-
جنایت
سهشنبه 15 مرداد 1398 18:12
چند شب پیش تو ترافیک شدید گیر کرده بودم ماشین بغلی صدای ضبط صوتش بلند بود و یه آهنگ شاد ریتمیک پخش میشد دختر بچه ده یازده ساله با اون آهنگ سرخوشانه میرقصید یه لحظه نگاه مون به هم گره خورد مکث کرد( این ریش و هیبت هم برای ما داستانی شده!) پشت فرمون منم شروع کردم به رقصیدن خندید و ادامه داد تا جایی که کنار هم بودیم...
-
سیزده مرداد
یکشنبه 13 مرداد 1398 18:10
((من یک روز گرم تابستان دقیقا یک روز 13 مرداد حدود ساعت 3 و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. من که پسر آقا جان بودم عاشق لیلی دختر دایی جان ناپلیون شدم. عینا مثل اینکه پسر چرچیل عاشق دختر هیتلر بشه...)) رمان ماندگار دایی جان ناپلیون با این پارگراف هیجان انگیز شروع میشه... اولین عشق اولین احساس متفاوت اولین... همیشه اولین...
-
کشتن روح
سهشنبه 8 مرداد 1398 19:34
اینکه میگن حسادت شغل دوم ما ایرانی هاست رو با اندکی اغماض قبول دارم، اینکه تو محیط کاری و در مناسبات شغلی دنبال زیرآب زنی و گرفتن جای دیگران هستیم رو هم قبول دارم، اکثرا ناراضی و ناخشنودیم و فکر میکنیم جایی که قرار گرفتیم حقمون نیست و دیگران جایگاه ما رو غصب کردن، و عموما به جای تلاش مثبت جهت ارتقا دست به اعمال منفی...
-
نمکدان
یکشنبه 6 مرداد 1398 18:22
بعضی دردها خیلی بزرگن اینقدر بزرگ، که توی یک لحظه از هم می پاشنت و تو برای اینکه دوباره بتونی سَرپا شی باید سالها پای خودت زحمت بکشی، دستِ آخر هم میفهمی چاره ای جز فراموشی نداری، باید فراموش کنی تا بتونی زنده بمونی و ادامه بدی بعد توی یکی از روزهایی که همه چیز از یادت رفته و فکر میکنی دیگه حالت خوب شده، قوی شدی و...
-
((عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی))
سهشنبه 1 مرداد 1398 19:22
یه دیالوگ تو فیلم کنعان هست که خیلی دوستش دارم ((مرتضی : قرار ما این بود، تو قول دادی. مینا: قرار چیه؟ وضع عوض شده. مرتضی: قرار اون چیزیه که اگه وضعم عوض شد پاش وایسی)) هر کدوم از ما چقدر به قول و قراری که گذاشتیم پایبندیم؟ میدونم که بقول فالاچی میشه گفت(( هر موضوعی سه دیدگاه مختلف دارد... دید من، دید شما، و...
-
آری چنین است!
یکشنبه 30 تیر 1398 19:06
عکسی از «شهاب حسینی»، از مشهورترین بازیگران فعلی ایران، که سرش را بر شانهٔ «بهروز وثوقی» تکیه داده است؛ عکسی یادگاری از «امین حیایی» که با افتخار در کنار بهروز وثوقی ایستاده است؛ حضور «محمدرضا گلزار» در کنسرت «گوگوش» که با تشویق حضار همراه شد؛ عکسی از محمدرضا گلزار با «ابی»؛ عکسی از «یاس» (خوانندهٔ رپ فارسی) با...
-
دیوونه
سهشنبه 25 تیر 1398 18:19
شبها که مسافر کشی میکنم با اینکه از خورشید خانوم لالا کرده،اما هنوز هوا گرمه و منم که همیشه ی خدا عشق آب خوردن بخاطر همین یه بطری کوچیک آب معدنی دارم که تو سطح شهر از آبسرد کن ها پرش کرده و مینوشم هر بطری هم مهمون یه هفته تا ده روز هست و بعد راهی سطل زباله میشه. چند وقت پیش داشتم تو کریمخان بطریم رو پر میکردم دو تا زن...
-
رویا
یکشنبه 23 تیر 1398 19:33
آدم هایی توی این دنیا هستن که دیگه هیچی براشون باقی نمونده و هیچی ندارن به غیر از آرزوهای محالی که هر روز توی رؤیاهاشون بهش می رسن، می دونن محاله، می دونن غیر ممکنه که اتفاق بیفته ولی هر روز و هر روز و هر روز، بهش فکر می کنن و میرن توی رؤیا، چون همین رؤیاهاست که اونها رو زنده نگه داشته، می خوان به زور این رؤیاها زنده...
-
((روبرویت گلوله و باتوم،پشت سر خنجر رفیقانت))
سهشنبه 18 تیر 1398 19:44
سه روز، سه بزنگاه،سه نقطه عطف... سه روزی که به زعم من در تاریخ معاصر ایران، بر مظلومیت و بی پناهی مردم ایران باید گریست، سه روزی که کل تاریخ این کهن دیار بطور خلاصه در کمتر از بیست و چهار ساعت رخ می دهد. سه روزی که بغض سنگینی رو سینه میشونه... یکم: غروب بیست و هشتم مرداد یکهزارو سیصدو سی و دو دوم: نیمه شب هیجدهم تیر...
-
ترفند
یکشنبه 16 تیر 1398 19:28
تو سال جدید یه رفتارجالب از سمت برخی مسافران دیده شد اینکه همون ابتدا بعد از اعلام مقصد میگفتن فلان قدر پول دارم و من ضمن قبول کردن تو دلم بهشون آفرین میگفتم که عین فقر شرافتمند هستن، اما خیلی زود به ساده دلی خودم خندیدم چرا که متوجه ترفندشون شدم کم کم این مسله تو یکی دو ماه جاری جاش رو به افرادی دادکه بسیار جالب میگن...
-
شرمنده
سهشنبه 11 تیر 1398 19:22
میگن آدم نباس کاری کنه که شرمنده خودش بشه، یعنی عملی ازش سربزنه یا حرفی بزنه که بعدا وقتی با خودش خلوت کرد نگه چرا اینکار رو کردی یا این حرف رو زدی آدم ناحسابی!؟ هیچکس هیچ جوری مثل وجدان و اخلاق یقه آدم رو تو خلوت نمی گیره، جوری مفتضحت میکنه و گیرت میندازه که راه خلاصی پیش روت نمی بینی، انگشت ندامت به دندان گزیدن و...
-
نستله
یکشنبه 9 تیر 1398 17:59
سود میلیاردی شرکت «نستله» از احساسات انقلابی ما! برخی افراد در سال اول بعد از انقلاب به سراغ کارخانههای بجای مانده از دورهٔ پهلوی رفتند و با شعار مقابله با صنایع مونتاژ و وابسته، اقدام به تعطیلی بسیاری از واحدهای صنعتی فعال آن دوره کردند؛ کارخانهٔ صنایع غذایی و بهداشتی خسروشاهی یکی از این کارخانهها بود. خسروشاهی...
-
دست دوم
سهشنبه 4 تیر 1398 19:02
چند شب پیش دو تا خانوم شصت الی شصت پنج ساله مسافرم بودن و با صدای بسیار بلندی گفتگو میکردن که احتمالا دلیلش ثقل سامعه بود. ناخواسته حرفهاشون رو میشنیدم از نوع صحبتشون میشد فهمید نسبتا باسواد ( حداقل سیکل داشتن) هستن، نوع پوشش و محل سکونتشون هم مشخص میکرد جزو طبقه متوسط جامعه می باشند البته اینها حدس منه! بگذریم لابلای...
-
روضه
یکشنبه 2 تیر 1398 18:16
- اولین روضهخوانی اولین روضهخوانی که روضهٔ دورهای را در تهران مرسوم کرد، «آقانور» بود. پیری او را به یاد میآورم. قدی کوتاه، کمی چاق، محاسنی بلند و مثل برف سفید داشت. عمامهاش مشکی و لباس معمولی روحانی به تن میکرد. مردم میگفتند نور از آقا میتراود. هیچکس نام واقعی او را نمیدانست. مردم خیلی به او اعتقاد داشتند....
-
((بوی یاس و شب وخونه))
سهشنبه 28 خرداد 1398 21:17
اواخر بهار باشه، تا خود صبح بیدار باشی، بطور اتفاقی ترانه سارق روح از کاوه آفاق رو بشنوی و خاطرات آوار بشن، هی آهنگ رو پلی کنی هی بغض کنی، هر چی سعی کنی بی خیال شی نشه که بشه، یادتموم داشته ها ونداشته هات بیفتی که قطره هستن مقابل اقیانوس، فرقی هم نداره یاد اون چند تایی که خواستی و نشد یا اونایی که خواستن و تو پس زدی...
-
آداب
یکشنبه 26 خرداد 1398 18:58
آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم...
-
گفتگوی ذهن دیوانه
سهشنبه 21 خرداد 1398 20:49
گفت: خوبی آدمای غریبه اینه که مجبور نیستن بهم دروغ بگن! گفتم:والله این روزها غریبه ها هم دروغگو شدن. گفت:درباره خندیدن نگران نباش، دهن من تا حالا لبخند به خودش ندیده اما به این معنی نیست که توی ذهنم لبخند نمیزنم. گفتم:تو هم یکی مثل من یه دیوونه بی آزاری باور کن رفیق! گفت:انسان در بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد، در سی...
-
شیخ
یکشنبه 19 خرداد 1398 18:56
تقریبا یک هفته پیش آخرای ماه مبارک رمضان بود ساعت حدود ده، ده و نیم یه خانوم و آقای جوان با تیپی کاملا معمولی دست بلند کردند و دربستی به مقصد رساندمشان، به محض ورود صلوات فرستادن و گفتن بوی حرم میاد( قبلش چند تا جوان که همگی عطر مشهدی زیادی به خودشون زده بودن مسافرم بودن و هنوز بوی عطر تو ماشین مونده بود.) آقای مسافر...
-
امیدواری
سهشنبه 14 خرداد 1398 20:22
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان بجهان در...
-
((بشکنه دستهایی که بچه ها رو کتک میزنه))
یکشنبه 12 خرداد 1398 20:17
فرض کنید افسرده یا خشمگین هستید، آیا در محل کارتان وقتی رییس یا همکاران شما کاری بکنند یا چیزی بگویند که باب میل شما نیست آنها را کتک میزنید؟ به آنها فحش میدهید؟ البته که نه، مگر این که قید شغل خود را زده باشید. در خیابان هم به دلیل اینکه آزردهاید مردم را نیشگون نمیگیرید و کتکشان نمیزنید. میدانید چرا؟ چون عواقب...
-
آدم فروش
سهشنبه 7 خرداد 1398 17:46
چند وقت پیش منزل یکی از اقوام بودم پسر نوجوانی که به دلیل متارکه پدر و مادرش در چند ماهگی، سالهاست همراه مادرش کنار خانواده مادری دریک خانه زندگی میکند از بیرون برگشته بود بعد از احوالپرسی به مادر بزرگش گفت کلانتری اومده بود دنبال کسی که چند ساعت قبل به قطار سنگ زده بود میگشت(منزلشان نزدیک ریل آهن هست) ادامه دادمن هم...
-
شاه مردان
یکشنبه 5 خرداد 1398 18:27
دقیقا یکهزار و چهارصد سال قبل در چنین روزی، تن مردی رو به خاک سپردن که از نظر من منحصر به فرد ترین بشر در طول تاریخست،امروز سالروز نبود مظهر عدل و عدالت است مومن ترین فرد به ایمانی که داشت. علی یگانه ترین است در جهان بی همتاست... علی عشق و مولا و مقتدای من است.
-
قیم
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 22:25
یعنی رسما گرفتار شدیم تا چشم وا کردیم گیر حکومتی افتادیم که تصورش این بوده و هست ملت صغیر و نفهم هستن و راه درست رو نمیدونن حتما بایست تو تمام شونات زندگی شون دخالت کرد و زورکی به بهشت رهنمونشون کرد اونقدر در این رابطه گفته اند که هرچی بگم تکراریست اما جدیدا هم گوگل برای ما همین نقش رو به عهده گرفته هرچی نصب میکنیم...
-
آقا جمال 2
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 19:24
خلاصه فرمانده جانشین به پایگاه برگشت و بهش اطلاع دادند که برق کل پایگاه قطع شده، اومد اتاقم و گفت حالا چیکار کنیم؟ گفتم شما رسما برای حوزه بنویس که به علت نامعلوم برق پایگاه قطع شده منم از طریق بیسیم اطلاع میدم تا خودشون پیگیری کنن... خدا آقا جمال رو خیلی دوست داشت چون فرمانده جانشین بدون هیچ کنجکاوی و پرس و جویی نامه...
-
مهاجران
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:09
بحران مهاجرت، فاجعهای ملی مرداد ۱۳۴۴، نتایج بررسی مهاجرت که توسط سازمان ملل انجام شده بود، ایران را از لحاظ مهاجرت اتباع به کشورهای دیگر در ردیف پنج کشور پایین جدول نشان میداد (نزدیک به صفر). این بررسی ده سال بعد در سال ۱۳۵۴ دوباره انتشار یافت که تغییری در رتبه ایران نشان نمیداد و باز هم مهاجرت ایرانیان نزدیک به...
-
آقا جمال 1
یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 18:41
سال هفتاد و هفت بود و من دیپلم وظیفه تو یکی از پایگاه های نیروی انتظامی تومنطقه کردستان شهر سقز، البته بیست کیلومتری با شهر فاصله داشتیم. بیسیم چی مهمترین پایگاه اون حوزه به دلیل رله بودنش بودم. یه توضیح مختصر بدم و بریم سر اصل مطلب: پایگاه ما بالای یه گردنه بود یعنی مرتفع ترین بخش اون محدوده که بالاش یک دکل مخابراتی...
-
سقوط
سهشنبه 17 اردیبهشت 1398 20:06
اوایل اسفند ماه سال گذشته بود یه شب حوالی ساعت یک و نیم نصفه شب دو تا خانوم همراه یه آقا که دستش رو بسته بود و ازش خون میچکید تو میدون ولیعصر هراسون اومدن سراغم که ما رو سریع برسون به یه بیمارستان، ظاهرا بیمارستان فیروزگر قبولشون نکرده بود بدون چک و چونه و با توجه به اوضاع وخیم دست اون آقا راه افتادم طی مسیر یکی از...
-
آموزش
یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 18:32
اصل و اساس هر جامعه یی برپایه آموزش است حالا این آموزش میتونه رسمی یا غیر رسمی باشه،این موضوع از بدوی ترین تا پیشرفته ترین جوامع صادق است.هر وقت به مسایل اجتماعی فکر میکنم میرسم به آگاهی و نوع آموزش که ریشه تمام اتفاقاتی ست که در بستر جامعه رخ میدهد قصد داشتم پیرو مسایلی که در جامعه ما رخ میدهد و ارتباطش با آموزش...
-
شرح حال
سهشنبه 10 اردیبهشت 1398 19:06
خدایا خدایا خدایا تو این دنیای بزرگی پوسیدیم که میخواستیم میخواستیم میخواستیم مثل این روزو نبینیم که دیدیدم که ناز اون بلای اون حسرت دل عذاب عالم هر چی باید همه کمتر بکشن ما کشیدیم که هر چی باید همه کمتر بکشن ما کشیدیم که زندگی میگن برای زنده ها است اما خدایا بس که ما دنبال زندگی دویدیم بریدیم که زندگی میگن برای زنده...
-
فضول خان!
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 19:01
یکی از اقوام مسن و تحصیلکرده در فرنگ، نظریه جالبی داشت میگفت ایرانی ها فضول ترین مردم جهان هستند و بی دلیل و با دلیل میخوان سر دربیارن از مسایلی که نه ربطی بهشون داره و نه دونستن یا ندونستنش موجب جلب نفع یا دفع ضرری میشه ، ،اصولا و بطور کلی به همه چیز کار دارن از روابط همسایگی و فامیلی بگیر تا مسایل بین المللی... حالا...