هفتگ
هفتگ

هفتگ

کاش دلت جوون باشه

حین بالا و پایین کردن بی هدف کانال ها، میرسم به یکی از شبکه های درپیت که با یک زیرنویس بزرگ دارد " شام آخر " جیرانی را پخش می کند... قبلا دیده بودم ولی باز یک لیوان چای می ریزم و می نشینم به تماشایش... پسرک دانشجو عاشق استادش شده.... زنی که به جای مادرش است... به پدرش می گوید و پدر هم به شدت منورالفکر می پذیرد و برای پسرش زنی پنجاه و چند ساله را خواستگاری میکند...

حالا کاری به باقی داستان ندارم ولی یادم می آورد که یکی از پزشکان مسن محل کارم  با یک دختر بیست و چهار ساله ازدواج کرده بود... چند وقتی از هر راهروی بیمارستان که می گذشت به تعداد آدم هایی که آنجا نفس می کشیدند صدای پچ پچ و پوزخند بلند می شد... یک بار هم شب یکی از مراسم رسمی بیمارستان همه به جای اینکه صحنه را نگاه کنند به عقب برگشته بودند تا ببینند زن دکتر چه شکلیست؟! قبل از مراسم یکی می گفت حتما زشت و داغونه.... یکی می گفت از این بدبخت بیچاره هاست که برای پول زن یه پیرمرد شده... یکی می گفت منتظره دکتر بمیره... ولی من توی دلم می گفتم امکان نداره بیاد... یعنی اگر من به جایش بودم نمی آمدم.... چون ظرفیت و کشش روحی ام اون قدر بالا نیست که بتوانم با  آدم هایی که یک عمر روی خط عرف جامعه راه رفته اند در بیفتم... ولی آمد... با وقار و شیک... شانه به شانه ی همسری که از شدت پیری دست هایش می لرزید ایستاد و با تک تک کسانی که سمتشان آمدند با گرمی خوش و بش کرد...


وقتی پدر همان پسرک دانشجو می خواست از آن زن پنجاه و چند ساله برای پسرش بله را بگیرد ازش پرسید: 

با همسر سابقت چند سال زندگی کردی؟ زندگیتو دوست داشتی؟..... اون همه سال زندگی خراب شد، حالا ده سال زندگی کن عاشقانه !...


قبول دارم عاشقانه زندگی کردن با وجود اختلاف سن یک کم سخت می شود... هم سن و سال خودت رو خوب نمی فهمی چه مرگشه و چی خوشحالش می کنه .... ولی خب اگر بشه حس خوبی داره فکر کنم... اینکه خلاف رودخانه حرکت کردی و موفق هم شدی... هرچند که طبق عرف جامعه ازدواج یک پیرمرد با یک زن جوان قابل قبول تر از ازدواج یک زن سن دار است با یک پسرجوان.... اکثرا فکر می کنند زن مسن پسرک را اغفال کرده و این بحث ها....

سن فاکتور مهمی است برای یک رابطه ....این را به شدت قبول دارم.... ولی شاید یک نفر فاکتور های مهم تری داشته باشد... شاید یک زن دوست داشته باشد در پنجاه سالگی عاشقی کند... شاید برای همان دختر بیست و چند ساله، بی ام دبلیو راندن فاکتور مهم تری باشد تا شوهر جوان داشتن.... شاید برای دکتر که گوشش پرشده از نچ نچ های اطرافیانش، در آغوش کشیدن یک زن خوش اندام با گونه هایی برجسته و موهایی نرم و بلند مهم ترین فاکتور دنیا باشد... شاید شب ها وقتی همسرش روی کاناپه لم داده و پاهای خوش تراشش را انداخته روی هم، دکتر یک پک محکم به پیپش می زند و توی دلش می گوید گور پدر همتون!



نظرات 27 + ارسال نظر
الهام جمعه 7 آذر 1393 ساعت 01:33

کاملا باهات موافق مهربان جون من از شوهرم یا بهتر بگم عشقم بیست سال کوچکترم الان سه ساله دارم عاشقانه زندگی میکنم و اصلا از نگاه ها و حرفهای مردم ناراحت نمیشم راستش اصلا طوری رفتار میکنم که کسی به خودش جرات بد نگاه کردن رو هم نمیده

پروین پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 07:57

با اصل حرفت موافقم مهربان جانم، اما بنظر من فاکتور سن در موفقیت ازدواج نقش مهمی دارد. استثناء ها را اگر در نظر نگیریم معمولاً ازدواجهای با تفاوت سن خیلی زیاد ازدواجهای موفق و شادی نیستند.
و البته اینکه این به قول فرنگی ها compromise کردن ها در همهء ازدواجها معمولاً هست. از یک سری باورهات میگذری تا به یک سری خواسته هات برسی. مثل چشم پوشی روی فلان عیب همسرت برای هدیه کردن آرامش درونی به خودت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد