هفتگ
هفتگ

هفتگ

((با یک نگاه خسته و یک جور دلخوری))

با دلیل، بی دلیل، درست یا غلط، موجه یا غیر موجه، منطقی و پذیرفتنی یا غیر قابل قبول... در هر صورت آدم ها گاها دلخور میشوند، فارغ از علت  صحیح یا نادرست بودنش،  رفتار انسانها وقتی دلخور هستند رو میشه به دو بخش کلی تقسیم کرد مثلا بعضیا وقتی دلخور میشن سریع میگن و طرف یا اطرافیانشون متوجه دلخوری اون فرد میشن، بعضیا دلخوریشون رو با رفتارشون نشون میدن و اگه کسی نخواد خودش رو بزنه به کوچه علی چپ حتما متوجه میشه که اون آدم دلخور شده، بعضیا  وقتی دلخور هستن داد و هوار راه میندازن دعوا میکنن شلوغ بازی درمیارن، بعضیا هم چونان تو سکوت فرو میرن و منفعلانه رفتار میکنن که کمتر کسی میتونه بفهمه چرا و از چی دلخور شدن... مثال زیاده اما بطور کلی اونهایی که ناراحتی و دلخوریشون رو نشون میدن راحتتر زندگی میکنن و کمتر دچار مشکلات روحی و روانی و ارتباطی میشن اما اون دسته از افرادی که بخاطر غرور، تربیت، نوع نگرش و نگاه و یا هر علت دیگری دلخوریشون رو بروز نمیدن و اصطلاحا تو خودشون میریزن. کم کم تغییراتشون آغازمیشه دایره روابطشون کوچیک و کوچیکتر میشه، کم حرف و گوشه گیر و منزوی میشن،خنده و شادی باهاشون قهر میکنه،بی توجه و کم حوصله میشن دیگه کمتر دوست داشته میشن و کم کم رو به فراموشی میرن، احساساتشون رو دائما انکار و پنهون میکنن، کسی هم  نمیتونه بفهمه که دلشون از چی گرفته،بعضا هم به جاهایی میرسن که نباید و نشاید...



پی نوشت: سرماخوردگی در تمام ایام سال، نخ سوزن در پاییز خر است.

بودن در شرایط یکسان !!

درود 

1- چند گاهی است چراغ این خانه ( هفتگ ) ، را عباس عزیز روشن نگه داشته است . عباس جان قول دادم باشم ، هستم . بی نظمی ام را اما ، هم تو و هم خواننده های گرامی ببخشید . 


2- برای امروز می خواستم یک دلنوشته و چند عکس پاییزی بگذارم . اما آخرین نوشته ی عباس گرامی ، این ایده را به من داد که خاطره ای از یک وضعیت مشابه بنویسم. 

3 - عنوان متن را گذاشته بودم : قرار گیری در شرایط مشابه ! اما دیدم یک جمله ی نود و پنج درصد ناپارسی است . بدون هیچگونه تعصبی ، کوشش کردم از واژه های پارسی استفاده کنم . آخرش هم نشد ! نمی شود همه با همین کمینه ها تلاش کنیم تا واژه های بیگانه را کمتر به کار گیریم ؟

4 - اما ، دنباله ی آخرین نوشته ی عباس  گرامی:

سالها پیش ، در شرکتی به دلیل گرفتن مقام نخست کارآیی در بین نزدیک به بیست و چهار پنج شعبه ی شرکت ، قرار شد پاداشی به دو نفر داده شود . به انتخاب دفتر اصلی شرکت ، یک نفر مدیر عامل بود ! نفر دوم به انتخاب مدیر عامل ، من بودم ! و البته شک ایشان در انتخاب دوستی دیگر !! 

پیشنهاد دادم بیاییم یک کار دموکراتیک کنیم ! فرمهایی طراحی کردیم که در آن اسم تقریبا تمام افراد شرکت نوشته شده بود . و این فرمها را بصورت رندوم بین 50 نفر از کارکنان شرکت پخش کردیم و خواستیم به شایستگی  افراد لیست ،از دیدگاه خودشان  نمره بدهند ! بالاترین نمره ، چهار بود و کمترین ، یک بود . 

اتفاق جالب این بود که همه ( بدون استثنا ) به من و آن دوست دوست داشتنی ، نمره ی چهار داده بودند . اما در نهایت آن دوست بود که برگزیده شد برای دریافت آن پاداش . دلیلش این بود که من به خودم امتیاز سه  دادم و به او چهار . 

راستش قرار گرفتن در این شرایط را چندین بار دیگر تجربه کردم و به رای گیری گذاشتم . واقعیت این بود که از این مورد خاص که بگذریم ، در دیگر موارد نتیجه بیانگر این بود که ما هنوز برای تصمیم گروهی گرفتن و برای بکارگیری  خرد جمعی ، راه درازی در پیش داریم ! 


باقی بقایتان . و اینکه  هرگز قدم زدن زیر باران پاییز و روی برگهای هزار رنگ فراموش نشود . 


و یک ایده ی آنی : لطفا عکس های پاییزی تان را برای ما بفرستید . با گذاشتن لینک در بخش نظرات . ما ( من و عباس و فرزانه ) به بهترین عکس از دید خودمان و به بهترین عکس از دید خوانندگان جایزه می دهیم . یک بن 50 هزار تومانی کتاب ( غبر درسی و دانشگاهی !!! ) (فرزانه ، عباس ، هزینه اش با من !!! )

((تهران منهای تو یعنی رشت بی باران))

1- سرپرست سابق شهرداری رشت طی نامه ای به خود با استفاده از دو پست حقوقی خودش منزل مسکونی در رشت را در اختیار خود قرار داد!

در این نامه که شهریور ماه از سوی معاونت حمل و نقل و زیربنایی شهرداری رشت خطاب به سرپرست شهرداری نوشته شده است فرد تقاضا کننده(جمشیدپور) واگذاری منزل مسکونی متعلق به یکی از شهرداری های مناطق را درخواست کرده است!

خود این سرپرست هم طی پارافی خطاب به معاونین شهرداری خواستار اقدام در این رابطه شده است. یعنی در اسرع وقت هم برای خودش نامه نوشته است و هم دستورات لازم را برای پیگیری آن مبذول داشته است!

2-مورد دیگری از شهرداری رشت
امور اداری به شهردار منطقه  (محمد پورناصرانی ) نامه زده کارمند نمونه ات را معرفی کن!

جناب شهردار هم نامه زده خودش رو نمونه معرفی کرده است.

................................

فارغ از تمام تحلیل های که میشه نوشت سئوالی  که ذهنم رو درگیر کرده اینه که چند درصد ما در شرایط مشابه دست به همین کار نمی زدیم؟!!!




روایت

آورده اند:

((یکی از علما را پرسیدند که یکی با ماه روئی است در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب.
هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری، او به سلامت بماند؟
گفت: اگر از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند!))

چرک

هر کسی بنا بر سطح فرهنگ،تربیت و اخلاقی که مبتنی بر آن رشد کرده و به امروز رسیده یه اسمی براش میذاره  که هر کدوم از این اسم ها و صفات هم خودش باز قابل تحلیل هست مثل: بددهن، لیچارگو،مهمل باف،متلک گو،هرزه دهن، چاله میدونی،دهنش چاک و بست نداره و.... اما یادم نیست کجا شنیدم که کسی میگفت چرک حرف میزنن و چقدر این کلمه تمام و کمال و به خوبی  حق مطلب رو ادا میکرد.

فارغ از فحش ها و شوخی های تمام جنسیتی که متاسفانه بخش عمده اش متوجه زنان است بعضی وقتا سر مسائل ساده  و حتی زمانی که قصد توصیف  موضوعی را دارن به مشمئز کننده ترین شکل ممکن از کلمات استفاده میکنن جوری که فقط و فقط همپالگی های خوشون از این شکل صحبت لذت می برند ولاغیر.

اینکه عده ای تمایل دارن اینجوری  ارتباط برقرار کرده و از هر صد کلمه ای که بکار میبرند بیش از نود  درصد کلمات، کلمه هایی رکیک و زننده و عمدتا جنسی هستند به خودشان ارتباط دارد اما وقتی در فضای عمومی اجتماع این شکلی حرف میزنن  بسیار تاسف برانگیز و خیلی ناراحت کننده هست و این مسئله صرفا مربوط به یک قشر یا یک صنف نیست و تقریبا شامل اکثریت مردم میشه حالا شدت و ضعف داره اما کمتر قشری هست که بتونه خود رو مبرا از این مسئله بدونه...

چرک حرف زدن شاید برای مخاطبش عادی باشه اما قطعا و حتما ناظر بیرونی رو اذیت میکنه، اگه نمی تونیم مودب باشیم و شیک و مجلسی حرف بزنیم لااقل بیاییم چرک حرف نزنیم حرمت حضور دیگران رو داشته باشیم، از دیگران مهم تر حرمت فکر و زبون خودمون رو داشته باشیم.