درود
1- چند گاهی است چراغ این خانه ( هفتگ ) ، را عباس عزیز روشن نگه داشته است . عباس جان قول دادم باشم ، هستم . بی نظمی ام را اما ، هم تو و هم خواننده های گرامی ببخشید .
2- برای امروز می خواستم یک دلنوشته و چند عکس پاییزی بگذارم . اما آخرین نوشته ی عباس گرامی ، این ایده را به من داد که خاطره ای از یک وضعیت مشابه بنویسم.
3 - عنوان متن را گذاشته بودم : قرار گیری در شرایط مشابه ! اما دیدم یک جمله ی نود و پنج درصد ناپارسی است . بدون هیچگونه تعصبی ، کوشش کردم از واژه های پارسی استفاده کنم . آخرش هم نشد ! نمی شود همه با همین کمینه ها تلاش کنیم تا واژه های بیگانه را کمتر به کار گیریم ؟
4 - اما ، دنباله ی آخرین نوشته ی عباس گرامی:
سالها پیش ، در شرکتی به دلیل گرفتن مقام نخست کارآیی در بین نزدیک به بیست و چهار پنج شعبه ی شرکت ، قرار شد پاداشی به دو نفر داده شود . به انتخاب دفتر اصلی شرکت ، یک نفر مدیر عامل بود ! نفر دوم به انتخاب مدیر عامل ، من بودم ! و البته شک ایشان در انتخاب دوستی دیگر !!
پیشنهاد دادم بیاییم یک کار دموکراتیک کنیم ! فرمهایی طراحی کردیم که در آن اسم تقریبا تمام افراد شرکت نوشته شده بود . و این فرمها را بصورت رندوم بین 50 نفر از کارکنان شرکت پخش کردیم و خواستیم به شایستگی افراد لیست ،از دیدگاه خودشان نمره بدهند ! بالاترین نمره ، چهار بود و کمترین ، یک بود .
اتفاق جالب این بود که همه ( بدون استثنا ) به من و آن دوست دوست داشتنی ، نمره ی چهار داده بودند . اما در نهایت آن دوست بود که برگزیده شد برای دریافت آن پاداش . دلیلش این بود که من به خودم امتیاز سه دادم و به او چهار .
راستش قرار گرفتن در این شرایط را چندین بار دیگر تجربه کردم و به رای گیری گذاشتم . واقعیت این بود که از این مورد خاص که بگذریم ، در دیگر موارد نتیجه بیانگر این بود که ما هنوز برای تصمیم گروهی گرفتن و برای بکارگیری خرد جمعی ، راه درازی در پیش داریم !
باقی بقایتان . و اینکه هرگز قدم زدن زیر باران پاییز و روی برگهای هزار رنگ فراموش نشود .
و یک ایده ی آنی : لطفا عکس های پاییزی تان را برای ما بفرستید . با گذاشتن لینک در بخش نظرات . ما ( من و عباس و فرزانه ) به بهترین عکس از دید خودمان و به بهترین عکس از دید خوانندگان جایزه می دهیم . یک بن 50 هزار تومانی کتاب ( غبر درسی و دانشگاهی !!! ) (فرزانه ، عباس ، هزینه اش با من !!! )