« گدار »
گاهی
زندگی روزهای خوبش رارو می کند.
بهانه ای برای شاد بودن داری
نگاهی به آرامش می اندازی
و شاید آنقدر توان داشته باشی،
که همه ی کارهای یکماه را
در سه روز انجام دهی!!
بی گمان
در میان خروش و گذر رود بی رحم زمان
گداری هم پیدا خواهد شد
تا زندگی روزهای خوبش را رو کند.
مجید شمسی پور.
شهریور 1400
پی نوشت و کمی بی ادبانه :
می گویند قمارباز اگر نگوید به فلانم، فلانش می ترکد . ( جای فلان را خود دانید با چه واژه ای پر کنید )
حالا حکایت ماست در این روزهای سیاه. می مانیم تا گدار را پیدا کنیم!
ما هنوز زنده ایم.
ما هنوز زنده ایم!!
ما هنوز زنده ایم ؟؟؟
شاید وقت آن رسیده که به زنده بودن بیشتر فکر کنیم و به زندگی کردن.
((وقتی دوستش گنجشک های کوچک را نشانه گرفت، فکر کرد که او بی رحم ترین آدم دنیاست،
اما وقتی اولین تکه گوشت پرنده کباب شده را در دهانش گذاشت، کمی فکر کرد و بعد گفت: می شود تفنگ بادی ات را چند روزی به من قرض بدهی؟))
دیروز صبح ماشین رو برده بودم تعمیرگاه، زمانی که رو ماشین کار میکردن حوصله ام سر رفت گفتم ببینم اینستا چه خبره؟
نکته قابل ذکر اینه که قبلا تو اینستاگرام فعال بودم روزی چند ساعت، اما الان چند روز یه بار دو سه دقیقه بازش میکنم.
وحید یه استوری گذاشته بود عکس یه پیرمرد قد خمیده و شدیدا خسته،که یه جعبه گردنش بود و در حال دستفروشی اون اجناس داخل جعبه، نوشته بود حال و احوال این روزهای ایران دیدن ندارد...
به شدت متعجب شدم چون دو شب قبلش حدود ساعت دوازده همین پیرمرد رو از چهار ولیعصر برده بودم سه راه تهرانپارس، چیزی که باعث شد چهره اش تو ذهنم بمونه این بود که صندلی عقب نشسته بود و حرف میزد صداش از قعر عمیق ترین چاه ها می اومد برای اینکه متوجه بشم چی میگه برگشتم سمتش ببینم حرفش چیه؟ گفت من پول ندارم تا سه راه منو میبری؟ اونقدر آروم گفت که دفعه اول متوجه نشدم چی میگه ازش پرسیدم چی میگی پدرجان، با همون صدای لرزان و ضعیف که توام شده بود با شرم و خجالت حرفش رو زد، طبق عادت مالوف رسوندمش...
هی چشمام تار میشد با پشت دست اشکها رو پاک میکردم که خیابون رو درست ببینم...
شرمنده بودم و خجالت میکشیدم از اینکه جز مجانی رسوندنش کاری ازم بر نمی اومد.
ماهی لجن خوار قابلیت همزیستی با بیشتر ماهیهای آکواریومی را دارد. این ماهی معمولاً به شیشهٔ و در طبیعت به سنگها و گیاهان چسبیده و با دهان خود سطوح را میمکد. با این کار لجنهای ریزی که به چشم نمیآیند اما وجود دارند در سطوح از بین میروند. این ماهی همچنین غذاهای باقیمانده در کف آکواریوم و روی شن و ماسهها را هم بهراحتی میخورد و محیط را پاکیزه نگاه میدارد.
بعضی آدمها هم تقریبا همین کار رو میکنن با این تفاوت که اونها لجن جمع میکنن تا با توان بیشتری اون رو، تو زندگی دیگران پخش کنند و از نتیجه کارشون لذت ببرن!
هفته گذشته یکی از اقوام نزدیک که جوانی تنومند و قوی بنیه بود پس از ابتلا به ویروس کرونا و فقط بعد از چهل و هشت ساعت حضور در بیمارستان مرحوم شد.
فارغ از تمام رنج و اندوهی که بابت مرگ ناگهانی و تبعات عاطفی اش گریبان خانواده متوفی را گرفته بود نکته یی که شدیدا جلب توجه میکرد انکار و اعراض شدید خواهران و برادران متوفی،از پذیرش علت تامه مرگ که همان ویروس کرونا هست،بود.
بعلت نزدیکی زیاد و ارتباط گسترده با آن خانواده چند مرتبه به ایشان گفتم واقعا هیچ عیب و عار وننگی نیست اینکه برادرتان براثر این بیماری فوت شده، اما در کمال تعجب کمترین تاثیر را داشت.
یکی از اقوام مشترک میگفت ایدز نداشته که اینها اینجوری رد میکنن!
گفتم والله اگر کسی بر اثر ایدز هم فوت کند ننگ و عار نیست،
گفت میدونم ایدز فقط بخاطر کارهای خاکبرسری نیست بلکه شاید تو تزریق یا آرایشگاه یا دندون پزشکی هم اتفاق بیفته،
گفتم حتی اگه کسی بخاطر روابط جنسی هم مبتلا به اچ آی وی شده باشه بازهم باعث خجالت و شرمساری نیست!
با توجه به شناخت کاملی که از آن خانواده دارم هنوز برایم قابل درک نیست، این رفتارشان و هرچه تلاش میکنم کمتر توجیه منطقی یی برای این نوع واکنش پیدا میکنم.
ویکتور هوگو میگه:
ما پادشاه را کشتیم و سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم،
حالا تنها چیزی که گیرمان آمده یک پادشاه جدید و بدتر است!
آن زمان برای آزادی میجنگیدیم ولی الان برای نان!