ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به دویست و سی سورمه ایی می گفتن آدم خراب کن،ماشین اطلاعاتی جماعت بود.تشریفات.تو که پیاده می شدی و راننده که در رو می بست،خراب بودم.تا در خونتونو ببندن دوتا گل جلو بودیم.
پشت بند اون لبخند نیم بند تمام چهارم دبیرستان،راس ساعت شیش ونیم تو ایستگاه شرکت واحد روبروی خونتون بودم .با کاغذ تا خورده و رنگ و رو رفته ایی که روش نوشته بودم: نشود فاش کسی آنچه میان من و توست،تا اشارات نظر نامه رسان من و توست،گوش کن با لب خاموش سخن می گویم،پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست.شعرو از توی کتاب سیاه مشق داداشم نوشته بودم،شکیلا هم می خوند.کاغذ پاره موند تو دستم.
پشت بند همون لبخند نیم بند که در مغازه جمشید وقت نقد کردن کیک و نوشابه زدی و خداوکیل آخرشم نفهمیدم با من بودی یا با میتی شاتیله ی صغری خانم.
تمام سال چهارم کتاب و بستیم و تیغی زدیم سر کیک و نوشابه ،یعنی یک بار به زور برف و بارون نیومدی توی بالکن رخت شسته ها رو جمع کنی.
سال اول رتبم شد هفتاد هزار،دعوت شدم نوجوانان اکباتان بازی کنم.اگر لبخند رو با من بودی علی کریمی بودم الان.چن سالشه این بچه؟
من اصن نفهمیدم چی گفتی!!!!
ارزش خوندن چندین و چند باره رو داره
موتورت که راه بیوفته، خدایی می کنی تو این ریختی نوشتن
عین موتور مرسدس کف جاده، بعد از پنجاه تای اول
یاد اون 230 ها بخیر پسر تو چه چیزهای یادته .
اون بچه که گفتی چند سالشه این وسط چکاره بود؟
یاد رادیو چهرازی افتادم..
وای..
چه می کنی شما آقا طیب..
به محمدرضا گفتم اینو گوش کن ! بعدم نوشتتو براش خوندم پرسید مسعود نوشته؟ گفتم از کجا فهمیدی؟! گفت این سبک معلومه کار خودشه۰ یعنی سبک داری واسه خودت۰ سبک طیبی ! دست مریزاد
قطام.....
منم یاد رادیو چهرازی افتادم
خوبه ها ولی دیگه همش تقلیده. مسعود کرمی از خر خراط شهر قصه و رادیو چهرازی تقلید میکنه. محسن باقرلو از مسعود کرمی تقلید میکنه. محمد جعفری نژاد از محسن باقرلو و مسعود کرمی و محسن رضوانی تقلید میکنه. یکی نی این وسط خودش باشه؟ قلم نو؟ حرف نو؟ از رو بغل دستیش نگاه نکنه............
سبک ِ این متن ها هرقدر هم تکراری باشه..بازم ناب و دست اوله !...آدم سیر نمیشه از خوندنشون...
برام جا افتاده بود سال چهارم دبیرستان سال عاشقیه
فقط شش ماه بود ولی
سال نامه بود
سال نگاه
سال خاطره
سال...
چقدر دلم میخواست ما هم سال چهارم دبیرستان داشتیم
اونموقع شاید ...
والا ما که چهار تا پست این جا نوشتیم همین طوری زیر زیرکی یه نیگا بهش انداختیم نه شبیه نوشته های محسن بود نه آقا طیب نه جناب رضوانی که البت اگه روزی هم قلمم شونه بزنه به شونه ی هر کدوم از اینا واسه من یکی مایه ی مباهاته.
اما علی ایحال از ما که گذشت. ما اینقدر شبیه و تقلبی و از رو دستی شدیم که الان من یکی دقیق نمی دونم من محسن باقرلوئم یا حمیدشون یا مثلن آقا طیب یا هادی ساعی یا شایدم میتی شاتیله ی صغری خانوم اینا. اما از من می شنفی شما خودت باش "دهباشی" جان، خود خودت، خود واقعیت :-)
ما خودمونیم جعفری جان. خود خودمون. هر کی هم باشیم مثه تو ادا در نمیاریم تا اقل کم اینجوری نگامون کنن. کاش چیزی از خودت داشتی که بگیم این بابا جعفری نژاده.
باهووووش
شما که اینقققققدر خودتی و اینقققققدر واقعی هستی یک دفعه، فقط یک دفعه، از این چند ده باری که اینجا و تو وبلاگ خودم و جاهای دیگه با اسامی مختلف ولی با IP مشابه!!! پیغام گذاشتی با اسم و آدرس درست و درمون می نوشتی تا "اقل کم" حرفت رو بذارم رو حساب یه نقد دوستانه نه اینکه یکی مثل من که دو زار از کامپیوتر سرش میشه یقین کنه همه ی دست و پا زدنت واسه دیده شدنه.
جعفری جان زدی جاده خاکی
آی پیم چنده؟
پس تو واسه جواب دوستانه به آی پیا نگاه میکنی .
آقا یا خانم دهباشی توی کامنت ها به موضوع تقلید اشاره کرده اند و این که نثر نویسندگان هفتگ تقلیدی از افراد مختلف است. ایشان این موضوع را مذموم شمرده و توصیه کرده اند که طرحی نو دراندازید و قلمی نو و نوشته ای نو به میدان بیاورید. با و جود این که روی سخن ایشان با نویسندگان این وبلاگ است و من خواننده ای بیش نیستم بر خود لازم دانستم که چند نکته را برای روشن شدن موضوع در پاسخ به این دوست گرامی عرض کنم.
آقا یا خانم دهباشی ، من در مورد این که دوستان نویسنده ی هفتگ از این افرادی که فرمودید تقلید می کنند یا خیر نظر ویژه ای ندارم . یعنی در این مورد باید خود ایشان صحبت کنند و این که در نوشتن تحت تاثیر چه کسی یا چه کسانی هستند. حرف من در مورد جایی است که تاثر ادبی را ناپسند دانسته و آن را نشانگر نوعی از خود بیگانگی توصیف کرده اید .
تا آن جایی که اطلاعات این حقیر بر اساس خوانده ها و شنیده ها یاری می کند ما هیچ سخنور و نویسنده ای نداشته ای که کارش تحت تاثیر ادیبان پیش از خود یا هم عصر ش نبوده باشد. موضوع بدیهی این جاست که هیچ کسی توی خلا زندگی نمی کند در نتیجه افکار و نوشته ها و گفته هایش تحت تاثیر جهان اجتماعی و فرهنگیش قرار دارد. مثلن شما به یک نوع نوشتار طنز علاقمندید ، توی آن حوزه مطالعه می کنید . تمام متون مشابه را گیر می آورید و می خوانید . به طور حتم زمانی که خودتان می خواهید چیزی بنویسید توی نوشته هایتان رد پای پر رنگ نویسندگان مورد علاقه اتان حتمن و قطعن وجود خواهد داشت.
در نتیجه اگر شما ردی ازین تاثیر را توی نوشته های مختلف چه اینجا و چه جاهای دیگر می بینید خرده نگیرید و بپذیرید که لازمه ی خوب نوشتن ، خوب خواندن است. خوب خواندنی که به فکر شما و ایده هایی که دارید سمت و سوی روشنی می دهد . احساستان را پرورش می دهد . آن وقت می توانید به شکلی "تاثیر گذار" بنویسید. یعنی این بار آدم های مشتاق دیگری تحت تاثیر شما قرار بگیرندو این جاده تا بی نهایت زندگی انسان و ارتباطات انسانی ادامه خواهد داشت.
@نیمه جدی
دم شما گرم
ارادتمندم دوست من . دم شما هم گرم .
یک پیشنهاد
مهمان این جمعه دهباشی باشه
اگر چه معتقدم نویسنده کارش نوشتن و منتقد کارش انتقاد کردن است و هردو باید هم را تحمل کنند
اما این پیشنهاد رو دادم که دعوا نکنین
دوست باشین با هم بابا جان
من این متن رو دوست داشتم!
نه اینکه فهمیده باشمش،نه اینکه درکش کنم،اهنگش رو دوست داشتم،چارچوبش رو!
همین دیگه...ببخشید