هفتگ
هفتگ

هفتگ

حرف حساب

- چرا من اینقدر بدبختم؟!

 شاید همهٔ ما در برهه‌ای از زندگی‌مان سؤال بالا را از خودمان بپرسیم و بدون تردید این سؤال را هنگامی از خودمان می‌پرسیم که احساس بدبختی به سراغمان بیاید. پاسخ به این سؤال که منبع محرومیت من کجاست بسیار مهم است. معمولاً در کشور ما افراد عمدتاً به سراغ نهادهای رسمی حاکم می‌روند و بدبختی‌های خود را به آن‌ها ربط می‌دهند. آیا ایرانیان اشتباه می‌کنند وقتی‌که همهٔ تقصیرها را به گردن نهادهای حاکم می‌اندازند و کاسه‌کوزه‌ها را بر سر آن‌ها می‌شکنند؟

 در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته وضعیت به‌گونه‌ای سامان می‌یابد که افراد به این نتیجه برسند که نظام اجتماعی مبتنی بر شایسته‌سالاری است و هرکسی که تلاش کند و شایستگی داشته باشد می‌تواند به موفقیت دست یابد. درواقع فرصت‌های پیشرفت به روی کسانی که تلاش کنند باز می‌شود و مسئلهٔ اصلی، شایستگی، انتخاب درست، اراده و تلاش است. ازاین‌رو کسی که موفق نمی‌شود تصمیمات اشتباه خودش را بررسی می‌کند و عموماً خود، و نه نظام حاکم را به چالش می‌کشد. در این مثال، نگاه روان‌شناختی بر ریشه‌یابی منبع محرومیت غلبه دارد و فرد در بررسی علل ناکامی‌ها، به خودش مراجعه می‌کند.

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷، نهادهای حاکم تمامی تلاش خود را به‌کار گرفتند تا انسان جدیدی تولید کنند. انسانی که ازنظر جهان‌بینی، رفتار و کردار دارای استانداردهایی باشد که به‌تدریج داشت تعریف می‌شد. 

تصور بر آن بود که تولید انسان جدید نیازمند آن است تا نهادهای رسمی در همهٔ امور، از جزئی تا کلی، دخالت کنند؛ مانند سرآشپزی که دلواپس شام است و هر دقیقه تمامی جزئیات رفتارهای خدمه‌اش را با وسواس کنترل می‌کند. جامعه به‌مانند خط تولیدی تصور می‌شد که باید تمام مراحل آن را به‌دقت کنترل کرد تا مبادا محصول نهایی نقص داشته باشد. لذا هر ناظری به‌آسانی متوجه حضور سایهٔ سنگین نظارت بر همهٔ امور کشور ازجمله موسیقی، رسانه، مدرسه، ورزش، کتاب، لباس، غذا، عروسی، صنعت و بازار می‌شد. هرچند این روند در طول سال‌های گذشته فراز و نشیب‌های زیادی داشته است ولی درمجموع، نظارت و دخالت نهادهای حاکم همچنان وجود دارد و تفاوت تنها در شیوهٔ ِاعمال (نرم یا خشن) و گاهی اوقات هم میزان آن بوده است.

البته در طول این چند دهه، اتفاقات دیگری هم رخ داد. برای مثال در برهه‌هایی تلاش شد تا این ذهنیت به جامعه القاء شود که محرومیت یا بدبختی وجود ندارد. می‌گفتند به وضعیت کشورهای همسایه نگاهی بیندازید و خودتان را با آن‌ها مقایسه کنید. شما بسیار هم خوشبخت هستید. در برهه‌هایی هم تلاش شد تا این ذهنیت در جامعه اشاعه یابد که منبع محرومیت‌ها، دشمن خارجی است. اوست که نمی‌گذارد ما از محرومیت خارج شویم. ولی این توجیهات موفق نشدند. ایرانیان همچنان منبع محرومیت خود را نه دشمن، بلکه ناکارآمدی نهادهای مسئول حکومت می‌دانند.

به سؤال نخست این نوشته برگردیم. آیا ایرانیان را باید سرزنش کرد که چرا این‌قدر نقش نهادهای رسمی را در شناسایی منبع محرومیت خودشان پررنگ می‌دانند؟ به نظر می‌رسد که رفتار آنان قابل سرزنش نیست. وقتی با نهادهای مختلفی مواجه هستیم که در همهٔ عرصه‌ها، از فرهنگ تا سیاست، از اجتماع تا اقتصاد دخالت و نظارت دارند چه پاسخی می‌توان به سؤال «چرا من محروم هستم» داد؟ 

بیایید به این سؤالات پاسخ دهیم: «چرا من نمی‌توانم آن لباسی را که دوست دارم بپوشم؟» پاسخ: «چون نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که کدام لباس مناسب شماست»؛ «چرا من نمی‌توانم به آن کنسرتی که دوست دارم بروم؟» پاسخ: «چون نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که کدام کنسرت‌ها مناسب شماست»؛ «چرا من نمی‌توانم آن فیلمی را که دوست دارم در سینماها ببینم؟» پاسخ: «چون نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که کدام فیلم‌ها مناسب شماست»؛ «چرا من نمی‌توانم آن ماشینی را که دوست دارم و در دنیا هم بسیار ارزان است بخرم؟» پاسخ: «چون نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که امتیاز ورود ماشین به چه کسانی واگذار شود»؛ «چرا من نمی‌توانم در فضاهای عمومی شاهد آن نوع شادی باشم که دوست دارم؟» پاسخ: «چون نهادهای رسمی تصمیم می‌گیرند که کدام نوع شادی مناسب شماست».

چشمان ناظرِ نهادهای رسمی در همه‌جا هستند. به‌راستی، در این وضعیت، اگر شاهد نتایج نامطلوب، محصول ناقص و شرایط ناهنجار باشیم جز نهادهای حاکم باید چه عاملی را سرزنش کرد؟ وقتی همهٔ تصمیمات کوچک و بزرگ با آن‌هاست آیا فرد چاره‌ای جز آن دارد که منبع انواع محرومیت‌های خود را در آن‌ها جستجو نکند؟ و به همین دلیل است که در ایران همه‌چیز بی‌درنگ رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گیرد چون همه‌چیز به تصمیمات نهادهای رسمی ختم می‌شود.

دکتر فردین علیخواه،

جامعه‌شناس