-
برای فرشته ی سه ساله ام
دوشنبه 17 خرداد 1395 18:19
خرداد هم آمد و پسرک من سه ساله شد. با همان نیمچه دستور زبان شیرینش چند روزی پشت سر هم گفت: تولد مبارک... و من هربار گفتم عزیزم تولد توئه... بگو تولد مانی... بعد با یه کم مکث میگفت: تولد مبارک مانی! نازنینم... عزیزدلم.... شیرینم.... چقدر صفت زیبا می شود با پسوند میم مالکیت برای تو شمرد... و این میم مالکیتش چه لذتی...
-
دوستی ما و طبیعت ، دوستی خاله خرسه !!
شنبه 15 خرداد 1395 22:46
یک راه طولانی ، یک راه سراسر زیبا ، گذر از شهرهایی که به تاریخ چندهزار ساله شان می نازیم و گذر از کنار سدهای کارون سه و چهار و دریاچه های پرآب آنها . مسیری که از اهواز شروع می شود ، از هفتگل و باغملک و ایذه ( آنشان ) و دهدز و ... می گذرد تا برسدبه شهرکرد . این تعطیلات خرداد هم حالا برای ما غنیمتی شده است ! از شهرکرد...
-
خیامی
جمعه 14 خرداد 1395 11:19
سید محمود خیامی زادروز دی ماه ۱۳۰۸ (۸۷ سال) مشهد ، ایران محل زندگی لندن ، انگلستان ملیت ایرانی-فرانسوی [۱] تابعیت فرانسه پیشه صنعتگر، کارآفرین و نیکوکار دارایی خالص ۱۵۰ میلیون دلار امریکا [۲] لقب پدر صنعت اتومبیل ایران دین اسلام مذهب شیعه همسر زهرا سیدی رشتی فرزندان پنج فرزند والدین حاج علی اکبر خیامی خویشاوندان احمد...
-
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری
چهارشنبه 12 خرداد 1395 20:00
ماجرای تمامشان یک جور است... یکی می رود... بخشی از خودش را برای همیشه در وجود دیگری جا می گذارد. آن یکی می ماند و... می ماند با خودش و اویی که جا مانده و جای خالی خودی که در دیگری جا گذاشته... بعد راه می افتد توی شهر... هر گوشه و کنار را که نگاه می کند اثری از یک اویی و یک خودی می یابد... به خودش که می آید می بیند بعد...
-
خدای تو چه نامی دارد؟
سهشنبه 11 خرداد 1395 20:23
بنام خداوند رنگین کمان خداوند بخشنده مهربان خداوند سنجاقک رنگ رنگ خداوند پروانه های قشنگ خدایی که از بوی گل بهتر است صمیمی تر از خنده مادر است خدایا به ما مهربانی بده دلی ساده و آسمانی بده دلی صاف و بی کینه مانندآب دلی روشن وگرم چون آفتاب ....................................... پی نوشت: متشکریم سرکار خانوم سکینه الماسی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 خرداد 1395 23:00
حدودا پانزده، شانزده ساله بودم که دلم می خواست بازیگر بشوم. روی درهای کمد دیواری اتاق پوستر فیلم می چسباندم. عاشق هدیه تهرانی بودم و کلی از عکس هایش را توی یک دفتر جمع کرده بودم. هنوز هم توی بعضی فیلم ها دوستش دارم. چهره ی سرد و حرف زدن جدی اش را... سر و تیپ های ساده و جذابش را.... کلا همه چیزش را هنوز هم دوست دارم....
-
جنتی
جمعه 7 خرداد 1395 09:32
بعد از انتخاب شدن جنتی به ریاست خبرگان .. یکی ا ز روزنامه های جناح اصول گرا خیلی بزرگ تیتر زده بود «« تکرار کنید، جنتی »» با این تیتر اشاره کرده بود به پیام خاتمی که گفته بود تکرار می کنم به تمام لیست امید رای دهید ... اصلا کاری به مسائل سیاسی و تحلیل های اون ندارم ... دیروز بکی از دوستان دو آتیشه اصلاح طلب می گفت اگه...
-
خانواده ده روزه
چهارشنبه 5 خرداد 1395 21:12
از آخرین باری که چهار نفری با هم بودیم دو سال میگذره... بامداد دیروز باز هم زیر یک سقف چهار نفر شدیم... حسش وصف نشدنیه... اما اینبار یکی از این چهار نفر مهمانه و چمدان بزرگش کنار اتاق یعنی موندنی نیست... اونطرف سه نفر دیگه چشم از این مهمان برنمیدارن که مبادا پلک بزنن و به پلک بعدی نرسیده ببینن چمدان نیست و این یعنی...
-
(( هر درختی که یه روزی پیر میشه...))
سهشنبه 4 خرداد 1395 20:40
چند شب پیش سری زدم به یکی از اقوام که پیر زنیست هفتادو هفت ساله، بعد از احوالپرسی و خوردن چای ازم پرسیدمیتونی تو اینترنت ببینی هزینه زندگی در خانه سالمندان (منظورش خصوصی بود) چقدره؟.......... این خانوم مستمری بگیر به عنوان سرپرست یه خانواده پنج نفره محسوب میشه خانواده یی شامل پسر 58 ساله و مطلقه همراه دخترش، دختر 56...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 خرداد 1395 21:16
سی و یک سالم حدود دو هفته ی پیش تمام شد.... یادم هست که یک روز دوستی می گفت وقتی یک نفر را میبینی که در ماه تولد تو به دنیا آمده، ذوق کردن نداردکه... با احتمال یک دوازدهم آدم های دنیا با هم، هم ماه می شوند... بله... آن دوست درست میگفت... و من هم مثل خیلی های دیگر اردیبهشت به دنیا آمدم... با همان احتمال یک دوازدهم! ......
-
مردم نازنین بیزار از اعتراض
یکشنبه 2 خرداد 1395 01:16
مردم نازنین بیزار از اعتراض فقط یک سفر می تواند حال آدم را کمی خوب کند . بعد از چندین و چند روز تلخ و بازی های روزگار کج مدار ، یک روز فرصت می کنم تا سری به طبیعت بزنم و کمی از همه چیز دور شوم . پالنگان ، روستای بسیار بسیار زیبایی است در شهرستان کامیاران استان کردستان . از آن جاهایی که همیشه آرزوی دیدنش را داشتم ....
-
جمله
جمعه 31 اردیبهشت 1395 08:44
بزارید امشب چند تا جمله هر چند تکراری بگم و این بار ازش رد نشیم ، مکث کنیم و بهش فکر کنیم و تو زندگی جاری مون تصورش کنیم ۱ . هر آدمی برآیند پنج تا آدم اطرافشه .... البته منظور پنج تا آدمی که دوست داریم نیست منظور آدمهای که هر روز باهاشون دم خوریم .. و حرف می زنیم .... مثلا من با اینکه بابک اسحاقی و محسن باقر لو رو...
-
چشم های سخنگو
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 20:00
توی اتوبوس کنارم یه خانم مسن نشسته. چادرش افتاده روی پای من... چادر رو از روی پام جمع میکنه و میگه خودم رو نمیتونم جمع کنم چه برسه به چادر... بهش لبخند میزنم. تلفنش زنگ میخوره و زیر لب میگه تا پیداش کنم طرف قطع کرده و سلام میکنه... نمیخوام به حرفهاش گوش بدم اما ناچارا میشنوم که میگه خب کارم زود تموم شد، تو باید زنگ...
-
((منم یه عابرم عبورمو ببخش))
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 20:33
چند شب پیش وقتی از مترو میدون آزادی پیاده شدم علی رغم اینکه ساعت ده و نیم بود و کمی خلوت، بازم طبق عادت مالوف یکی دو دقیقه یی نشستم تا خلوتر بشه... پای پله برقی دیدم یه مرد سپید مو با دو تا عصای زیر بغل داره از پله ها بالا میره به سختی ، پرسیدم چرا از پله برقی استفاده نمیکنی؟ گفت برام سخت و خطرناکه، گفتم چه جوری کمکت...
-
از یاد نخواهی رفت ، هرگز
شنبه 25 اردیبهشت 1395 20:25
سی و چهار سال هم که گذشته باشد ، نیم بیشتر عمر هم که گذشته باشد ، نمی شود فراموش کرد . اردیبهشت که می رسد ، در اوج زیبایی و فخر فروشی طبیعت ، به یادآوردن نبودن تو ، پر رنگ تر از تمام رنگ های طبیعت است . لطفا سری به آدرس زیر بزنید : http://www.alldelet.blogfa.com/post-29.aspx
-
پولدار شدن
جمعه 24 اردیبهشت 1395 09:08
چند روز پیش با یکی از دوستان صمیمی دوران مجردیم یه قرارگذاشتم و رفتیم بیرون ... ما دو تا یه هفت یا هشت سالی خیلی با هم صمیمی بودیم بعد اون خیلی ناگهانی ازدواج کرد و رفت هند و من هم ازدواج کردم . خیلی از حال هم با خبر نبودیم .. یه هرزگاهی تو فیس بوک خبری از هم می گرفتم .... حالا بعد ده سال دو تایی رفتیم رستوران .... من...
-
دنیای ما آدم ها
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 20:00
خوبی کار توی فضاهای فرهنگی مثل دانشگاه و مدرسه و جاهایی از این دست اینه که خواه ناخواه در اثر گذشت زمان بچه ها و کادر آموزش در جریان امور همدیگه قرار میگیرن و رفته رفته یجور دوستی بینشون ایجاد میشه. تا جایی که اگه غیبت ها زیاد باشه نگرانشون میشی، اگه مشکلی توی پرداخت هزینه داشته باشن واسطه شون میشی، توی شادی و غمشون...
-
قیمت
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 20:41
آورده اند مردی نزد ذوالنون رفت و از صوفیان بدگویی کرد ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت: این انگشتر به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟ مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیش از یک سکه نقره برای آن بپردازد. مرد نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او بازگو کرد....
-
تله های کلامی
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 21:00
هفت یا هشت ساله بودم که با اولین چالش ایدولوژی زندگیم روبرو شدم ... نمی دونم کدوم یکی از بچه های محل بهم گفت . آیا " خدا می تونه یه سنگی بسازه که خودش زورش نرسه که بلندش کنه ... " من شاید چند ماه این دق دقه زندگیم بود و شاید باور نکید کلی از خدا و دین و نماز و... این جور مسائل دلسرد شدم ... بزرگتر که شدم...
-
اردیبهشتی ترین روز سال
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 20:00
رسیدیم به نیمه ی اردیبهشت... این روزها باید نگاهمون رو به نگاه آسمون گره بزنیم و لا به لای ساتن آبیش دنبال برق چشمهای خدا بگردیم. همون که حاضر و ناظره... همون که اگه نبود، کجا بود اینهمه رنگ بهشتی... باید بین تار و پود سبز زمین آوای دل انگیز خدا رو بشنویم، که حتما با صدای پر مهرش ناز غنچه رو کشیده و توی گوشش انقدر...
-
2850
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 20:06
چند شب پیش مادر بزرگم یه کار بانکی داشت کارتش رو داد بهم تا براش انجام بدم.رمز و رو اشتباه زدم و عابر بانک کارت رو ضبط کرد بنده خدا مادربزرگم که میخواست راحت کارش انجام بشه، حالا مجبور بود بره با ارائه مدارک شناسایی کارتش رو تحویل بگیره البته با دردسر، از شرمندگی فراوان من که بگذریم یه چیزی خیلی ذهنم رو مشغول کرده...
-
چنین است رسم سپنجی سرای
شنبه 11 اردیبهشت 1395 19:00
وقتهایی هست که دلت می خواهد سکوت کنی . رو راست تر بگویم دلت می خواهد لال باشی ، لال شوی . وقتهایی هم هست که دلت می خواهد سراپا فریاد شوی . رو راست تر بگویم دلت می خواهد هر چه لیچار می دانی و ناسزا ، نثار خلقت کنی از حضرت آدم گرفته ، تا آدم توی آینه. یاد یک نوشته ی قدیمی ام می افتم ، نوشته ای از بیست و اندکی سال قبل ،...
-
چالش چهل سالگی
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 21:00
40 سالگی به نظر من، نقطه عطفه زندگیه ... 40 سالگی پایان جوانی و آغاز میان سالیه ... 40 سالگی تکلیفت با همه چی روشنه هر چی قرار بود بشی .... شدی دیگه .... 40 سالگی هر عشقی تو دلت بود هر فکری تو سرت بوده یا باید به انجام رسیده باشه یا باید قیدشو بزنی ... 40 سالگی دیگه وقتشه که به فکر سلامتیت باشی مواظب رژیمت باشی مرتب...
-
دیشب اتفاق افتاد
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 21:02
همه چیز از یک صدا شروع شد. صدای بسته شدن یک در... دری که به نظر میومد متعلق به یک دستشویی یا حمام باشه. یک نفر وارد یا خارج میشد و بعد صدای بسته شدن... صدا دورتر از اونی بود که بخوایم فکر کنیم از منزل خودمونه... طبقه بالا هم که خالی از سکنه است. میمونه همسایه های طبقه پایین... اونها پیرمرد و پیرزن تنهایی هستن که غیر...
-
((هین بی ملولی شرح کن))
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 20:47
ارتباط برقرار کردن بین انسانها انواع و اقسام فراوان دارد مهمترین نوع ارتباط که برای همه شناخته شده و متداول ترین نوع آن می باشد ارتباط کلامی است. یه روز متوجه میشی که نمی تونی منظورت رو به دیگران انتقال بدی و اکثرا ( در زمینه افکار و اندیشه نه زندگی یومیه) مفهومی که تو ذهنت هست به شکل ناقص یا گاها برعکس انتقال یافته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 23:00
جایی خوانده بودم که یکی از هزار آداب سخن گفتن این است که وقتی شخصی چیزی می گوید، مثلا خاطره ای تعریف میکند باید گوش کنی و اگر دوست داری فقط درباره ی همان خاطره ی او چیزی بگویی یا نظر بدهی.... نباید بگردی توی ذهنت و سریع یک خاطره یا تجربه شبیه مال او رو کنی و" بگویی اتفاقا من هم یکبار!!! ".. یا " اینکه...
-
یادداشت های روزانه
شنبه 4 اردیبهشت 1395 22:34
یادداشت های روزانه یک روز عادی در کار رفته ایم سراغ رییس فلان سازمان که برویم سراغ فلان مسئول شهرستان ، که بگوییم بابا جان ، اگر می خواهی این پروژه که اسم پرطمطراقی هم دارد تعطیل نشود و یک مشت آدم بیکار ، بیکارتر نشوند ، باید کمک کنید و برای رفع غیر عادی ترین مشکل دنیا که اینجا عادی ترین مشکل است ، فکری بکنید . همراه...
-
سفر ، همیشه پر رمز و راز ...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 21:00
روزگاری دور فکر می کردم روزی سوار بر دوچرخه و بعدها سوار بر یک کاروان مجهز ، تمام ایران را خواهم رفت و خواهم دید ،،، به هر حال روزگار روزهای گوناگون دارد و آرزو های گوناگون ... اما دوستی هست که باز هم به سفر های دوست داشتنی می رود ، اینهم حکایت جدید ترین سفر شهروز نباتی عزیز : سلام بزرگواران اون دسته از دوستانی که...
-
کادو
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 21:00
امسال بابا ندارم ..... به همین سادگی .... خیلی هم سخت نیست رفتن عزیزان مثل یه زخم نیمه خوب شده است تا بهش دست نزنی ..... درد نداری پارسال هم که بابا داشتم .... شعور نداشتم ... اکتفا کردم به خرید یه دستگا بُخور سرد برای اتاقش ... پول خرجش کردم چیزی صدها برابر من داشت و اراده می کرد از اون دستگاه بهتر می خرید ..... یه...
-
به افتخار پدر
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 20:00
اینکه روز مادر و روز پدر نوبت من شد که اینجا بنویسم افتخار کمی نیست. شاید انقدر قلمم جوندار نباشه که به حریر دست مادر و کوه ابهت پدر بوسه بزنه، اما تمام قد در برابرشون خم میشه و بر قدمگاهشون سجده میکنه. مادر و پدر همون کتاب نفیس گرون قیمتی هستن که یه روز از یه دوست امانت گرفتی و میدونی دیر یا زود میاد دنبالش و با خودش...