هفتگ
هفتگ

هفتگ

شب که عقربه ساعت از یک می گذره تقریبا آرامش توی خونه برقرار شده... پسرکوچیکه خوابه و پسر بزرگه در حالت low battery  داره آخرین شیطنت های قبل از خوابشو می کنه و هر لحظه اون هم افقی می شه.... قانونی که از بعد عید واسه خودم گذاشتم رو رعایت می کنم هنوز ( قبل از خواب سینک و گاز تمیز) ... حدودا اون ساعت دیگه آشغالا رو یکی کردم و گذاشتم پشت در... یه کم عرق نعنا و نبات و قرصا... مسواک... بعد ولو روی تخت.... دست می کنم زیر بالش و گوشیمو که قایم کردم در می یارم ....تا هفته پیش توی گروه های تلگرام می چرخیدم و برای اراجیف فیس بوکی لایک می زدم.... حالا هر شب قبل از خواب یه چیزی سرچ می کنم...با همین گوگل دوست داشتنی و گوگولی مگولی... با همین ویکی پدیای عزیز.... که به آدم این امکان رو می ده بدون BRT سوار شدن و رفتن به کتابفروشی های انقلاب، بدون احتیاج به کارت عضویت کتابخونه و چرخیدن لای قفسه های باریک عنوان بندی شده، بدون پرداخت شهریه و سیخ نشستن سر کلاس درس استاد های بی سواد، تنها و تنها با یه کلیک اون هم در حالت دراز کش بتونم یه چیزی یاد بگیرم که تا دیروز بلد نبودم... بتونم چند دقیقه مطالعه کنم....یک قدم کوچیک برای فرار از روزمرگی... این مدل مطالعه فعلا برام عملی تره تا کتابی که این چند وقت توی کشوی کنار تخت خاک خورد و حتی یک شب هم حس ورق زدنش نبود... حتی سررسیدی که اون هم کنار همون کتاب توی کشو موند که موند ... سررسیدی که قرار بود هر شب توش یه گوشه از کارا و شیطنت های بچه ها رو بنویسم تا یادم بمونه همیشه ....واسه اینم یه فکری کردم البته... می خوام شبا در حد چند دقیقه صدامو با رکوردر گوشی ضبط کنم..... مثلا استارت رو بزنم، بگم: مانی امروز در تاریخ هشت تیر گفت باب اسفنجی... نیما وقتی داشتم صورتشو می شستم خندید... همین ... استاپ! بعد این فایلها رو یه جایی نگه دارم.

فعلا این مطالعه های نتی آخر شب حس خوبی بهم می ده....همین چند دقیقه که فرداهامو از شبیه همدیگه بودن نجات میده... موضوع چند شب آینده رو هم یه گوشه یادداشت کردم.... مثل : اسماعیل فصیح، طریقه کار پرینتر سه بعدی، موزیک کانتری...  البته یه برنامه های ساده ای هم واسه روزام گذاشتم .... مثل روز مهمونی... روز خرید ... روز زبان...  (الکی، مثلا من خیلی منظم ام)...  خلاصه... این بود انشای من با موضوع چه کنیم که با دوتا بچه به غلط کردن نیفتیم.... و لازم به ذکره که من تمام این مطلب رو بدون موس نوشتم و صرفا از کیبورد استفاده کردم... وقتی بچه ات هفته ای یه دونه موس خرد کنه حسابی کار با دکمه ها رو یاد می گیری.... موضوع امشب: موس نشکن  و ضد ضربه داریم آیا؟


رکورد صدای امشب: استارت... مانی هر بار که می گه آب بقیه ی لیوانشو خالی می کنه روی فرش آشپزخونه... الان فرش آشپرخونه کاملا خیسه.... استاپ

نظرات 34 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 03:33

مهربان.. تو فوق العاده ای.

دیبا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 09:14

گوگل عشق اول و آخر منه.
بالاخره باهاش ازدواج می کنم.

سمیرا چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 12:01

مانی چرا اینکارو می کنه؟ استاپ

خیلی کار خوبی می کنی بانو

ویرگول چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 19:19 http://thecomma.blogsky.com

آناهیتای ما هم همین کار رو میکرد. یه مدت با نی بهش آب دادیم، هیجان نی هیجان آبیاری فرش رو از بین برد:دی

رهگذر چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 21:49

دیباااااااااا
فکر کردم فقط خودم خواستگار گوگلم!

پیروز پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 14:00

افرین به شما مادر خوب.
حق میدم به اونهایی که از این نوشته ها ناراحت میشن.
آرزو میکنم همه از نعمت داشتن پدران خوب و مادران خوب بهره مند باشن تا دیدن این نعمت در دیگران اونها رو غمگین نکنه و حسادت اونها رو شعله ور نکنه.
امیدوارم نسل آسیب دیده و درد و رنج کشیده ما با داشتن یک عالمه تجربه از سختیهای زندگی و با داشتن چشمانی باز نسل بعدی رو جوری تربیت کنه که خالی از این همه عقده و کینه نسبت به همنوعش باشه.

مهسا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 00:44 http://porchouneh.blogsky.com

چقدر خوبی مهربان و چقدر خوبتر مینویسی از همه چیز...
شاد باشی بانو

رضوان سادات یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 14:17 http://zs5664.blogsky.com

عالی بود مهربان

آوا یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 18:01

خوش بحالت مهربان ..منکه
فک کنم به بچه بیفتم کلا
بایدقیدهمه چیوبزنم به
سلامتی..گرچه ازدواج
هم واسه من تقریبا
همین رو به ارمغان
آورد.......شایدم و
حتما کم کاری از
خودم بوده.......
از همت و اراده
ت همیــــــشه
خوشم اومده
آفررررررررین
یاحق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد