هفتگ
هفتگ

هفتگ

تلخ و اما خوب

پدرم 80 سال اا ماه و 15روز زندگی کرد ...و 25 ساله  بود که ازدواج کرد  و از دهات های اطراف کردان کرج  با داداشاش اومد تهران  و یه خونه مشترک گرفتن .... اوایل علف فروشی بعد شیر فروشی و بعد هم وارد بازار میوه شده و 45 سال بی وقفه کار کرد و  ثمره ازدواجش یک دختر و 6 تا پسر بود.. که تقریبا بزرگ شدنشونو ... ندید،  در طول زندگیش هیچ تفریحی نکرد  از شهر های دنیا فقط مکه و مدینه و کربلا رو دید ..

زندگی پدرم کار بود .... و زندگی مادرم  آشپزی ....

پدرم به پزشک و آدمهای تحصیل کرده خیلی احترام می گذاشت و آرزو داشت یکی از بچه هاش پزشک بشه یا دارای اسم و رسم بشه .. که البته نا امیدش کردیم و این آرزو شو به گور برد ...  بنده خدا هیچ وقت نتونست به یکی ازبچه هاش اون طور که دوست داره  افتخار کنه ...

با اینکه بی سواد بود بسیار ذهن  قوی و حساب و کتاب دقیقی داشت ..

بانی هیئت بود 

و دست خیر داشت و خیلی بی صدا این کار رو می کرد ...

گذشته شو هیچ وقت فراموش نکرد و خودشو همیشه  یه روستایی می دید ....چه اون زمان که علف فروش بود چه اون زمان که صفر های حساب بانکی شو  نمی تونست بشماره ...

کم می خندید ... کم حرف می زد ...و  ارادت خاصی به مادرش داشت ... و احترام به بزرگ تر  مهم تربن اصل زندگیش بود ...

من در مجموع  شاید اندازه یه ساعت هم توو طول عمرم باهاش هم کلام نشدم  ولی مثل  همه بچه ها الگو زندگیم بود و از کردارش خیلی یاد گرفتم  

هیچ وقت ما رو تربیت نکرد ..فقط یه بار که پنج ساله بودم و 5 ریال از پول نونوای  محل نداده بودم .. یکی زد پس کله ام و گفت پسر مگه تو حلال و حروم سرت نمیشه ....در حالی که معنی این  کلمات بلد نبودم ..

پدرم برای تمام بچه هاش خونه  و ماشین خرید ...

برای  تمام بچه هاش شغل دست و پا کرد 

و تمام مخارج ازدواج بچه هاشو داد...

ولی هیچ وقت بغلمون نکرد 

هیچ وقت باهامون نخندید و نگفت دوستتمون داره ....

پدرم آدم   تلخ ولی خوبی بود 


نمیدونم بابا ... شاید برات مهم نباشه ... من پزشک نشدم ... مهندس نشدم ....معرف نشدم ....ولی حلال و حروم  سرم میشه ....و عاشقانه می پرستیدمت ...


امشب شب چهل پدرم بود ...برای  شادی روحش دعا کنید ....

ممنون 



  



نظرات 30 + ارسال نظر
بهسا دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 09:37 http://mywellnessjourney.mihanblog.com/

خیلی نوشته تاثیرگذاری بود...
روح پدر بزرگوارتون شاد
من مطمئنم که بهتون افتخار می کردند..
پ.ن: من خاموش بودم و از اولین روزها همراهتون، این توصیف پراحساس و دلی شما نگذاشت خاموش بمونم

ژاله دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:16

سلام به قلم شما و دل پاکتون حتما افتخار میکنه .خدا همه ما رو شامل رحمت بیشتر کنه و پدرتون رو شاد

امید دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 23:09 http://janeghazal.persianblog.ir/

روحش شاد. شاید این سرگذشت بیشتر پدرهاست...

سمیه سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 09:00

روحشون شاد و به قول مهشید خانم خوش به حال شما برای داشتن همچین پدری و خوش به حال پدرتون که پسری مثل شما تربیت کرده

مرسده سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 09:04

ان شا الله که روح پدر بزرگوارتون در جوار رحمت الهی ، شاد و در آرامش کامل باشد. خداوند رحمتشون کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد