ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نشانه های پا به سن گذاشتن دو دسته اند ، نشانه های آشکار که طبیعتن تلخ اند و می دانید کدامها منظور نظر نگارنده اند لذا نیازی به مثال آوردن نیست ... و نشانه های پنهان که برای هر کس فرق میکند و مخصوص خودش است و خیلی بی رحم ، یواش و زیرپوستی ، گذر بطئی از رامسر جوانی به زابل میانسالی را یادآوری میکند ... مثلن بعد از اینهمه سال سلمانی رفتن ، برای اولین بار استاد سلمانی وختی کارش تمام میشود ، قبل از باز کردن کاور پیشبندی ، مکثی میکند و در آینه با دققت زُل میزند توو صورتت و می پرسد : قربان اشکالی ندارد توی ابروهاتان ، این خیلی بلندهاش را کوتاه کنم ؟ ... و تو که برای اولین بار ملتفت وجودشان شده ای ، یاد بچچگی هات می اُفتی که در مهمانی ها باتعجب به تک و توک ابروهای بلند پیرمردها نگاه میکردی که چطور با گذشت سالیان ، سرخود شده اند و علم شورش و طغیان افراشته اند وسط نظم ابروهای پیرمرد ...
جسارتن موهای تو گوش بدتر از ابروهای بلندن
از ترکیب رامسر جوانی و زابل میانسالی خیلی کیف کردم .کلی فکر کردم برای شهری که به پیری بخورد .جز آبادان هیچ جایی توی ذهنم نیامد.آنقدر که این شهر خسته است و دلگیر و دلتنگ. پس آبادان کهنسالی .
جالب بودش .
جدا از نگارشِ عالی پست
نمردیم و به لطف نگارنده ی گرامی اولین نشانه های پیرمردی در چهل سالگی را بفهمستیم !
اتفاقاً آخرین باری که رفتم سلمونی خانم آرایشگر مخالف چتری گذاشتنم بود چون خطوط خنده ی دو طرفِ لب را توی ذوق میزند ! آه ای سی سالگی / مرا عزیمتی ست عظیم ! چتری هایم را پس بده !!
گاهی سفر دلنشینی ست چینشِ واژه هایت باقرلو ، ممنون ،
یه ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ کتانژانت ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩﻡ !!!
دهنت سرویس معلم ریاضی
چهل سال دیگر هم که بگذرد، دلم جوان خواهد ماند...
از خدا خواسته ام اونقدری پیرم نکند که حس کنم حتی ته دلشان به چشم یک زابلی نگاهم میکنند
تغییر کردن تو میانسالی یه جوریه
یه آشفتگی خاصی تو چهل ساله ها هست که انگار از جنس نوجوون های درحال بلوغه،همون قدر سرکش و ناراضی و ناآروم
اما پوشیده شده تو یه ظاهر شخیص و معتبر
یه جوریه
دست و پای مادرت رو می بینی که از بدنت زده بیرون
خودت رو پیدا می کنی تو راهی که همیشه به مادرت انتقادش رو می کردی
صدای مادرت رو از دهن خودت می شنوی
و سعی می کنی انکار کنی که مثل چهل سالگی مادرت،"بچه" خواستن به فکرت افتاده
شاید دوباره بتونی بارور و زاینده،"زمانی" که رفته رو برگردونی و اون چیزی که از دست دادی رو دوباره داشته باشی.
فکر کنم چهل سالگی اینجوریه.
نشانه ها:(
دیروز بابام با خنده میگفت بچه ک بود میدید یه نفر 50سالش شده توو دلش میگفت تا کی میخواد عمر کنه!حالا خودش 54 سالشه
خنده ش غم داشت
کلن دلم گرفت:/
از رامسر جوانی به زابل میانسالی
انصافا چابهار میانسالی بهتر نبود؟!
زابل رو بزارید برا پیری !
جسارتاً اینم یه جور نشونهی آشکار نیست؟ ولی خب راستش من فقط تا حالا به همون نشونههای آشکاری که همه میدونن فکر کرده بودم و به این مورد دقت نکرده بودم!
سلام آقا
امان از زابل و بدا به حال اونایی که قدر رامسر رو نمیدونن
کامنت زهرا .ش چقدر زیبا و واقعی و تکان دهنده بود
ممنون
(( دست و پای مادرت رو می بینی که از بدنت زده بیرون
خودت رو پیدا می کنی تو راهی که همیشه به مادرت انتقادش رو می کردی
صدای مادرت رو از دهن خودت می شنوی
و سعی می کنی انکار کنی که مثل چهل سالگی مادرت،"بچه" خواستن به فکرت افتاده))
عالی بود. و عالی تر کامنتها