-
(( تو رفتی بعد تو حالم یه چیزی مثل...))
سهشنبه 3 اردیبهشت 1398 19:28
یکی میگفت: جواب 99% همه سوال ها یه چیز بیشترنیست؛"پول"! یکی دیگه میگفت: آنچه پیش میآید مهم نیست اما واکنشها نسبت بـه آن پُراهمـیت است... یه آدم حسابی میگفت: «آدم سه جور است: مرد، نیمهمرد و هَپَلی هَپو و...» و توضیح داد: «هَپَلی هَپو کسی است که میگوید و کاری نمیکند. نیمهمرد کسی است که کاری میکند و...
-
زمستون
یکشنبه 1 اردیبهشت 1398 18:36
حکایتی خواندنی: ((برفها آب شده بود و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. کمکم اهالی دهکده میتوانستند از خانههایشان بیرون بیایند، از گرمای خورشید بهاری و سبزی و طراوت گیاهان لذت برده و در مزارع به کشت و زرع بپردازند. در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور میکرد، پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع...
-
افغانی
چهارشنبه 28 فروردین 1398 04:58
همین دیروز یعنی سه شنبه شب یه مسافر خانوم داشتم که صندلی جلو نشسته بود از لحظه سوار شدنش جسته گریخته صحبت میکردیم دوتا آقای افغانستانی دست بلند کردند اومدم بغل که سوارشون کنم خانومه گفت خواهش میکنم لطفا سوارشون نکن! گفتم باشه و به مسیر ادامه دادم قبل از اینکه چیزی بگم گفت افغانی ها خیلی کثیف هستند همه اش مشغول قتل و...
-
ذهن زیبا
یکشنبه 25 فروردین 1398 18:54
یه داستان کوتاهی هست که میگه: ((دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و برمیگشت، با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان ابری بود، دختر بچه طبق معمول همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد. بعدازظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت طوفان و رعد و برق شدیدی گرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از...
-
پای در گل همچون...
سهشنبه 20 فروردین 1398 23:06
بعضی وقتا یه اتفاق یا موضوعی پیش میاد که کامل و صد در صد با اصولی که بهش معتقدی متضاد هست و اون رو کاملا عقلانی رد میکنی اما مشکل و چالش از اونجایی شروع میشه که احساسات و روابط باعث میشه یه درگیری ذهنی و عاطفی درونت شکل بگیره... به حمدالله خیلی ساله که رابطه عاطفی با جنس مخالف ندارم و از این نظر خیالم راحت است اما تو...
-
لاکپشت نینجا
یکشنبه 18 فروردین 1398 18:49
در روایتی کهن آمده است: لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند و دورها همیشه دور بود. سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید. پرندهای در آسمان پر زد، سبک و سنگپشت رو به خدا کرد...
-
چرت و پرت های سیزده بدری
سهشنبه 13 فروردین 1398 20:51
وقتی خسته و تنهایی با کوله باری از خاطراتی که ازش متنفری باورت میشه ((رشد کردن دردناکه، تغییر کردن دردناکه، ولی هیچ چیز دردناکتر از گیر کردن در جایی که به آن تعلق نداری، نیست.)) روزی که به این نتیجه میرسی ((عقل و خوشبختی مانعه الجمع است ، هیچ عاقلی نمی تواند خوشبخت باشد زیرا در نظر آدم عاقل ، زندگی یک امر واقعی است و...
-
تتلو
دوشنبه 12 فروردین 1398 06:40
تتلو در کنسرت نوروزی خود کشیدن "گل" را آزاد اعلام کرده، پُکی میزند، قوانین کشور میزبان را به عضو جنسی مردانهی خود حواله میدهد و جمعیت حاضر، کیپ تا کیپ هورا میکشند. چند روز بعد، مجریِ برآشفتهی صداوسیمای ما واویلا سر میدهد، موسیقی او را "مبتذل" خوانده و مطمئن است که هیچیک از حضار داخل سالن،...
-
معجزه فوتبال
چهارشنبه 7 فروردین 1398 03:53
بارها و بارها از معجزه فوتبال گفته اند که خوانده و شنیده ایم سه شنبه دوباره شاهد یکی از این معجزات بودم دو پسر خاله بیست و سی ساله ام که ساکن تبریز هستند و به تفکرات پان ترکیسم نزدیک و اصولا به مقوله ملیت ایرانی و وطن نگاه انتقادی وبعضا تندی دارند میهمان ما بودند و باتوجه به علاقه مشترکمون به فوتبال راهی استادیوم...
-
شانس
یکشنبه 4 فروردین 1398 17:54
میگن: میشه فقیر بود ولی حقیر نبود میشه محروم بود ولی عزت داشت میشه زخمی بود ولی امید داشت میشه دشمن داشت ولی پیروز بود میشه تنها بود ولی محتاج نبود... آره به نظرم میشه،حتی میشه خسته بود و زانو نزد میشه گرسنه بود و گدایی نکرد میشه درد داشت و فریاد نزد میشه بغض داشت و گریه نکرد میشه پشت دیوارهای زندان حتی تو سلول...
-
((سال سال این چند سال همینه حال و احوال))
چهارشنبه 29 اسفند 1397 00:17
این شعر خیلی به حس و حال من نسبت به عید شبیه است سبزهها را گره زدم به غمت غمِ از صبر، بیشتر شدهام سالِ تحویلِ زندگیت به هیچ سیزدههای در به در شدهام سفرهای از سکوت میچینم خسته از انتظار و دوریها سالهایی که آتشم زدهاند وسطِ چارشنبهسوریها بچّه بودم... و غیر عیدی و عشق بچّهها از جهان چه داشتهاند؟! درِ گوشم...
-
نجار زندگی
یکشنبه 26 اسفند 1397 17:28
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد تا اینکه یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت. پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند. صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر...
-
خاکستری ...
شنبه 25 اسفند 1397 03:27
تا همین چند وقت پیش ، در میدان انقلاب تهران ، یک پل عابر پیاده بود روی خیابان کارگر جنوبی . برای من شهرستانی ، که به واسطه کار یا رفتن به ماموریت های کاری، هر از چند گاهی به تهران می امدم ، همه ی تهران خلاصه می شد در خیابان انقلاب و میدان انقلاب! اول کتابفروشی ها بودند که انگار یکی از رسالت های من در دنیا، مرور و گذر...
-
((دوست دارم زندگی رو))
سهشنبه 21 اسفند 1397 18:01
چند شب پیش یه آقایی مسافرم بود و شروع کرد به حرف زدن و درددل کردن، اونقدر صادقانه و پرسوز صحبت میکرد که دلم نیومد حرفش رو قطع کنم مسیر طولانی بود مسافر نزدم انگار یه جور واگویه های خودم بود. :تو جامعه یی که اگه گرگ نباشی دریده میشی، نه میخوام نه میتونم گرگ باشم اصلا تو خمیر مایه وجودم نیست راه غلط رو بلدم اما نمیخوام...
-
هشتم مارس
یکشنبه 19 اسفند 1397 18:10
عاقد گفت «عروس خانوم وکیلم؟» گفتند «عروس رفته گل بچینه.» دوباره پرسید «وکیلم عروس خانوم؟» - عروس رفته گلاب بیاره. عاقد گفت:«براى بار سوم مىپرسم؛ عروس خانم وکیلم؟» - عروس رفته... عروس رفته بود. پچپچ افتاد بین مهمانها. شیرین سیزده سالش بود؛ وراج و پر هیجان. بلندبلند حرف مىزد و غشغش مىخندید. هر روز سر دیوار و بالاى...
-
ای سپیدا ای سیاها
سهشنبه 14 اسفند 1397 17:52
وقتی سالها شاهد این بوده ایم که زعمای حکومت صرفا به دلیل هم گروه و هم تیم بودن، رفاقت حزبی و خلاصه طرفداری و وابستگی به جریانی خاص، چشم خود را بروی هر بی اخلاقی بسته و چون طرف از هم مسلک های خودشان بوده، کورکورانه به طرفداری و حمایت از همپالگی خود پرداخته اند تفاوتی هم بین اصلاح طلب و اصولگرا در این زمینه دیده نمی...
-
تیپ
یکشنبه 12 اسفند 1397 18:18
مرور زمان تغییرات زیادی در احوال مردم رخ داده اعم از مثبت و منفی اما دیدن و شنیدن و لمس برخی از اینگونه تغییرات بیش از حد تصور امثال من است اتفاقی که چند شب پیش شاهدش بودم شاید ساده و معمولی به نظر برسه اما برای من بسیار باعث تعجب شد. موضوعی که پیش آمد این بود که مادر و پسر دوازده سیزده ساله یی مسافرم بودند بعلت اینکه...
-
مردمی بودن ...
جمعه 10 اسفند 1397 23:00
در شهر چند ورزشکار معروف هست . هر کدام در رشته ای . دو نفر خیلی معروفند . به نام هر کدام هم خیابانی در شهر هست . یکی از این دو تن ، عکسش در بیشتر دکان های شهر و جای جای شهر هست . یکی تقریبا در هیچ کجا! هر روز اخبار بسیاری از هر دو در رسانه های کشور هست . در شهر اما، همیشه از اولی به نیکی یاد می شود و از دومی با سکوت!...
-
زلزله خوب!
سهشنبه 7 اسفند 1397 17:39
- زلزلهای در قلمروی اندیشه زلزلۀ لیسبون، پایتخت پرتغال، در سال ۱۷۵۵ میلادی، مشهورترین زمینلرزۀ تاریخ بشر است؛ نخست از آن رو که دهها هزار کشته بر جای گذشت و زیباترین شهر اروپا (پس از لندن و پاریس) را از بستر نرم بر خاکستر گرم نشاند؛ دوم به دلیل توفانی که در الهیات مسیحی برانگیخت. زلزلۀ لیسبون تیر خلاصی بر پیکرهٔ...
-
عزت نفس
یکشنبه 5 اسفند 1397 17:05
چند وقت پیش یه موضوعی پیش اومد که اینجا نوشتم http://7tag.blogsky.com/1397/09/11/post-887/-%D8%BA%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%B4%D9%88-%D8%B2-%D8%AC%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1- چند شب بعد دوباره همون فرد رو حوالی ساعت یک و نیم، نصفه شب دیدم همزمان با دو نفر...
-
خاطرات نوروزی ...
جمعه 3 اسفند 1397 11:01
Majid Shamsipour: « حکایت نوروزی » نوروز که می رسید، لباس ها نو می شد! نو شدن لباس ها خودش حکایتی داشت! اما حکایت اصلی نبود! گمان می کنید حکایت اصلی چه بود؟ شاید عیدی گرفتن! اما نه! برای ما بچه ها، اصل ماجرا، خرج کردن عیدی ها بود! خرج کردن پولهای عیدی که فقط و فقط مال خودمان بود! یادش بخیر، هنوز دبستانی بودیم که عمو...
-
لاک پشتی که دریا نداشت
سهشنبه 30 بهمن 1397 18:44
لاک پشت به دنیا آمد. برای رفتن به دریا همه جا را گشت. از یه گوجه فرنگی بالا رفت. از یه درخت بالا رفت. از یک تپه بالا رفت. حتی توی حیاط خانه همسایه پشتی را هم دنبال دریا گشت. جغد را دید. از او نشانی دریا را پرسید. جغد گفت: این جا دریایی نیست. تو هم لاک پشت دریایی نیستی، لاک پشت علفزاری. حالا برو توی علف ها و گل ها. هم...
-
مهاجران
یکشنبه 28 بهمن 1397 18:17
چند شب پیش پنج تا مسافر داشتم داشتن از جشن عروسی برمیگشتن به استراحتگاهشون، پنج جوان شهرستانی با لهجه یی شیرین و دلهای زلال، ملغمه یی از شادی، حسرت، ناامیدی و یاس تو وجودشون بود صاحبکارشون خواسته بود یه حالی به اینها بده دعوتشون کرده بود عروسی دوستش تا اینها هم دلی از عزا دربیاورن هم شاد بشن و خوش بگذرونن، عروسی در...
-
اول شوال هم روزی است مثل همه ی روزها!
جمعه 26 بهمن 1397 19:51
اول شوال هم روزی است مثل همه ی روزها! رمضان که تمام می شود، چه چیزی را به یاد می آورید؟ سی روز روزه گرفتن یا نگرفتن را؟ پیش از تمام شدن رمضان، به چه فکر می کنید؟ به عید؟ عید فطر؟ عید است. عید فطر است. امت از خانه ها زده اند بیرون که بروند برای نماز عیدشان. جایی هم کار است. کارگاه است. برخی تا برآمدن خورشید یکسره...
-
احوال
سهشنبه 23 بهمن 1397 19:28
باران می بارد شهر شلوغ است گنجشکها دیگر نمی خوانند هر لطافتی به لجن کشیده است چلچله ها را بال و پر بریده اند کنسرت کلاغ هر روز تمدید می شود پیک آخر به سلامتی کاج که تا همیشه سبز است.
-
((در خدمت و خیانت روشنفکران))
یکشنبه 21 بهمن 1397 18:22
- شرمندهام، نسل ما گند زد! «داریوش شایگان»، فیلسوف ایرانی دوم فروردینماه ۱۳۹۷ در ۸۳ سالگی درگذشت. بخشی از گفتوگوی او با نشریهٔ «اندیشهٔ پویا» را با هم مرور میکنیم: • متفکران نسل شما نگاه تردیدآمیزى نسبت به مدرنیته داشتند. دربارهٔ چرایى این نگاه توضیح دهید. •• بله همینطور است. صحبت شما دربارهٔ نسل ما درست است،...
-
برف – شاه نعمت الله – جنگ - گذشت عمر ...
جمعه 19 بهمن 1397 04:18
نوبت اول برادر های کوچکتر رفتیم برای پارو کردن برف . ساعت 10 شب بود . نوبت دوم برادرهای بزرگتر . ساعت 2 نصف شب . برفی را پارو می کردیم که تمامی نداشت . بی گمان تا صبح به یک متر می رسید . صبح اما وقتی از خواب بیدار شدیم ، دیدن آنهمه برف عجیب نبود . اما عجیب ترین اتفاق زندگی مان را می دیدیم . همه جا سرخ بود . سرخ آجری...
-
کنفسیوس
سهشنبه 16 بهمن 1397 18:37
گفتهاند که امپراتور چین دستور داد تا کنفوسیوس -حکیم و فرزانهٔ بزرگ چین- را اعدام کنند. وقتی او را به زندان بردند، در روز پیش از اعدام، زندانبان او را در حال بازی با پروانهای زیبا دید. کنفوسیوس از زندانبان دعوت کرد تا او هم زیباییهای بال پروانه را نگاه کند. زندانبان از سخنان او متعجب شد و گفت که «دیگران شما را به...
-
بای سیکل
یکشنبه 14 بهمن 1397 17:06
زمانی که دوچرخه پایش به تهران باز شد. زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار میشدند "بچه شیطان" و "بچه جن" میگفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک میشوند چون بغیر از این کسی نمیتواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که میگفتند مرکبی که اگر...
-
یادداشت های روزانه
شنبه 13 بهمن 1397 02:10
یک یادداشت روزانه، از روزهای گذشته، سال های گذشته... یادداشت های روزانه . شادی چیست ؟ چند روز است که ذهنم درگیر واژه ی "شادی " شده است . نمی دانم مفهوم این واژه را چند بار حس کرده ام ؟ برمی گردم به روزها و سالهای گذشته ... از ده سال پیش شروع می کنم و سی سال دیگر هم بر می گردم به گذشته ، تا ببینم شادی چه بوده...