هفتگ
هفتگ

هفتگ

گوژپشت های نوتردام و حومه !

ماشین را پارک میکنم و توی پارکینگ دکمهء آسانسور را میزنم اما طبق معمول فزنات است ، عصبانی پلله ها را میروم بالا که بروم طبقهء چار تکلیفم را با این مدیر ساختمان زپرتی روشن کنم ... اصلن ما این آقا را مدیر ساختمان انتخاب کردیم چون بیکار و خانه دار بود ! گفتیم در کنار بچچه داری و سبزی پاک کردن و اینها سرش گرم شود به امورات ساختمان اما اصل آ و ابد آ انگار نه انگار ! سرخوش است برای خودش ! ... دست بر قضا توو راپللهء اول حضرت آقا را زیارت میکنم که با پسرش آقا مانی دارند از پارک گردی عصرگاهی بر میگردند ... کمی که بحث می کنیم و در مورد عود کردن دیسک گردن و کمر و پا دردم و لزوم تعمیر هر چه سریعتر آسانسور صحبت میکنم و زیر بار نمیرود ، صداهامان میرود بالا و در آستانهء یقه گیری قرار می گیریم ، صدای ضعیفی می آید که : روی همو ماچ کنید صلوات بفرستید بابا ! ... 

.

جعفری نژاد است از پشت چشمی ! نکبت حتتا به خودش زحمت نداده در را باز کند ! زیر لب می گویم : تو دیگه چی میگی ریقو ! ... هنوز مجدد بحث و مشاجره از سر نگرفته ایم که سر و کللهء پیرزاده پیدا میشود ! شروو میکند پادرمیانی : آقا اصلن من با هزینهء خودم عوضش میکنم آسانسورُ ، یه نو شو میذارم ! ... می گویم : می دونی چقد میشه هزینه ش ؟ مهناز مشکلی نداره ؟ ... می گوید : هااا ؟! آهااا! و ادامه میدهد : آقای باقرلو شمام دیگه زیادی سخت می گیری ؟ پاساژ علاء الدین به اون عظمتو زدن خراب کردن رفت پی کارش ! ... می گویم : خب که چی ؟ چه ربطی داشت الان ؟! ... می گوید : ربطش که خیلیه ولی شما می دونستی پرتقال بیروتی واسه دیسک گردن چقدددد مفیده ؟! ... می گویم : آقا شما بفرمایید ! ... می گوید : با پوست بخوری که دیگه کولاک میکنه ! ... این بار مدیر ساختمان به زبان می آید : آقا شما کللن بفرمایید ! ... 

.

ادامهء بحثمان هم زرتی شروو نشده ابتر می ماند با حضور آقای مسعود خان طیب در حال دویدن توو راه پلله با شلوارک و کتانی ! ... می گویم : آقا جان این چه وضعشه آخه ؟! اینجا خانواده زندگی میکنه ... می گوید : من که متاهلم ! ... می گویم : خب منم متاهلم ، باید .... ون برهنه بیام توو مشاعات ؟! ... می گوید : ولی من ورزشکارم هستم سه تارم میزنم اونم سر صبر ! و میرود ... شوک های متوالی اهالی ساختمان چنان رشتهء کلام را از دست هر دومان در آورده که اصلن نمی دانیم داشتیم چی می گفتیم از بیخ ! همینطور هاج و واج هم را نگاه می کنیم ! ... آقای مدیر سکوت را میشکند : باقرلو جان یه دکتر ارتوپد بی نظیر میشناسم شماره شو سیو کن ! ...

.

میروم پیش آقای دکتر و تمام عکسها و آزمایشات و MRI ها و نوار عصب و عضله و کوفت و زهرمارهای قبلی را هم نشانش میدهم ... آنها را بررسی و خودم را معاینه میکند ... خلاصهء داستان این است که دیسک خفیف کمر دارم و مهرهء نمی دانم چندم گردنم هم مشکل دارد به اضافهء مشکل عصب های مچ دست راستم ... برای بدتر از این نشدن و برای اینکه کار به عمل جراحی هر کدامشان ( کمر و گردن و دست ) نکشد هم ، تنها راهکار ، فعلن استخر و ورزشهای سبک و نرمش و مراعات کردن و کمتر با گوشی و کامپیوتر کار کردن و اینهاست و مهمتر از همه درست نشستن ، قوز نکردن و فشار ناشی از قوزی نشستن را از روی گردن و کمر بیچاره برداشتن ... 

.

از مطب دکتر که می آیم بیرون یاد سوم دبستان می افتم ... اولین روز آقا معلم تمام ساعت مجبورمان کرد تکیه بدهیم و سیخ بنشینیم ... فک کردیم همان یک روز است و فردا یادش میرود ... شب از کمر درد خوابم نبرد ، گفتم لابد من سوسول و ناز نازو ام ولی فرداش دیدم باقی همکلاسی ها اوضاعشان بدتر از من است ! ... ولی آقای معلم دست بردار و کوتاه بیا نبود ! آن سال تا آخرین روز داستان همین بود ! کم کم عادت کردیم و مث کوماندوها سیخ می نشستیم چغر و بد بدن ! ولی سال بعدش که معلممان عوض شد همه چیز به فراموشی سپرده شد و قوزها دوباره برگشت ! ... اگر این طور سخت گیری ها و فرهنگ سازی ها فردی و شخصی نبود و یک رویکرد کلی بود در آموزش و پرورش چقدر خوب بود ... آنطوری الان من هم اینهمه درد و مرض نداشتم ! با مدیر ساختمان هفتگ هم یقه به یقه نمی شدم !! 

نظرات 26 + ارسال نظر
پروین پنج‌شنبه 18 دی 1393 ساعت 07:48

بعد هم
چشم خیرگی هم حد دارد بخدا :)))
من دو سه سال پیش به چنان آرنج دردی مبتلا شده بودم (تنیس البو) که چندتا لیوان شکستم. حواسم نبود و لیوان را برمیداشتم و بعد بی اختیار از فرط درد از دستم رها میشد. شش ماه داروی هموپتی خوردم (راس تاکس) و خدا شاهد است که خوب خوب شدم. فقط اگر قهوه نمیخورید میتوانید امتحانش کنید. (این را گفتم چون مثلاً دختر خودم پا درد سیاتیکی دارد و مدت کوتاهی داروی خودش را خورد و به قول خودش 90% نتیجه گرفت. اما متاسفانه چون نمیتواند از قهوهء صبحگاهی اش بگذرد مصرف دارو راقطع کرد. چون قهوه اثر داروهای هموپتی را کاملاً خنتی میکند.)
اگر هم تردید دارید میتوانید گوگل سرچ کنید و مطمئن شوید که این داروها عارضهء جانبی ندارند. (باز هم بجز چند داروی خاص و نادر که اگر اشتباهی خورده شوند بنا بر اصطلاح هموپتی خودشان را "prove" میکنند وعلائمی را که درمانگر آنها هستند در شخص ایجاد میکنند.) بنابراین اگر هم موثر نباشند مضر نیستند.
امتحانش به رهایی از این همه درد می ارزد واقعاً.
من چون خودم درد کشیده ام هر جا کسی را دردمند میبینم توصیه شان میکنم به امتحان این روش. هر چند که میدانم چقدر بعضی ها از این بالای کرسی رفتنها و لکچر دادنها بیزارند. اما مهربانی و عطوفت بیکران قلبی ام!!! باعث میشود این چشم چرخاندن ها را به جان خریده و امتی را به سوی زندگی کم دردتر فراخوانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد