هفتگ
هفتگ

هفتگ

بشین بچه

سیزده بدر امسال بصورت خیلی اتفاقی یکی از اقوام دور رو دیدم    علی رغم تمکن  مالی به دلیل مشکلات زیاد رفتاری و همچنین رفتارهای عصبی هیچکس حتی نزدیک ترین افراد خانواده شان نه تنها کمترین علاقه یی به فرزندان ایشان ندارند بلکه علنی اعلام میکنند که از این دو بچه متنفر هستند هر دو بچه بسیار بیش فعال و تقریبا بد تربیت که اصطلاحا میگوییم بی تربیت هستند دائما در حال شیطنت و خرابکاری و ایجاد جنجال و بلوا...

به دلیل اینکه نسبت دوری داریم اصولا اتفاقی ایشان را میبینم و بنابراین هیچ گونه سمپاتی خاصی نسبت به ایشان ندارم  اما به علت اینکه کلا بچه ها رو دوست دارم روز سیزده بدر با هر دو کودک بازی کردم و سرشان را گرم نمودم این گذشت تا دیشب که  جایی مهمان بودم و مجددا کاملا تصادفی آنها نیز سر زده وارد شدند بعد از شام پسر بچه شروع کرد به همان قسم شیطنت و آزار دیگران،مشغول شدم  به بازی کردن باهاش نکته جالب این بود که اولا دقیقا اتفاقات و بازی های روز سیزده بدر یادش بود تا زمانی که حضور داشتند دیگر خبری از شیطنت و آزار نبود جالبتر اینکه موقع رفتن چندین بار من و سایرین رو بوسید و با خوشحالی و سرخوشی مهمانی رو ترک کرد این رفتار اونقدر عجیب بود برای سایرین که کلی راجع بهش حرف زدن و نظرات مختلف ارائه دادن یه جمله گفتم اینکه به نطرم تمام موجودات حتی وحشی ترینشان محبت را درک کرده و واکنش غریزی مثبتی ارائه می دهند چه برسد به انسان و آنهم کودک...

الان که دارم اینارو مینویسم بخاطر ناملایمات زندگی این بچه بغضم گرفته و همه اش این دیالوگ کلاه قرمزی و پسر خاله تو ذهنم در حال تکرار است

((کلاه قرمزی: پسر خاله جان این پیرزن همسایه رو دیدی چقدر بداخلاقه؟

پسرخاله: بچه هاش نمیان بهش سر بزنن
کلاه قرمزی: آره دیگه از بس بداخلاق بوده تنها شده 
پسر خاله: شایدم ازبس تنها بوده بد اخلاق شده...))