ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بعضی وقتا پیش میاد تو یه وضع عجیبی گیر میکنیم یعنی به لحاظ عقلی و احساسی میدونیم چه کاری درست و کدوم کار غلطه، اما بخاطر دیگران مجبوریم پا بذاریم رو عقل و احساسمون و دست به عملی بزنیم که میدونیم درست نیست اما مجبوریم مجبور چرا که پای دیگرانی در میان است که برایمان مهمند موضوع وقتی جالبتر میشه که بایست از این بابت تاوان بدی و بعد هم مورد شماتت واقع بشی که چرا اینکار رو کردی و در مقام متهم قرار بگیری. لب باز کنی اوضاع بهم میریزه ساکت باشی شریک جرمی،بمومی غرق میشی بری نامردی کردی...
نکته رنج آورش اینجاست که هیچکس جز خودت نمیتونه شرایط رو درک کنه و عاجزی از هرگونه توضیحی چرا که بیان اتفاقات حتی برای نزدیک ترین عزیزانت تغییری که ایجاد نمیکنه که هیچ بلکه شرایط رو غامض تر میکنه،میشی نهایت تضاد و تناقض...
این شرایطی که گفتی از معدود وضعیتهایی هست که واقعا نمیشه کاری کرد... بهنظرمن در اینشکل از مشکلات که حل کردنشون دست ما نیست، تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که سعی کنیم با یه ترفندی کمتر رنج ببریم. مثلا در این مورد بپذیریم که بعضی از عزیزانمون اینطوری هستن و این وضعیت تغییرناپذیره و بهجای هردفعه حرص خوردن، یکبار بپذیریم و باهاش کنار بیایم
میخوای کنار بیایی اما نمیشه چون هر بار یه شکل تازه پیدا میکنه
زندگی در اینجا و اکنون، با مردمی اینچنین غرق در گرفتاریها و مصیبتها و بیچارگیها، ظرفیتی میخواهد در حد اقیانوس و صبری در حد ایوب. و اینجاست که پی میبریم چقدر ناتوانیم از کم کردن باری که حجم عظیمش بر ستونهای جهل و ناآگاهی و نابخردی آنها بنا شده است.
همین چند وقت پیش برادر زادهام آمد تا دیداری تازه کند و شنیده بود آنچه را که مادر و پدرش در تمام این سالها میخواستند ندیده و نشنیده بگیرند. گفت عموجان شنیدهام که خواهر دارم و از من خواست حقیقت را یه او بگویم و من هم....
مادرش زنگ زد و گفت .....
و من مات این همه بلاهت و خیره به افق بیانتهای جهل و حماقت آدمیانی که تمام راههای دانایی، شعور و معرفت را به روی خویش بستهاند.
امیدوارم مشکل و مسئله حادی بوجود نیاد
برزخ بدیه
چند ماه پیش با یک زوج از دوستان قدیمی ام بدون هیچ توضیحی قطع رابطه کردم و از بین دو راهی رازداری و صداقت راه سوم رو انتخاب کردم، سکوت رو.
انصافا شرایط بغرنجی هست، کاش برای همه مسائل میشد از راه حل سکوت استفاده کرد.