هفتگ
هفتگ

هفتگ

(( صد قصه مانده برلبم))

بعضی وقتا پیش میاد تو یه وضع  عجیبی گیر میکنیم یعنی به لحاظ عقلی و احساسی میدونیم چه کاری درست و کدوم کار غلطه، اما بخاطر دیگران مجبوریم پا بذاریم رو عقل و احساسمون و دست به عملی بزنیم  که میدونیم درست نیست اما مجبوریم  مجبور  چرا که  پای دیگرانی در میان است که برایمان مهمند موضوع وقتی  جالبتر میشه که بایست از این بابت تاوان بدی و بعد هم مورد شماتت واقع بشی که چرا اینکار رو کردی و در مقام متهم قرار بگیری. لب باز کنی اوضاع بهم میریزه ساکت باشی شریک جرمی،بمومی غرق میشی بری نامردی کردی...

نکته رنج آورش اینجاست که هیچکس جز خودت نمیتونه شرایط رو درک کنه و عاجزی از هرگونه توضیحی  چرا که بیان اتفاقات حتی برای نزدیک ترین عزیزانت تغییری که ایجاد نمیکنه که هیچ بلکه شرایط رو غامض تر میکنه،میشی نهایت تضاد و تناقض...