هفتگ
هفتگ

هفتگ

میهمان این جمعه هفتگ سید عباس موسوی است :


چند وقت پیش تو راه خونه دیدم یه پیرزن عصازنان به سختی راه میره ومی خواست از خیابون رد شه رفتم سراغش دستش رو گرفتم ، کاملا گرفته بود و آماده باریدن همراه شدم با قدمهای سنگینش  حرفهاش بارید و بارید و بارید...

نمیدونم چرا ولی بدون حس ترحم از همصحبتی باهاش لذت می بردم (بقول مریم شیک حرف میزد) پیشنهاد دادم تا خونه ش برسونمش یه ماشین گرفتم و تو ماشین گفت و گفت و گفت۰۰۰ از اینکه واسه خودش کسی بوده خوشگل بوده و کلی خواهان داشته و...بعد از فیلم هنرپیشه هیچوقت به اینکه بعضی پیرزن ها ادعا دارن جوونیهاشون کشته مرده داشتن و کلی خوشگل بودن، دیگه نمی خندم یه بارم زمان دانشگاه واسه کار پرسشگری بایه استاد تمام زیست صحبت کردم ۶۵ سالش بود از اینکه شوهرش یه پرفسور آمریکایی بوده عاشقش شده و با خودش برده بودش ینگه دنیا اونجا درس خونده استاد شده بود و برگشته بود ایران  عکسش رو که نشون داد چیزی کمتر از سوفیالورن نداشت اما امروز پیر بود و چروکیده هرچند سرحال و قبراق... بماند اینا رو گفتم که بگم باور حرفای پیرزن برام سخت نبود۰
خلاصه رسیدیم دم خونه ش اصرار کرد یه چای بخوریم
عکس جوونی هاش رو آورد انصافا با فروزان مو نمی زد متعجب بودم با کلی علامت سوال تو ذهنم
تعریف کرد بچه که بوده از روستا اومدن تهران، پدر نداشته اما چون خیلی خوشگل بوده چهارده سالگی شوهرش داده بودن به کسی که تو دستگاه بوده و رده بالا
می گفت تموم شمرون می شناختن شوهرش رو خونه و زندگی آنچنانی کلی آدم سر سفره شون خیلی ها آرزو داشتن تحویلشون بگیره و باهاشون هم کلام بشه...
شوهرش تریاک می کشیده و اینجوری با مواد آشنا شده بود بعد از انقلاب شوهرش رو بازنشسته کرده بودن و کم کم زوالشون شروع شده بود پنج تا بچه ش معتاد به هرویین شده بودن و زندگی شون به فنا رفته بود
الغرض رسیده بودن به امروز با همه سختیهایی که پشت سر گذاشته بودن و هنوزم داشتن باهاش دست و پنجه نرم میکردن  می گفت بچه هاش هیچکدوم هیچی نشدن۰
اونم طی یک سیر معکوس امروز تو حاشیه جنوب شهر زندگی میکرد از تنهایی هاش گفت اینکه هیشکی تحویلشون نمی گیره اینکه بی نهایت تنهاست البته مشکل
مالی چندانی نداشت چون مستمری شوهرش رو می‌گرفت خلاصه بعد از یکساعت خداحافظی کردم و زدم بیرون تو سرما کلی پیاده راه رفتم به پیری فکر کردم به زوال به انحطاط به اضمحلال به اینکه سیر سقوط آدمی تا کجاست?!
این خانوم پیر نمونه کامل یه شکست یه ظهور و صعود و سقوط بود.
پیر شدن رو هیچوقت دوست نداشتم بچه که بودم هر کی میگفت الهی پیر بشی کلی فحشش میدادم الانم از پیر شدن از این آینده محتوم بیزارم از اینکه پیر شدن حتی اگه تو بهترین شرایط هم باشی باز هم ناتوانیست

بقول بهروز تو قیصر (( خدایا هیچوقت منو پیر نکن))

پیر پیر باشد اگرچه شیر باشد.



نظرات 37 + ارسال نظر
عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 14:47

سلام
به بیوطن
((هر که پایان بین تر، او مسعود تر جدتر او کارد، که افزون برد بَر))

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 14:53

سلام
به نسیم
امیدوارم تا همیشه تا هر جا که دوست داری جوون بمونی

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:19

سلام
به محمد حسین
دستت درست لینک خوبی بود.

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:23

سلام
به بابک اسحاقی
اولا که چاکریم
دوما فدات
سوما لطف داری
چهارما انشاالله یه برف درست و حسابی بیاد.

خزر شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:23

سید جان
سلام
چه شیوا و گیرا
خیلی منتظر ماندم که روزی اینجا بنویسید ممنون که نوشتید
اما درمورد پست
همیشه آرزو می کنم که نه آنقدر زود بمیرم که بگویند جوانمرگ شد ونه آنقدر بمانم که آرزوی مردنم را کنند

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:25

سلام
به داوود خورشید نامه
ممنون لطف داری کاملا باهات موافقم اگه خودشون بخوان دوست داشتنی هستن البته اگه بخوان...

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:33

سلام
به سپیده
امیدوارم هرکسی راه درست زندگیش رو پیدا کنه...
البته اونجا دولت سهم بسزایی تو بوجود آمدن شرایط مطلوب برای سالمندان داره

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:56

سلام
به رها آفرینش
اولا روحیه خوبتون رو تبریک میگم
دوما انشاالله همون پیر زن تپل دوست داشتنی بشوید در کنار فرزندان و همسر گرامی

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 16:59

سلام
به آرش
چاکریم دادا

عباس شنبه 27 دی 1393 ساعت 17:02

سلام
به خزر
ممنون امیدوارم تا جایی زندگی کنی که لذت میبری و دوست داری

ستاریان شنبه 27 دی 1393 ساعت 20:23 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
با خوندن این کامنتها خواستم به شما جووونا بگم که اولا پیری خیلی هم خوبه و دوما هم ببم جانها کسانیکه پنجاه سال سن دارند رو جزء پیران حساب نکنید من 52 سال دارم و اصلا هم پیر نیستم و پیرها کمه کم نود صد سال سن دارند حالا اگه نود صد ساله ها پیداشون نشند و به این کامنت من اعتراض نکنند!:)

پروین چهارشنبه 1 بهمن 1393 ساعت 00:15

همه اش منتظر بودم اینجا بنویسید. به انتظارش میارزید :)
الهی که چیری مان همراه با ناتوانی و درد و بیماری نباشد. در این صورت پیر شدن هم شیرینی های خودش را دارد.
الهی که تو هم پیر شوی جوان. پیر برقرار و سالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد