هفتگ
هفتگ

هفتگ

جنگ جنگ تا پیروزی

بعضی‌ها معتقدند که جنگ، فی‌نفسه چیز بدی است؛ البته من این مسئله را قبول دارم، ولی مگر در عالم، جنگ فی‌نفسه هم داریم؟ مگر می‌شود دو نفر، دو گروه یا دو ملت، بدون هیچ دلیلی با هم بجنگند و یکدیگر را از بین ببرند؟ هر جنگی دلیلی دارد که مورخان با مطالعه شواهد باقی‌مانده از یک واقعه، سعی می‌کنند آن را بیابند و در آثارشان منعکس کنند.
دلایل عمده‌ای که معمولاً برای آغاز جنگ‌ها مطرح می‌شود، موضوعاتی مانند اختلافات مذهبی، اختلافات نژادی، توسعه‌طلبی و استعمارگری، غارت و چپاول، اختلافات سیاسی، منافع اقتصادی و ... است. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید، برخی از جنگ‌های تاریخ، بر سر مسائلی پیش پا افتاده و حتی احمقانه آغاز شد؛ جنگ‌هایی که تعدادی از آن ها، سرنوشت غم‌انگیزی را برای دو طرف یا یکی از طرفین رقم زد و عموماً، بدون هیچ حاصل و نتیجه‌ای به پایان رسید.

بهانه آغاز بعضی از این جنگ‌ها، آن‌قدر دور از عقل است که انسان اصلاً در وقوع چنین جنگی شک می‌کند؛ اما واقعیت آن است که شواهد تاریخی، از این دست اطلاعات خنده‌دار و فکاهی هم به خوانندگان و پژوهشگران، عرضه می‌کند و نمی‌توان منکر آن ها شد. در ادامه به معرفی و شرح تعدادی از این نبردهای عجیب و غریب می‌پردازیم.

عجیب‌ترین جنگ‌های تاریخ
اصلا ما با فرانسه قهرم!
شاید یکی از مضحک‌ترین جنگ‌های تاریخ جهان، مربوط به اعلام جنگ روستای لیجار در جنوب اسپانیا، به دولت فرانسه باشد. ظاهراً قضیه زمانی آغاز شد که در سال 1883 میلادی، این خبر به مردم روستا رسید که آلفونسوی دوازدهم، شاه اسپانیا، هنگام سفر به پاریس، مورد توهین و تحقیر تعدادی از مردم این شهر قرار گرفته است. شورای مردمی این روستای اسپانیایی، به طور رسمی به دولت فرانسه اعلام جنگ داد و از آن به بعد، هر فرانسوی که گذرش به روستا می‌افتاد، با حمله اهالی روبه‌رو می‌شد. جالب این‌جاست که شورای لیجار، ول کن ماجرا نبود و رسمیت اعلام جنگ به فرانسه را تا سال 1976، یعنی تا 93 سال بعد، حفظ کرد و هنگامی که پاریسی‌ها استقبال شایان توجهی از خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا به عمل آوردند، حاضر شد آتش بس با فرانسه را بپذیرد.

سطل چوبی‌ام را پس بده!

باور کنید این یک مورد دیگر نوبر است! در سال 1352 میلادی، هنگامی که ایتالیای امروزی به صورت شهر – کشور اداره می‌شد، تعدادی سرباز بیکار اهل مودنا، معلوم نیست با چه دلیل و منطقی، به شهر همسایه، یعنی بولونیا، حمله کردند و سطل آب چوبی‌ای را که در چاه مرکز شهر قرار داشت، دزدیدند. احتمالاً این سطل یا خیلی ارزشمند بود یا نماد وحدت ملی اهالی بولونیا محسوب می‌شد؛ چون بولونیایی های متعصب، به خاطر دزدیده شدن سطل چوبی، جنگ به راه انداختند و 12 سال به هر دری زدند تا سطل را پس بگیرند، اما نشد که نشد.

به خاطر یک سگ

وقتی دو نفر یا دو گروه، می خواهند به جان هم بیفتند، چندان به نوع و ساختار بهانه‌ای که می‌تراشند، فکر نمی‌کنند. سال 1925، چند سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، در مرزهای یونان و بلغارستان، دقیقاً همین اتفاق افتاد. هرچند جنگ تمام شده بود اما بلغارها اصلا از یونانی‌ها خوششان نمی‌آمد و هر دو طرف دوست داشتند از خجالت هم درآیند و روی یکدیگر را کم کنند. در یکی از روزهای این سال، یکی از مرزبانان یونانی همراه با سگ مورد علاقه‌اش، در خط مرزی گشت می‌زد که ناگهان، سگ به سمت نقطه صفر مرزی دوید و تا سرباز یونانی به خودش بیاید، وارد منطقه سرزمینی بلغارها شد؛ سرباز یونانی که نمی‌توانست از خیر سگش بگذرد، از مرز گذشت و مرزبان بلغاری هم که به دنبال خالی کردن عقده‌اش بود، همتای یونانی خود را هدف قرار داد و کشت! همین اقدام، باعث بروز یک جنگ 10 روزه شد؛ جنگی که جامعه ملل، یونان را مقصر آن دانست و به پرداخت غرامت 45 هزار پوندی محکوم کرد.

به من بگویید ناپلئون
خدا نکند که آدم جوگیر شود و فکر کند به یکی از مشاهیر تاریخی شباهت دارد؛ آن وقت بلایی بر سر اطرافیانش خواهد آمد که فرانسیسکو سولانو لوپز، رئیس جمهور پاراگوئه، بر سر مردمش آورد! سولانو عاشق ناپلئون بناپارت بود و اصلا فکر می‌کرد که روح جهانگشای فرانسوی در کالبد وی حلول کرده است. او حتی اعتقاد داشت که به لحاظ تاکتیک‌های نظامی و دانش لشکرکشی، بسیار توانمندتر از ناپلئون است؛ اما ظاهراً کسی او را جدی نمی‌گرفت. سولانو هم، به صورت همزمان، به سه کشور بزرگ همسایه پاراگوئه تاخت تا قُمپُز نابغه نظامی بودن را دَر کند! در سال 1864، ارتش پاراگوئه با نقشه‌های نابغه نظامی خود، به سه کشور آرژانتین، برزیل و اروگوئه تاخت تا رهاورد توهم جناب سولانو، محو شدن ارتش پاراگوئه و فقر و بدبختی مردم این کشور شد.

335 سال جنگ فراموش شده!
وقتی درگیری‌های داخلی در بریتانیا، در سال 1651، به سود پارلمان در حال جریان بود، هلندی‌ها که پیشتر با چالز، شاه انگلستان، رابطه خوبی داشتند، تصمیم گرفتند طرف پارلمان را بگیرند؛ چرا؟ خب، سودشان در این اقدام بود. این تغییر جناح، خشم مردم مجمع‌الجزایر سیلی در غرب جزیره بریتانیا را برانگیخت و آن ها، هلندی‌ها را خائن نامیدند. در پی این اقدام، حالت جنگی میان دو طرف برقرار شد و حتی درگیری‌هایی هم روی داد که تلفات جانی نداشت. زمان تقابل سیلی‌های انگلیسی، با هلندی‌ها، آن‌قدر طولانی شد که دوطرف در عین اعتبار اعلام جنگ، اصل ماجرا را از یاد بردند! 335 سال بعد، در   1986، یکی از پژوهشگران انگلیسی، اصل سند اعلام جنگ را یافت و دوطرف با برگزاری جلسه‌ای، پایان حالت جنگی میان خود را اعلام کردند!

جنبه باختن داشته باشید!
طرفداران فوتبال در همه جای دنیا، تعصب ویژه‌ای روی تیم‌هایشان دارند و گاه به خاطر آن ها، دعوا و کتک‌کاری‌های سختی به راه می‌اندازند؛ اما شاید باور نکنید که یک بار، کار از دعوا فراتر رفت و جنگی میان دو کشور، به خاطر باختن در مسابقه فوتبال، اتفاق افتاد. ماجرا از آن‌جا آغاز شد که در سال 1969، تیم السالوادور در مقابل تیم هندوراس، بازی فوتبال را واگذار کرد. السالوادوری‌ها که اصلا جنبه باخت نداشتند، چنان به هیجان آمدند که دولتشان به هندوراس اعلام جنگ داد. در نبردی که فقط دو سه روز طول کشید، سه هزار نفر کشته شدند و اگر، پادرمیانی کشورهای همسایه نبود، کار به جاهای باریک‌تر هم می‌رسید!
منبع: روزنامه خراسان
نظرات 6 + ارسال نظر
فانوسدار چهارشنبه 11 تیر 1399 ساعت 10:15

یک جنگ 10 ساله هم در تاریخ هست که ملتی را تا 40 سال بعدش تباه و مفلوک کرد.اما ته مانده ی سرمایه اشون را خرج سازندگی و پیشرفت کشور مهاجم کردند.اصلا شیفته ی خرج کردن و حمایت از مظلومین در حال جنگ اند.هر صدمه وخسارتی راهم به جان خسته و شکسته اشون خریدند....

اگه به تاریخ معاصر توجه کنیم به سادگی متوجه خواهیم شد که جنگ هشت ساله، چه بوجود آمدنش و چه اصرار به ادامه آن خیر و برکت زیادی برای حفظ نظام نوپای ج.ا داشت...

ملیحه چهارشنبه 11 تیر 1399 ساعت 14:59

والا من یه جا خوندم جنگ به خاطر لیمو
حاکم مشهد بیمار میشه وپژشک دربار براش لیمو تجویز میکنه حاکم دستور میده به حاکم فارس که براش لیمو بفرسته که حاکم شیراز نمیفرسته وجنگی سخت اتفاق میفته
یا حماسه عاشورا به خاطر زنی به نام آورینب بوده منم شنیدم گردن اونایی که میگن

داستان جنگ لیمو رو نمیدونم، اما ربط اورینب به عاشورا کاملا غلط و دور از منطق هست، چرا که اگر بپذیریم واقعه عاشورا بخاطر زنی به نام اورینب بوده، منطقا یزید باید بابت شکست عاطفی، عشقی به سمت حسین ابن علی لشکر میکشید، حال که جریان کربلا در واقع برعکس رخ داده است.ضمنا باید بگم که داستان اورینب هیچ سندیت تاریخی ندارد!

حمید پنج‌شنبه 12 تیر 1399 ساعت 03:51

غم‌انگیزترین قسمت جنگها (اعم از جنگهای مضحک یا غیرمضحک) عدد کشتگانه. مثلا همین مورد آخر مطلب. سه‌ هزار کشته. که احتمالا اکثرشون هم جوان بودن. حتی مرگ پیرها هم خانواده‌ای رو تا مدتها دچار بحران میکنه، چه برسه به سه‌هزار جوان که خودشون کشته شدن و مادران و پدرانی تا دهه‌ها با غم زندگی کردن و مردن... حالا این سه هزار رو بکن چندصدهزار، تا بشه جنگ ایران. بکن چند میلیون که بشه جنگ جهانی... جنگ فی‌نفسه تباهیه

کاملا درست میگی.
آندره مالرومیگه: جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند و شریفترین افراد اداره میکنند.

نسیم پنج‌شنبه 12 تیر 1399 ساعت 08:52

اینکه دو گروه به هر دلیل (هدف و آرمانی خاص، کسب پول ، چپاول و...) میجنگند بماند قربانیان جنگ ها که تا چندین نسل بعد تاوان میدهند و آسیب میبینند دلخراشتر است .

لعنت به جنگ و جنگ افروزان، از ازل تا ابد

سید محسن شنبه 14 تیر 1399 ساعت 13:22

*تقدیر ما در زندگی، اموختن است و انسان همانطور بسوی دانائی میرود که بجنگ میرود با ترس و احترام

نظر جالبیست!

سید محسن شنبه 14 تیر 1399 ساعت 13:35

دلیل و بهانه بیشتر جنگها شکم سیری یکی از طرفین است. بالاخره یکی حس میکنه که میتونه .اما در حقیقت نمی داند که طرف مقابل هم میتونه.در جامعه از یک حدی بالاتر دیگه مردم را آدم حساب نمی کنند .اصلا مرگ آدمها برایشان مفهومی ندارد. و شهر آدمها را با نام شهر شهید پرور نامگذاری میکنند یعنی شهر تولید کننده آدمهای یکبار مصرف

جنگ جزو بدترین عادات بشر است که متاسفانه گاهی لاجرم بوده.
به نظرم تبعات منفی جنگ همیشه بسیار بیشتر از دستاوردهایش بوده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد