هفتگ
هفتگ

هفتگ

آدمی

بعضی وقت ها یه موضوع یا موقعیتی پیش میاد که علی رغم همه ی تجربیات و ادعایی که نسبت به شناخت انسان ها داریم کاری رو می بینیم یا حرفی رو میشنویم که حیرون میشیم که بابا چطور میشه این همه تفاوت رو بین انسانها توجیه کرد...

مورد اول :ساعت 3 نیمه شب درحال برگشتن از دیدو بازدید نوروزی یکی از خانوم های اقوام بسیار نزدیک  همراه ماست از سرشب مشغول  حرف زدن درباره  انسانیت و تبعیض و احترام و غیره بود و کلا مستمع بودم.کنار بزرگراه رفتگر شهرداری که مشغول جارو زدن بود رو نشون دادم و گفتم ببین این بندگان خدا این وقت شب تو عید مشغول کار هستن، جواب داد بله اینها جارو میکنن، همسایه های ما هم تو کوچه مون جارو میکنن وقتی میبینن ما نیستیم آشغال ها رو میریزن جلوی در ما... اول فکر کردم داره شوخی میکنه بعدا دیدم نه کاملا جدی داره میگه، الان نزدیک به 40 ساعت  هست  که مشغول لعنت کردن خودم هستم که چرا همون یک جمله رو هم گفتم وبه افلاطون فکر میکنم که می گفت ((انسان مدنی بالطبع است)) ...

مورد دوم:با توجه به اینکه ماشینم پراید هست اصولا پشت چراغ قرمز کمتر پیش میاد که شیشه پاک کن ها سراغم بیان که اگرهم بیان محترمانه میگم نمی خوام...

تقریبا یه هفته پیش تقاطع فلسطین و بلوار کشاورز پشت چراغ وایساده بودم و فکرم جای دیگری بود یهو دیدم یه دختر 9 یا 10 ساله داره شیشه جلو رو تمییز میکنه گفتم نمیخواددیگه شروع کرده بود و نمیشد کاریش کرد تمیز کردنش که تموم شد یه دوتومنی بهش دادم نگرفت گفت دیدم شیشه ماشینت کثیفه خودتم عینکی هستی، خیلی هم تو فکر بودی گفتم تمیز کنم یه وقت تصادف نکنی زن و بچه ات اسیر بشن شب عیدی، واسه پول تمیز نکردم، هر کاری کردم پول رو نگرفت چراغ سبز شد و مجبور شدم حرکت کنم  جلوتر نگه داشتم برگشتم سراغش  دیدم مشغول تمیز کردن شیشه یه ماشین دیگه ست وقتی رفتم طرفش گفت برو عمو ازت پول نمی گیرم فقط مراقب باش...

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 7 فروردین 1397 ساعت 21:18 http://l-r-y.blogsky.com

چه بچه‌ی مهربونی

بله واقعا مهربون بود

حمید سه‌شنبه 7 فروردین 1397 ساعت 21:31

چقدر حالم خوب شد با خوندن روایتت از اون بچه‌ی باعشق... خیابون آدمارو دل‌سنگ میکنه. ببین چه گوهری در دلش هست که بچه‌ی خیابانه ولی هنوز دلش دله... حال کردم. دمت گرم

اصلش این که بعضی چیزها ذاتی هست و کمتر آموختنی محسوب میشه مثل مرام و معرفت و مهربونی و انسانیت

ملیحه چهارشنبه 8 فروردین 1397 ساعت 23:42

دختره روانشناسیش عالی بوده سه دلیل محکمه پسند داشته یکی ماشین پراید کثیف یکی عینکی بودنتون واز همه مهمتر تو فکر بودنتون ولی سختی درک آدمو بالا میبره

اصل گوهر وجود هر کسی هست یکی تو سختی میشه الماس، یکی هم زغال سنگ... سختی سختی هست اما اصل وجود یه چیز دیگه ست

نسیم پنج‌شنبه 9 فروردین 1397 ساعت 02:17

بعضی آدما نبض زمین هستن

هرچند از آدم ها ناامید شدم اما قبول دارم بعضی انسانها ناموس هستی و زمین و زمان هستن

ببخشید ولی من متوجه منظورتون در مورد اون خانمی که در قسمت اول گفتین نشدم. میشه یک کم توضیح بدین که دقیقا چی شد؟

اون خانوم در باب انسانیت و دلسوزی کلی صحبت کرد اما وقتی یک نمونه بهش نشون دادم حداقل انتظارم همدردی با اون رفتگر بود اما دیدم در عالم واقع ایشون جز خودش و مسائل شخصی اش به چیز دیگری اهمیت نمیده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد