هفتگ
هفتگ

هفتگ

خلقیات ما ایرانیان.....با اجازه از مرحوم جمالزاده

مهمان این جمعهء هفتگ

محمد آقای اسحاقی نازنین :

ما ایرانیها گل هندوانه را به بقیه جاهایش ترجیح میدهیم ....این جواب سئوالی بود که وقتی ضمن گپ زدن با یک پیرمرد و سئوال در مورد خلقیات مردممان ازش پرسیدم...شنیدم.دست بر قضا میخواهم نوشتن این مطلب را از همینجا شروع کنم که ایضا در مورد انار هم همین وضعیت را داریم و خیارقلمی که گلخانه ای هم نباشد از دیگر علایق ماست....بگذریم.....جوانتر که بودم روزی در صف نانوایی سنگکی پسرکی هم سن و سال خودم که بعدا فهمیدم  کمی مشاعرش عیب دارد, پشت سر من ایستاده بود و همینطور زل زده بود به من. با تعجب  ازش سئوال کردم که چرا زل زدی بمن یهو ناغافل یدونه سنگ از روی زمین برداشت و ضمن نشون دادنش بمن پرسید: این چیه؟ جواب دادم,خب این یه سنگه بلافاصله ادامه داد چرا نمیشکنه ؟ من با تعجب نگاش کردم ومیخواستم چیزی بگم که خودش فوری جواب داد:چون سفته,میفهمی چون سفته.این دیالوگ مسخره ی بین ما, منو یاد یکی دیگه ازعادات ایرانیها میاندازه و اون اینه که ما مردمی هستیم که عادت داریم سئوالات زیاد نامفهوم ومسخره و چرت برای هم طرح کنیم و خودمان هم جوابهای مسخره تر به آن بدهیم.وهمه ی دنیا را هم بجز خودمان ابله ونفهم میدانیم.ما زیاد اهل هیاهو و شلوغ بازی هستیم وبدون توجه به دیگران راجع به هر چیزی اظهار نظر میکنیم و راه حل ارائه میدهیم .مثلا ما همه مان توی خانه هایمان یک داروخانه ی کامل داریم که انواع قرص و کپسول تاریخ مصرف گذشته را درآن نگاه میداریم و موقع بیماری خود درمانی میکنیم.تا یادم نرفته اینرا هم بگویم که ما هر آدم موفق تر یا درسخوان تر از خودمان را یا دزد میدانیم و یا مسخره و ابله و بیسواد و برای هر کدام از ادعاهایمان  هم صد تا دلیل میاوریم.اصولا ما مردمی رفیق باز و با مرام هستیم ولی فقط توی فیلمها خیلی هم دیالوگ ماندگاردر فیلمهایمان در رابطه با این قضیه داریم.میگن ژاپنیا وقتی به رگ غیرتشون بربخوره, میرن هاراگیری میکنن ینی خودشونو با چاقو یا شمشیر یا قمه یا هرچی میکشن ولی ما وقتی به رگ غیرتمون بر بخوره با همین ابزار و ادوات افراد دیگر را میکشیم. ما کلا مردمی احساساتی و خوشگل پسندیم ولی بیشترمان نیاز به عینک داریم و خودمان نمیدانیم وبه همین دلیل ضعف بیناییمان را با توجیهات مسخره جبران میکنیم و از این بابت در بین ملل جهان مردمی فیلسوف مآب و همه چیز دان محسوب میشویم. یک زن ایرانی میتواند یک مرد ایرانی رابا عشوه های خرکی و بعضا گریه  تا صد بار گول بزند ( بقول اون زنه تو اون فیلمه ,شمردم که میگم) و یه مرد ایرانی میتواند یک زن ایرانی  را با تنها با تکرار بموقع یک کلمه " میگیرمت" تا صد بار گول بزند..ما خیلی چیزها را فقط از آن خودمان میدانیم و بر این باوریم که مردمان دیگر از آن بی بهره اند مثلا شجاعت و سخاوت و گذشت و جوانمردی را از خصلتهای منحصر بفرد خودمان میدانیم و یا مثلا فکر میکنیم احترام میان مادر و فرزند پدیده ای منحصرا اسلامی-ایرانیست.بیشتر ما ایرانیها( خصوصا جوانهایمان ) از اعراب بدمان میاید و سعی میکنیم اینرا بعنوان یک فضیلت به دیگران هم نشان دهیم که ما هم بعله....و بشدت از کوروش بزرگ و خانواده ی سترگ هخامنشیان که روزی روزگاری  ثلث دنیای قدیم را تحت سیطره ی خود داشته اند,خوشمان میاید.همه ی ما یک دیوان شعر حافظ و بعضا سعدی و مولانا در خانه مان داریم که سال تا سال آن را باز نمیکنیم مگر در شب و روزهای خاص,مثلا سال نو یا یلدا و قریب باتفاقمان اشعار این اشخاص بزرگ و فرهیخته را غلط میخوانیم و معنیشان را هم نمیدانیم.ما مردمانی بسیار شوخ طبعیم و به این زودی به جوکهای دیگران  نمیخندیم و اکثر جوکهای خنده دارمان هم در حول و حوش اسافل اعضا بدن ساخته میشوند که با لذت خاصی برای یکدیگر تعریف میکنیم.اینها را که نوشتم به این معنا نیست که ما ملتی یعجوج و معجوج هستیم و اصلا صفات خوب نداریم,ما خیلی صفات خوب داریم که ملتهای دیگر کلا از آن بی بهره اند مثلا ما مردمی هستیم که به زبان و فرهنگ یکدیگر خیلی احترام میگذاریم و کلا اهل مسخره کردن آداب و رسوم و فرهنگ و زبان و شهر و لهجه ی یکدیگر نیستیم و یا اینکه ما خیلی دوست داریم که بروز باشیم و بهمین دلیل تمام چیزهایی که مردمان کشورهای دیگر ساخته اند را درست پس از ورود به بازارحتی شده با قرض و قوله از این و آن, میخریم و از آن استفاده میکنیم و به یکدیگر نشان میدهیم و یا مثلا دروغ و غیبت و پشت هم اندازی و کلاه برداری,کلا جزو فرهنگ ما نیست واگر هم باشد ازجوامع بی دین و ایمان غربی وملتهای دیگر وارد جامعه ی ما شده است.فلذا شخصا و از زبان همین قلم خداوند مننان را شاکرم که در چنین جامعه و محیط پاکی متولد و رشد  یافته ام و امید وارم اگر تخم و ترکه ای هم داشتم در همین مرز پر گهر به منصه ی ظهور و بروز برسد.
 

نظرات 35 + ارسال نظر
ساجده شنبه 1 آذر 1393 ساعت 15:22

من فکر میکنم یکی از دلایلی که ماهمگی جبهه گرفتیم این بود که اگر همین چندتا پست آخر این وبلاگ رو بخونیم خیلی به این موضوع پرداخته شده، ضمن اینکه خود آقای بابک اسحاقی هم چند وقت پیش یه پست تقریبا توهمین مایه ها(منظورم نگاه انتقادی به رفتار بعضی از مردم) نوشته بودند. وگرنه همه این حرفهایی که شما ودوستان زدند کاملا درست وقابل احترامه.
شاد باشید وایام بکام.

سحر شنبه 1 آذر 1393 ساعت 15:22

نتیجه گیری: ما ایرانیها آدمای مزخزفی هستیم که حتی یه بعد شخصیتی خوب هم نداریم!!!!!
کاش یکی پیدا میشد ایرانو با خاک یکسان میکرد با این اوصاف

خورشید شنبه 1 آذر 1393 ساعت 16:49

ممنون بابت مطلب..
چقدر آدم عصبانی..

می دونین چی فکر می کنم؟
بعد خوندن این دسته مطلب ها، همیشه فکر می کنم که آره هست. همه ی اینا هست. حقه. (و البته کلی چیزای خوبم هست.. ولی خب ما تو کتاب ادبیات خوندیم که طنز، بیان مشکلات و ایرادات آمیخته با خنده س یا یه چیز تو این مایه ها.. خوبی ها رو که می دونیم همه، هیچکس هم نمیگه مردم ما مطلقا بدن..چیزی که باید بهش توجه شه مشکلاته.)

می گفتم.. همه ی اینا هست، حقه.. اما خب.. هست دیگه.. من چی کار می تونم بکنم؟
وظیفه ی من چیه؟
من چی از دستم برمیاد؟
هوم؟

حتما، مسلما، قطعا، ماها همه مون حتی اگه غر هم بزنیم؛ ایرانمون رو، مردمش رو خیلی زیاد دوست داریم.

سید عباس موسوی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 17:15

سلام
محمد جان بسیار عالی نوشتی و کاملا با تمام حرفهایت موافقم هرچند حرف ساجده خانم محترم، نیز صحیح است چه در این وبلاگ و چه در کل فضای مجازی طی چند وقت اخیر و به خصوص پس از فوت مرحوم پاشایی، با توجه به نقد و نظرهایی که بابت رفتار ما ایرانی ها صورت پذیرفته اعم از موافق و مخالف،صحیح و غلط، بی طرفانه و مغرضانه و... حساسیت بیش از حد معمول را در مخاطبان ایجاد نموده و هر سخنی در این باب تنش زاست چه بسا اگر این مطلب در زمان دیگری مطرح میشد بسیار هم مورد استقبال قرار می گرفت. سید بزرگوار تو که خود به این قول خواجه شیراز ((کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم)) بیش از من معتقدی و در کامنتت نیز اشاره نموده ای چه بهتر بود که از ابتدا مستثنی می نمودی...
اما دوستانی که ازاین متن ناخرسندند و اعتراض خود را عنوان نموده اند خود نیز به صحیح بودن انتقادات معترف هستند چرا که در غیر این صورت حداقل یک نفر میگفت خیر آقای اسحاقی ما ایرانی ها این گونه نیستیم!
اما خودمان بهتر از هرکسی می دانیم که چگونه ایم و این درد نیز مربوط یه امروز نیست و مرحوم عباس اقبال آشتیانی قبلا بدان اشاره نموده است.
گفتنی ها را خانم نیمه جدی گرامی بیان نمودند اما یک نکته که مربوط به نمود اجتماعیست را بیان میکنم آنتونی گیدنز در کتاب مبانی جامعه شناسی میگوید البته نقل به مضمون میکنم:(( هر گروهی در برابر سایر افراد متخاصم و معارض جهت ایجاد همبستگی گروهی و نمود اجتماعی به خود برتر بینی دست میزند و و گروه خود را از سایرین جدا میکند مثلا ما نازی آبادی ها، ما بچه های شهرک غرب، ما بچه های جوادیه، ما شمرونی ها و... در برابر سایر ساکنین شهر تهران، اما در برابر سایر شهرستانها این مرزبندی محلات رخت برمی بندد و می گوییم ما تهرانی ها...در برابر سایر ملل می گوئیم ما ایرانی ها در برابر مردم سایر قاره ها می گوئیم ما آسیایی ها ما شرقی ها و در برابر ساکنین سایر کرات می گوئیم ما زمینی ها...)) گیدنز معتقد است اگر در برابر ساکنین سایر کهکشانها نیز قرار بگیریم خواهیم گفت ما کهکشان راه شیری ها و الخ... پس ما برای ساخت هویت گروهی دائما دست به تلاش میزنیم و خود را بالاتر از دیگران می پنداریم اما در اینجا ما ایرانی ها وقتی جنبه انتقادی به خود میگیرد برخلاف روح جمعی دست به کنش زده و بنابراین با مخالفت روبرو میشود.

دوستان گرامی به قول پیر بدخشان ((آیینه چون نقش تو بنمود راست _ خود شکن، آیینه شکستن خطاست))
محمد جان همانگونه که می دانی من ایران و ایرانی را با تمام این کم و کاستی ها که قبول هم دارم دوست دارم و می پرستم...

داود (خورشید نامه) شنبه 1 آذر 1393 ساعت 19:00

متاسفانه من در متن هیچ طنزی نمی بینم با ان پایان نویسنده خودش را لو داده : یک فرد تحقیر شده که به شدت از ایرانی بودنش متنفر است

بابک اسحاقی شنبه 1 آذر 1393 ساعت 19:13

دوستان گلم
من نماینده بچه های هفتگ نیستم و خوشبختانه هفتگ مدیر نداره
اما خواستم در جواب دوستانی که معترض بودند به اینکه چرا چند مطلب با یک مضمون پشت سر هم تو هفتگ منتشر شده ؟ یه توضیح بدم .
نویسندگان هفتگ در انتخاب مطلب آزادند و تصمیم ما هم در روز اول این بود که هیچ چارچوب خاصی برای مدل نوشتن یا موضوعات نداشته باشیم . چون فکر می کردیم انتخاب قالب برای یک وبلاگ گروهی شاید باعث بشه تا مطالب نظم و ترتیب موضوعی داشته باشند اما در طولانی مدت به نفع ما نیست چون هر موضوعی رو انتخاب کنیم بخشی از مخاطبانمون رو از دست میدیم . چرا که خیلی ها به مطلب طنز علاقه دارند اما خیلی ها هم دوست دارند مطالب جدی بخونن . خیلی ها از داستان لذت میبرن و عده زیادی هم حوصله خوندن داستان رو ندارند . نوشتن در قالب مینیمال و شعر و عکس هم همین طرفدار و مخالف خودش رو داره . به همین خاطر تصمیم گرفتیم هر کس در نوع و موضوع نوشته اش آزاد باشه و برای انتخاب موضوع لازم نیست با کسی هماهنگی بکنه .
در مورد جمعه ها هم هر یک از نویسندگان یک میهمان انتخاب میکنه . مثلا هفته قبلا مجید و نادر عزیز به دعوت من نوشتند و این هفته آقای محمد اسحاقی به دعوت محسن باقرلو و اینکه در یک هفته شما پست های مشابهی که به موضوعات اجتماعی مربوط بوده خوندید کاملا اتفاقی بوده و به شخصه ایرادی توش نمی بینم .شاید پر رنگ شدن موضوعات اجتماعی طی چند روز اخیر توی محافل مختلف دلیلش بوده که نویسنده های هفتگ این دغدغه فکری رو داشته باشند و ازش مطلب بنویسند . در هر صورت اینکه کدوم نویسنده در نوبتش چی می خواد بنویسه نظر خودشه و اینکه شما مطلبی رو دوست دارید یا خیر هم به خود شما مربوطه و نه ما میتونیم شما رو مجبور به خوندن هفتگ بکنیم و نه مخاطبان هفتگ میتونن در مورد اینکه کی چی باید بنویسه تعیین تکلیف کنند . طبیعیه که یک متن مورد خوشایند ما باشه یا نباشه و طبیعی هم هست وقتی از خوندن مطلبی خوشمون نیومد انتقاد درست و به جا بکنیم . بخش نظرات دقیقا برای همین منظور هست که نویسنده ها بتونن عکس العمل مخاطب رو بعد از خوندن مطالب متوجه بشن . امیدوارم تنوع مطالب در هر هفته به شکلی باشه که کسی از خوندن مطالب خسته نشه و برای دوباره خوندن اینجا انگیزه داشته باشید .

ارش پیرزاده شنبه 1 آذر 1393 ساعت 23:29

محمد خوب بود ...... ولی از لحاظ اماری راجع به جوانهای کل ایران فکر کنم کمی اشتباه می گی من اینجور که تو گفتی ایران نمی بینم ولی نگارش تو خیلی دوست داشتم ...

دکولته بانو یکشنبه 2 آذر 1393 ساعت 14:23

سلام... چه دیر دارم کامنت میذارم!!! ... من همون شب پست رو خوندم، ولی فرصت نشد کامنت بذارم... راستش من در عین اینکه مثل عباس عاشق ایران و ایرانیم با تمام کمی ها و کاستی ها، ولی با پست محمد هم موافقم... اینکه محمد در نوشتش عنوان کرده ما ایرانیا، و نگفته مثلا مردم ما! به نظرم یعنی خودشو اصلا جدا و تافته جدا بافته ندونسته و با شناختی که از محمد عزیز دارم، منظورشو کاملا درک می کنم... و اصلا توقع راهکار و راه حل ندارم، چرا که هر کدوم از ما حتما که همیشه سعی کردیم به شخصه اینگونه نباشیم... یا درست رفتار کنیم... یا چه و چه... از طرفی چقدر خوب که اینجا میشه راحت نظر داد... و مخالفت و موافقت خود رو اعلام کرد... همین بحث ها و انتقادات و فکر کردن هاست که جاری بودن و انسان بودن رو تضمین می کنه... در کل مرسی از همتون... گروه کوچیک نویسنده های هفتگ و جامعه بزرگتر هفتگی!

حمید جمعه 7 آذر 1393 ساعت 00:28 http://abrechandzelee.blogsky.com/

اینکه اینها بهمون برمیخوره جالبه. ولی از اون جالبتر اینه که از این مرحله ی برخوردن جلوتر نمیریم! غیرتمون هم مثل خیلی چیزای دیگه مون نصفه نیمه و بیفایده شده و از تمامش فقط اون قسمت رگ گردنی شدنش مونده...

مطرب آفتابه رو دوشنبه 10 آذر 1393 ساعت 15:24

همشون درست بودند. فقط یک چیزهایی را از قلم انداختید
مثلا اینکه ذوق شاعری درهمه خصوصا خانم ها هست و شعر میگن و یکی دو تا کتاب زیربغل از این انجمن ادبی به اون انجمن ادبی در حال رفت و آمدیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد