هفتگ
هفتگ

هفتگ

مدلینگ

هفت خواهر سوترلند، با نامهای سارا، ویکتوریا، ایزابلا، گریس، نااومی، دورا و ماری، بین سالهای  ۱۸۴۵ تا ۱۸۶۵ میلادی در مزرعهٔ کوچکی در یکی از روستاهای نیویورک ایالات متحدهٔ آمریکا به نام کامبریا و در خانوادهٔ فقیری به دنیا آمدند.
خواهران موهایی بلند و زیبا داشتند. دائماً موهای خود را با ماده‌ای بدبو می‌شستند، موضوعی که در مدرسه برایشان دردسر درست کرده بود و باعث شده بود تا سایر دانش‌آموزان از آنها فراری باشند. با این حال هیچکس منکر زیبایی موهای آنها نبود.
پدر هفت خواهر، تصمیم می‌گیرد تا برای رهایی از فقر، از زیبایی موهای دخترانش سود ببرد. بعلاوه اینکه این هفت خواهر، توانایی نواختن و آواز خواندن هم داشتند و ترانه و افسانه‌ها را به آواز میخواندند.پدر خانواده، آقای سوترلند، هفت خواهر را به کار در سیرک می‌گمارد و پس از مدت کوتاهی آنها به آوازه‌خوانان دوره‌گردی معروف تبدیل می‌شوند.شهرت هفت خواهر بتدریج در سطح ملی گسترش می‌یابد. روی جلد مجلات و روزنامه‌های بسیاری، تصاویر هفت خواهر با موهایی پرپشت و بلند نقش می‌بندد. پس از موفقیت‌های بسیاری که شهرتی فراوان برای خانواده ی سوترلند به همراه می‌آورد، پدر به راهی تازه، برای کسب ثروت بیشتر روی آورد: «فروش محلول‌های جادویی».
آقای سوترلند، این محلول جادویی را که ادعا میکرد نوعی تونیک تقویت‌کنندهٔ مو است و  موهای دخترانش بخاطر استفاده از آن چنین رشد شگفت‌انگیزی داشته است را به هزاران نفر می‌فروشد و خانواده به ثروتی عظیم دست می‌یابد.خواهران سوترلند پس از مرگ پدرشان عمارتی بزرگ در مزرعهٔ محل زندگی خود ساختند. خانه‌ای با ۱۴ اتاق، آب لوله کشی گرم و سرد، مبلمان وارداتی از اروپا، چلچراغ‌ها و همچنین آشپز و خدمه.پس از گذشت چندسال، خواهران به خوشگذرانی صرف روی آوردند، از سوی دیگر تمایل به داشتن موهای کوتاه و عدم استقبال از موهای بلند از سوی مردم، موجب شد تا خواهران بتدریج اموال خود را از دست دهند و درنهایت در فقر از دنیا بروند.

خواهران سوترلند، اولین مدل‌های دنیا بودند.


پریدن

میگن جایی که ترسیدی باید بپری چون اونجا، جایی هست که موفق شدن یا نشدنت رو مشخص میکنه. 

اما نمیگن اگه پریدی و به فنا رفتی چی؟ اگه این پریدن غیر از خودت دیگران و هم له کرد چی؟ 

باید به ترس غلبه کرد قبول باید شجاعت داشت خیلی خوب، اما مرز شجاعت و حماقت کجاست؟ این مرز رو کی تعیین میکنه؟ اصلا کی میتونه جای دیگری باشه و براش نسخه تجویز کنه، همه شامل یه قانون میشن یا داستان هر کسی فرق داره، بازتعریف رفتارها و عملکرد و انتخابهای هر کسی به چه شکل و سبک و سیاقی خواهد بود؟ به نظرم هیچ قانون جهانشمولی که همه ی اشخاص رو پوشش بده وجود نداره. 

ماجرا

چند روز پیش یه ویدئو  دو دقیقه ای برام فرستاده بودن که ماجراش  از این قرار بود:

دو تا خانوم جوان توی خونه بودن،از کمر به پایین کاملا برهنه، پیک براشون غذا آورد شورت هاشون رو درآوردن یکشون مشغول پرداخت وجه غذا بود اون یکی که وسط هال دراز کشیده بود تمام حالات پورن  رو اجرا کرد، مرد جوان پیک کمی با تعجب بهشون نگاه میکرد و بعد از دریافت پولش بدون اینکه عمل خاصی انجام بده از در رفت بیرون...

این ویدئو کلی کامنت داشت بالغ بر چند هزار تا و همگی متفق القول لعن و نفرین میکردن شانس خودشون رو، هر کدوم هم به فراخور دایره لغتش تیکه و فحش و لیچاری  نثار اون پیک میکرد که بی عرضه ست،مرد نیست، خاک بر سرش، بی وجود هست،ماست و خنگ و غیره... هست.

با اینکه چرا این ویدئو ساخته شده  اینکه اصلا واقعی هست یا پیک آشنا و دوست این خانوم هاست، اینکه قصدشون چی بوده و چرا این فیلم منتشر شده و سایر مسائل کاری ندارم  چیزی که منو ترسوند این بود که میون اون چند هزار کامنتی  که گذری خوندم میون اون همه افسوس و تحقیر، محض نمونه یه نفر نگفته بود دمش گرم که متعهد هست حالا به همسرش به عشقش به دوست دخترش ... اصلا کسی به گزینه تعهد فکر نکرده بود!  یعنی اینقدر سکسوالیته بر ذهن و روح ما استیلا پیدا کرده که حتی فکر اینکه طرف متعهد باشه از ذهن و مخیله مون هم گذر نمیکنه. تو جامعه ترسناکی داریم زندگی میکنیم اونقدر ترسناک که  ارزشهای  انسانی و اخلاقی کمترین ارزش رو پیدا کردن که هیچ اصلا گم شدن گم.

شادی به اختیار

دیشب تیم ملی فوتبال کشورمون برای پنجمین بار به جام جهانی فوتبال صعود کرد بدون دردسر و دغدغه و استرس،کاملا مقتدرانه که مبارک همه باشه و دم همه بچه های تیم ملی و کادر فنی و کیروش و فدراسیون حتی وزارت ورزش هم گرم و خسته نباشند.

طبق عادت مردم به شادی پرداختن و من عاشق فوتبال هم جزئی از مردم، چیزی که توی دوره های قبلی هم  شاهدش بودم و دیشب بیشتر به فکر فرو بردم این بود که چرا ما شادی جمعی بلد نیستیم یعنی در عین حال اینکه همگی شاد هستیم نمی دونیم باید چیکار کنیم خوشحالیم از ته دل اما بی هدف این طرف اون طرف میریم بوق میزنیم رفتارهای عجیب غریب داریم حتی رقص جوون هامون هم بیشتر لودگی هست تا شادی و رقص، اصلا یه شعر یه آهنگ یه چیزی که دسته جمعی بخونیم و روح جمعی مون سیراب بشه مثل غربی ها که تو هر شرایطی اعم از شادی و غم ، استرس و نگرانی ، ترس و ... سرود جمعی میخونن اعم از پیر و جوون و روح جمعی شون رو تکثیر میکنن نداریم .ما نهایتا یک ای ایران ای مرز پر گهر رو میخونیم که کمتر از 5 درصدمون حفظ هستیم و میتونیم صحیح و کامل بخونیم. همین دیشب بغل دستی ام با شور و هیجان فراوان به جای اینکه بگه تا ((گردش جهان و دورآسمان به پاست)) میخوند تا ارتش جهان و... بگذریم اصل حرفم چیز دیگه یی هست اینکه چرا می دونیم توی غم و اندوه باید چیکار کنیم و نظم و ترتیب مقبولی داریم اما وقت جشن و پایکوبی  فاقد هرگونه روش،قاعده و هدفمندی هستیم.

جشن خوبه به هرشکلی که باشه به هردلیلی،اصلا کاش یه روز میمومد که جشن بپا میکردیم بدون دلیل یا بقول اون پیرزن که چهار سال پیش میگفت: کاش هر سال جام جهانی باشه...کاش ترانه سرا هامون ترانه های شاد با مفهموم بگن که وقت شادی مجبور به زمزمه کردن وای وای پارمیدای من کوش.، و عشق من جغور بغوله،  نباشن و نباشیم کاش توی مدارس از همون دوره ابتدایی سرودهای ساده که براحتی حفظ میشه رو اجبار کنن نه ادعیه اجباری که نه کسی میفهمدش  نه یادش میمونه،

کاش باور کنیم و بپذیرند شادی حق مسلم ملت ماست، کاش زنان جامعه صرفا نظاره گر نبودن، کاش اون آدم اخموها به احترام شادی ملتشون کمتر غر میزدن و اینقدر دندون قروچه نمیکردن،کاش همیشه مثل دیشب باشه نه مثل چهارشنبه قبل، کاش اونقدر دلیل و اجازه برای جشن گرفتن میداشتیم که دیگه جشن گرفتن رو یاد می گرفتیم کاش همیشه شادی و تقسیم و تکثیر کنیم نه غم و اندوه رو کاش کاش کاش

.........................................................................

پی نوشت: از فردا یه همسایه جدید به هفتگ اضافه میشه،

  جایی اونهایی که رفتن سبز و  حضور همسایه جدید  رو تبریک و شادباش میگم.

می گن

می گن: روی دیوار سلول یک زندانی یهودی در بازداشتگاه نازی ها نوشته بود: «اگر خدایی وجود دارد باید برای بخشایش به پایم بیفتد»!

با این حساب مردم سوریه و عراق و افغانستان و اکثر ساکنین کشورهای مرکزی آفریقا چی باید بگن؟!

میگن:گاهی معمولی ترین و ابتدایی ترین داشته های زندگی آدم ها، می شه بزرگترین حسرت زندگیت!

پس چرا این گاهی برای ما دائما شده؟

می گن:هرکس اندوهش را می نویسد تکه ای از روحش را می کَند. بخشی از رنجش را.

با این حساب کمتر روحی برای کسانی که تو ایران می نویسن باقی مونده. (اصلا همین تویی که داری اینو میخونی به روح اعتقاد داری؟)

می گن:تمدن، نخستین بار از آنجا آغاز شد که انسان  خشمگین به جای "سنگ""کلمه" پرتاب کرد...

پس چرا اهالی خاورمیانه متمدن نمیشن؟!  ( مگه تو کتابهای تاریخ ننوشتن بین النهرین و خاورمیانه گهواره تمدن؟)

می گن:ما به این دلیل روی کره ی زمین زندگی می کنیم که از زندگی لذت ببریم.به حرف های کسانی که به شماچیزی غیر از این می گویندگوش نکنید!
با این حساب تکلیف  صدو بیست و چهار هزار پیامبر چی میشه؟
میگن:جنگ همیشه بدترین صفات رو در آدمی بیدار میکنه

پس چرا بعضی ها اینقدر عاشق جنگند؟


ضیافت الله

بیست، سی سال پیش در جمع دوستانه یا خانوادگی  وقتی از کسی می پرسیدن روزه هستی یا نه اگر طرف روزه بود که هیچ در غیر اینصورت با احساس شرمندگی و سرافکندگی آروم میگفت نه روزه نیستم و سعی میکرد عذر موجهی بیاره برای خلاصی از اون احساس شرم...

امروز توی جمع خانوادگی یا دوستان وقتی بپرسند روزه هستی یانه اگر روزه نباشی که هیچ، سربلندی اما اگه بگی روزه هستی باید کلی دلیل و توجیه بیاری وقتی رسما محاکمه ات میکنند که چرا و چرا و چرا...

هیچوقت یه مسیحی یا یه یهودی یا یه زرتشتی  از من نپرسیده چرا روزه میگیری اونهم به قصد تخطئه و محکوم کردن  (هرچندباید بگم که خیلی خیلی کم با مسیحی و زرتشتی و یهودی سروکار داشتم.) اما مسلمون های زیادی باهام بحث کردن و خواستن متقاعدم کنند که روزه گرفتن کاری عبث و بیهوده ست.

الان اصلا بحثم سر اینکه روزه چیز خوب و مفیدی هست یا بد و مضر هست، نیست بلکه با اون دسته افرادیه که خودشون رو مسلمون می دونند ولی احکامش رو قبول ندارند و به سخره میگیرند،من هیچ وقت تمام شعائر و دستورات و قوانین اسلامی رو بطور کامل رعایت نکردم بلکه خیلی از مواقع از فرامین مذهبی تخطی کردم و اصلا برخلافش عمل کردم. اینو گفتم که یه وقت اینجور برداشت نشه که مثلا من آدمی صالح و مذهبی هستم نه، بلکه به قدر فهم و درک و شرایطم به قوانین مذهبی  پایبند بودم اما هرگز کسی رو بخاطر پیروی از فرامینی که به هر دلیلی قبولشون ندارم منع نکردم، سرزنش نکردم،مورد تمسخر قرار ندادم،نگاه عاقل اندر سفیه بهشون نداشتم...

ببین اصلا شما آخر فهم و کمال و دارای بهترین شناخت ازفلسفه وجودی بشر و آرمان های  زندگی ، اما کاش حداقل به شعارهای پر طمطراق خودتون پایبند باشید هرکسی حق داره هر جوری که دوست داره رفتار و زندگی کنه تا جایی که برای دیگران مزاحمت ایجاد نکنه و باعث آزار دیگران نشه. قبول دارم بعضی از مذهبیون تندروی داشتن و دارند و می خوان همه رو به زعم خودشون  زورکی ببرند بهشت و این واکنش ها تا حدی طبیعی هست اما  وقتی روش جفتتون حداقل در نظر یکی هست چه فرقی وجود داره بین تو دوست تحصیلکرده و روشنفکر با اون مذهبی دگم که میگه بگیر و ببند و بزن ونابود کن هر کسی رو که مثل ما فکر و عمل نمیکنه!

کاش به اندیشه ها، نظرات،عقاید،سبک زندگی و... متفاوت همدیگه احترام بذاریم  البته تا جایی که مخل زندگی دیگران نباشه و چیزی رو تحمیل نکنه.

................................


رمضان مبارک

بادکنک

تو تهرون قدیم یه مثالی بوده که خیلی دوستش دارم

میگه:بادکنک یک قروونی رو ، دوزار باد کنی میترکه

لن ترانی

هر فلسفه و نوع نگاهی آدمی را به سمت و سویی می برد که با دیگر مسیر ها به شدت متفاوت است پیروی کردن و مقبول نظر افتادن هر کدام از انواع این سبک و سیاق ها شرایط مختلف و گاها متضاد و متناقضی  را رقم میزند مثلا  چند نوع نگاه و فلسفه مختلف در  رابطه با امر واحدی مثل  عشق رو میبینیم

موسی خطاب به خداوند در کوه طور:  اَرَنی ( خود را به من نشان بده)
خداوند: لن ترانی ( هرگز مرا نخواهی دید)
سعدی:
چو رسی به کوه سینا  ارنی  مگو و بگذر /  که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"
شاعری دیگر:
چو رسی به طور سینا  ارنی  بگو و بگذر /  تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
شاعری دیگر:
ارنی  کسی بگوید که ترا ندیده باشد /  تو که با منی همیشه ، چه  "تری" چه " لن ترانی"

شاعری دیگر:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی /  ارنی نگفته گفتی دوهزار " لن ترانی"
...............................................................................................

فارغ از مباحث ادبی بر سر اینکه سراینده  ابیات جز بیت اول، چه کسی است تفاوت در نگاه و رویکرد  انسانها نسبت به موضوعی عاطفی  مثل عشق، و اینکه کدام نگاه را بیشتر می پسندیم و دوست داریم رویکردمان را مشخص می کند اگر به هزار دلیل قصد فریب خود را نداشته باشیم.