ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این روزها بیشتر فضای ساختمان هفتگ را سوال ها پر کرده اند .
حالا باز هم سوال :
قبل از طرح سوال ، حسی را که چند ماه پیش و در لحظه ای خاص داشتم می نویسم :
" دوست دارم بگویم
هرگز
برای هیچکس
آرزوی مرگ
نخواهم داشت .
اما اینهم حقیقتی است
که زنده بودن خنزیرهای پیر نکبت و نادانی
مرگ آرزوهای ماست ... "
و حالا سوال :
آیا فکر می کنید فرد یا افرادی را می شناسید که از مزگ آنها ناراحت نشوید ؟
حالا کمی بی رحمانه تر : آیا فکر می کنید فرد یا افرادی را بشناسید که از نبود آنها خوشحال شوید ؟
باقی بقایتان
اول
بله متاسفانه
راستش سوال اول که خیلیا هستند
متاسفانه در بعضی مواقع فقط از کنار مرگ دیگران میگذرم و نهایتا یک اخی میگویم. مثل خیلی چیزهای دیگر مثلا انقدری که از بیماری فرزندم ناراحت میشوم در مورد بچه های دیگر نمیشوم و واقعا خجالت میکشم بابت این موضوع.
در مورد سوال دوم هم متاسفانه بله
حداقل در مورد یک نفر مطمئنم که از نبودنش خوشحال میشوم شاید ارزوی مرگش را نکنم اما میخواهم از من دور شود یا پیش من نباشد..
امیدوارم گذر زمان این حسها را در من کمرنگ کند.
راستی من یک چیزی یادم اومد یعنی منظور شما کلی بوده؟ یعنی مثلا داعش هم جزوش هست؟ یا قاتل عزیز ادم؟ یا ادمهای بی رحم متجاوز کودکان مثلا؟
اخه چرا سوالایی میپرسید که ادم مجبور شه فکر کنه!
میگم چرا انقدر کامنت دوم طول کشید
نگو لحنم کتابی بوده
جدای افرادی که ضربات عمومی میزنند و فکر نکنم کسی از بودنشون خوشحال باشه
تقریبا یه سال پیش که پدرم ایست قلبی کرد و بعد ۲۵ روز فوت کردن
تو اون۲۵روز مرگبار برا ما که من حتی به در و دیوار التماس میکردم یکی از همکارام گفت دایی منم اینطور شد و بعد یه ماه فوت کرد
بخدا دیگه گوشم هیچی نشنید هزار بار از خودم پرسیدم چرا اینطور ناجوانمردانه و ... اینو به من گفت
به هفته نکشید که فهمیدیم خود این فرد سرطان معده داره و چند ماه بعد خودش هم فوت کرد
از مرگش خوشحال شدم ولی به خاطر حرف بی ملاحظه اش حلال کردم.
دلم می خواد که از زندگیم محو بشن اما نمی تونم اون مصیبت وحشتناک رو برای اطرافیانشون بپذیرم
پاسخ هر دو سوالتان "بلی" است .
گرچه پدرم همیشه میگفت هرگز تصور مرگ کسی را از ذهنت هم نگذران ، چه عزیز و چه ...
جواب سوال اول : بلی
چون دیده ام کسانی رو که زجر میکشند و اگر قادر باشند حاضرند فورا به زندگی خود پایان بدهند..از مرگ اینها ناراحت نمیشوم چون حس میکنم به خواسته شان رسیده ..و راحت و رها شده اند.
اما سوال دوم : خیر
از مرگ کسی خوشحال نمیشم...بیشتر دلم میخواد نامردمان رسوا و بی آبرو شوند تا اینکه بمیرند و ماهیتشان رو نشود.
به نظرم هر دو سوال یکیه
و خب جواب منم به هر دو یکیه. بله از مرگ و نبودشون خوشحال میشم.
تا حالادر موردش حتی فکر هم نکردم
من معمولا از کنار ادما میگذرم تا بخوام اینقدر درگیر بشم که...
بله،من کسی رو سراغ دارم که اگه نباشه،دنیا جای قشنگتری برای بقیه میشه
+البته متاسفم که طرف انقدر دوست نداشتنیه
حتما هستند کسان بسیاری که نبودنشان صد به، به بودنشان هست.. ..
ولی همون ها هم جرات می خواهد، آرزوی ِِنبودنشان رو داشتن.....
جواب هر دو سوال بله هست. وقتی آدم هایی هستن که یک جهان از وجودش در عذاب و رنج هست همون بهتر که نباشن. هر چند که وجودش از قانون همین دنیا پیروی میکنه ولی من هنوز اونقدر وارسته نشدم که این آدم ها رو ببخشم.
آره
قبلا من از مرگ همه حتی غریبه ها، حتی خیلی پیر با مرگ راحت، ناراحت میشدم
ولی از یه موقعی به بعد توی یه رابطه زجر آور بودم و فکر کردم ...
بعد یه مدت هم گفتم ینی منی که همه به مهربونی میشناسنش، به اینجا رسیدم؟
مشکل از منه یا اون؟
اصن طرفم هرچقدرم بد باشه، چی شد که "من" به اینجا رسیدم؟
دیگه الان اون حسو ندارم بهش
میدونم بودنش خیلی خارج از حد توانم آزاردهنده و مضره
ولی از نبودش یکم رو ناراحت میشم حتما