ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
گفتهاند که امپراتور چین دستور داد تا کنفوسیوس -حکیم و فرزانهٔ بزرگ چین- را اعدام کنند. وقتی او را به زندان بردند، در روز پیش از اعدام، زندانبان او را در حال بازی با پروانهای زیبا دید. کنفوسیوس از زندانبان دعوت کرد تا او هم زیباییهای بال پروانه را نگاه کند. زندانبان از سخنان او متعجب شد و گفت که «دیگران شما را به فرزانگی میستایند در حالی که اینک چون کودکان، سبک سر مینمایید. چگونه روز قبل از اعدامتان به زیباییهای بال پروانهای نگاه میکنید!؟»
کنفوسیوس پاسخ داد که «البته آن سخنان را دربارهٔ من، دیگران گفتهاند، اما اگر این سخنان وجهی داشته باشند به دلیل همین ویژگی است؛ زیرا اول اینکه من چه اکنون لذت ببرم یا نه، در هر صورت فردا صبح اعدام خواهم شد؛ پس خردمندانه است که حالا از دیدن زیباییهای این پروانه لذت ببرم و زمان حال را با خوشی سپری کنم؛ اما دلیل دوم و مهمتر این است که اصلاً چرا ما از اعدام میترسیم؟ زیرا اعدام موجب مرگ میشود. چرا از مرگ میترسیم؟ زیرا مرگ جلوی زندگی ما را میگیرد. چرا میخواهیم به زندگی ادامه دهیم؟ چون میخواهیم به لذت بردن ادامه دهیم. پس چرا من اکنون از دیدن یک پروانه لذت نبرم، درحالیکه امپراتور میخواهد من از فردا لذت نبرم؟»
....
کاش ماهم میتونستیم مثل کنفسیوس باشیم، اصلا تو این شرایط امکانش هست؟! اینجور حکایات و روایات صرفا جنبه پند آموزی دارند یا اینکه امکان عملی کردنش در زندگی روزمره هم وجود دارد؟
بهنظرمن خیلی پیچیدهتر از اینهاست. به سنخروانی آدم بستگی داره. به تجربههای کودکیش. تربیتش. محیطش و خیلی چیزای دیگه... نمیشه تصمیم گرفت و از فردا صبح مثل کنفسیوس در حال زندگی کرد. ولی خب این رو هم قبول دارم که با تمرین میشه مقداری ذهن رو کنترل کرد تا مدام به رنجهای روزهای پیشِ رو نپردازه. اتفاقا خود من چندوقتیه دارم تمرینش میکنم. ولی خب در وضعیتی مثل ایرانِ امروز، نترسیدن از فردا کار سختیه که به انرژی و تمرکزی دوچندان نیاز داره...
سنخ روانی و کودکی و وراثت و تربیت و محیط و ... را کاملا قبول دارم سوالم بیشتر نسبت به عارف مسلکی بود و بی قید زندگی کردن که البته خودم معتقدم در شرایط عصر حاضر برای انسان کمتر شدنی هست.
همه آدمها میدونن که بعد از زندگی مرگه ولی اینکه در زمان مرگ چگونه واکنش داشته باشی اونم ازنوع اعدام خیلی باید وارسته وتارک از دنیا باشی که نزدیک مرگ بخوای با دیدن پروانه لذت ببری ولی درکل این پندها به قول ننه که میگفت قلی این یه مثله
فعلا ما چند ساله که میمیریم تا زندگی کنیم
مثال جالبی زدی آره این قبیل حکایات بیشتر مثل هستند تا راهکار عملی زندگی
درود بر حضرت عباس عزیز.
خیلی دلم می خواست بدانم کنفوسیوس اگر در این ۴ دهه ی طلایی در این مرز و بوم پر گهر می زیست ، با پروانه ها چه می کرد !!!؟؟؟
درود مجید جان
احتمالا به سیخشان می کشید.
سلام. من هنوز از زندگیم لذت میبرم. از مهر ماه، شرکت کوچیک خونوادگی مون به گل نشسته ولی ما به این رکود به عنوان مرخصی اجباری نگاه میکنیم و داریم تواناییهای فنی مون رو ارتقا میدیم برای روزهای آینده
سلام
دم شما گرم که چنین فلسفه یی برای زندگی دارید احسنت.