامنتدونی ها رو اختراع کرد!!

نه اینکه وبلاگ خیلی طرفدار و بازدید کننده و کامنت گذار داره براش دست انداز دوبله هم گذاشتن

نیمه جدی جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 14:56

این که طرف زورش گرفته و این حرفو زده که درش شکی نیست. چون به قول تیراژه جان ، اگر کسی واقعن بخواد رغایت سن و سالو بکنه اصلن تا حد چسبونده شدن به دیوار کارو پیش نمی بره که بعد کم بیاره و بخواد یه توجیه اخلاقی بزنه قدش. اما در مورد این که سن یه عدده و نباید بهش اهمیت داد و غیره ، چیزی که این روزا خیلی می شنویم ، من موافق نیستم. به نظرم واقعن مثل هر نکته مکانی دارد باشه ! یعنی هر سنی یه مشت اقتضائات خاص خودشو می طلبه. حالا این که این اقتضائات هنجارای تحمیلی و جبری جامعه هستن یا نیستن کاری ندارم، اما به شدت به پیری زیستی اعتقاد دارم. واقعن آدم تو چهل سالگی به لحاظ خیلی از چیزای ظاهری و غیره قابل مقایسه با خود ده سال پیشش نیست اصلن. یعنی به نظرم چون این افت خیلی آروم اتفاق میفته کم کم به شکل و شمایل خودمون و ناتوانیمون خو می گیریم.
بعد از این همه آسمون ریسمون بافتن حرفم این بود که پیری و جوونی اتفاقن ملاک داره :)

اولا که به به و چه عجب از این ورا، بسی مشعوف شدیم از دیدن اسمتون.... با بخشی از حرفات موافقم یه سری تغییرات خواهی نخواهی برای فیزیک آدمی اتفاق میفته و برخی از توانایی هاش رو از دست میده که در این شکی نیست اما به لحاظ روحیه چندان قابل اندازه گیری نیست یه آدمی تو 20 سالگی حس 90 ساله ها رو داره و یکی تو 70 سالگی شورو شوق یه جوون 18 ساله رو اینو که میگم دیدم که میگم... بگذریم از نسل ما که از بچگی پیر بودیم

تیراژه جمعه 27 بهمن 1396 ساعت 18:04

از چهل سالگی و سکنات خاصش زیاد شنیدم و خوندم.. سن خاصیه حتما. به تکامل هم اشاره شده.
نظرم در مورد سن و ملاک های جوانی و پیری شاید به همین تقریبا یک دهه ای که با این سن فاصله دارم مرتبطه نیمه جدی عزیزم. و البته تا حد زیادی مرهون دیدگاه های پدرم و مادربزرگ پدری ام. هر دو بعد از این سن تحولات نسبتا بزرگ و جالبی در زندگی و تحصیلاتشون داشتند.

برای من که چهل سالگی هیچ تغییر یا حس و شرایط خاصی نداشت بقیه رو نمیدونم... اصلش بحران چهل سالگی و این قرتی بازیا برا بقیه ست متولدین 55 تا 65 خودشون اصل بحران هستن و کلا هیچ وقعی نمیذارن به این قسم موضوعات

نیمه جدی شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 00:39

ارادتم که همیشگیه حتی اگه خودم به دلیل کبر سن خیلی تو هفتگ که این روزا تک تگ شده تردد نکنم:))
راستی چی به سر وبلاگا اومد؟ من هنوز در باورم نمی گنجه که اون همه شور و حال تموم شده و اکثر وبلاگای موجود شدن یه مشت روزنوشت وای مامانم اینا طور ، که خب لعنت خدا نمیرزن.

بزرگوارین و مثل همیشه لطف دارید....
راجع به سوالتون به نظرم قبلا هم از این دست افراد تو بلاگستان زیاد بودن اما چون تعداد افراد خوش قلم بیشتر بود چندان به چشم نمی اومدن حالا اکثر کسانی که قلم و ذهن زیبایی داشتن جاهای دیگه مینویسن و باعث میشه این مدل نوشته های بی مغز بیشتر به چشم بیاد

نیمه جدی شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 00:43

راستی یادم رفت بگم! چهل سالگی من اصل جنسه تیراژه جان. یعنی اصلا! یه جوری کوبیدم و له کردم همه چیو که کلن امیدی به بازسازی نیست:) یعنی تقش درومده زمین بنا بد جایی بوده بنکل!
البت که خدا ارحم الراحمینه میدونم

تیراژه شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 14:04

شاید هم "تولدی دوباره" نیمه جدی جانم. :)

شمسی خانم شنبه 28 بهمن 1396 ساعت 15:07

خب اون جوون که معلومه چرت و پرت گفته. ولی برای من این طور بود که بعد از چهل سالگی بحرانش شروع شد البته بعدا اینو کشف کردم انگار تا آخرین روز 39 سالگی جوونی بعد یکهو یه اتفاقاتی می افته که اولش سر درنمیاری چی شده. بعد تازه باید بشینی پازل رو بچینی که ببینی چه بلایی داره سرت میاد. توان بدنی افت میکنه. بعضی سنسورها که تا اون موقع خاموش بودن شروع به فعالیت می کنن خیلی از حرف ها رو که اصلا نمیشنیدی حالا برات ناراحت کننده میشه. اما درخصوص شادی و روحیه این دیگه عمومی نیست و بنا به اندوخته های ایام جوانی کم و زیاد هست. از این نظر من که هنوز خودم رو یه نوجوون 14 ساله تصور میکنم که هنوز هم زنگ خونه ها رو میزنه و فرار میکنه

احتمالا من سیستم عصبی و جسمی ام با بقیه فرق داره که چندان این مسائل رو حس نکردم شایدم بعدا حس کنم
اما این حس درونی که گفتی من هم دارم یعنی گاها شیطنت هایی میکنم که همه با تعجب نیگام میکنن نگاهی که یعنی این کارا ته تهش برای بچه های اول و دوم راهنمایی هست، مثلا هر وقت پیش آب باشم اعم از روشویی یا شیلنگ دم در یا هر جا اگه آشنایی رو ببینم خیس شدنش حتمی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد