هفتگ
هفتگ

هفتگ

اوزوموزدن چیخماخ !

عباس آقا همسایهء چن تا محله آنورتر ساختمان هفتگ و از رفقای قدیمی عهد شباب و کتاب ماست ، تپل و کچل و بامعرفت است ، در یک آموزشگاه IT مدیر آموزش است اما خودش تکنولوژی گریز است ، آخرین سد سدید و آخرین مرد مقاوم بود در فقرهء گوشی هوشمند و تبلت و اینها که قرنهای متمادی صوفی صفت یک گوشه نشسته بود با یازده دو صفر ماستش را میخورد اما انقد یک تنه رفتم روی مُخ اش که آخرالامر سپر بینداخت و تسلیم همی شد ! ... دیروز در پروسهء انتقال سیمکارت و کانتکت هاش اتفاقات فان ی افتاد که در نهایت کللهم اجمعین شماره های سیم کارت و گوشی قبلی ش پرید و به گاه رفت ! ... دیشب نشسته بودم از توی گوشی خودم شماره های دوستان مشترکمان را در می آوردم و روی کاغذ می نوشتم براش ... دوستانِ توی گوشی آدم همیشه یک اسم هستند و به شماره شان کاری نداریم و وختی زنگ میزنند و اسمشان می افتد روی صفحهء گوشی مان هم حتتا حروف اسمشان را نمی خوانیم ، چون به مرور زمان هرکدام تبدیل به یک شمایل و لوگو میشوند توی ذهنمان لذا تا حالا به اعداد و ارقام شماره های دوستانم اصلن دققت نکرده بودم ، جالب بود ... خیلی رُندها ، نسبتن رُندها ، چپرچلاق ها و غیر قابل حفظ کردن ها ، کُد یک و دویی ها ، شهرستانی ها ، ایرانسل ها ، تالیاها ، رایتل ها ، دو سه شماره دارها ... یکجور حس جالبی بود ، انگار تمام این قدیمی ها را دوباره داشتم میشناختم در مکاشفه ای تازه و هیجان انگیز ... کشف پوست تو از نو ، آدمهای جدید ، رفقای جدید ... 

.

مادربزرگم خدابیامرز یک اصطلاحی داشت به معنی از خود در آمدن ... فارسی ش میشود توو مایه های از خود بیخود شدن ... دیشب انگار از خودم در آمده بودم و از یک زاویهء تاحالا ندیده به تماشای آدمهایی نشسته بودم که آنها هم از خودشان در آمده بودند و در تقاطع یک چهارراه شلوغی که هیچکداممان تا حالا آنجا نبودیم داشتیم برای اولین بار هم را ملاقات میکردیم ... البته این احساس خیلی شخصی ست و شاید به نظر خیلی هاتان اغراق شده و مسخره بیاید که تا حددی هم حق دارید ولی خوب بود دیگر ... برای من خوب بود ، جالب بود ... کللن توو همه چیز شدیدن لازم داریم این از خود در آمدن را ... توو کار ... تو زندگی ... توو زناشویی ... توو رفاقت ... اصلن شما ببینید هرجای دنیا ابداع و اختراع جدیدی شده که زندگی انسانها را تحت تاثیر قرار داده نتیجهء این بوده که یک نابغه ای یک نیازی را حس کرده و بعد از خودش درآمده ، یک جور دیگر نگاه کرده ، یک جوری که تا قبل از او هیچکس آنطور نگاه نکرده بوده ، بعد نشسته ( یا واستاده ! ) برای آن نیاز یک راه حل جدید ابداع و اختراع کرده و ترکانده ! ... به نظرم باید تلاش کنیم بیشتر خودمان را در موقعیت از خود در آمدن قرار بدهیم !

.
نظرات 18 + ارسال نظر
باغبان سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 21:16 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

مثله وقتایی که مثلن در گیر یه مساله ای هستیم بهمون میگن از گود بیا بیرون وایسا کنارگود و به مشکل و مساله نگاه کن میتونی اونموقع راه حل مناسب رو پیدا کنی؟؟

سهیلا سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 22:00 http://rooz-2020.blogsky.com/

اگه این مهارت ازخودبیرون اومدن رو کسب کنیم که چه شوووووووووددد....خیلیم خوبه و موافقم...
منکه رفتم شروع کنم ازخود بیرون اومدن رو
بااجازه....

نیمه جدی سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 22:00

ما به آدم جوگیر و بی ظرفیت میگیم اوزنن چیخیب! ولی این تعبیر شما را هم پسندیدیم! کنار گذاشتن عادت های مالوف و مانوس! با چشمهای شسته و رفته یک جور دیگر دیدن!

محسن باقرلو سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 22:10

دقیقن همینه ! ننه هم وختایی که بابت از حد خود خارج شدن میخواست دعوامون کنه اینو بهمون میگفت ! من ازش تفسیر هرمنوتیک. گوگولی مثبت کردم !!!

جعفری نژاد سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 22:42

یک بار تو زندگیم از اونی که بودم بیرون اومدم و از بیرون خودم کلی آدما و کلی عادتا رو نو کردم و جدید... اصلن پشیمون نشدم، اصلن هم پشیمون نمی شم. هیچوقت. بس که خوب بود و لازم و به موقع البته

سیمین سه‌شنبه 25 آذر 1393 ساعت 22:52

نوشته هاتون خیلی ایستملیه :)

محمد اسحاقی چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 00:29

عرض شود که اون شاعر که میگه: از در درآمدی و من از خود بدر شدم.....
حتما یه چیزی میدونسته....ینی میخواسته بگه از خود بدر شدن کار زیادی نداره فقط یه انگیزه ی درست و حسابی میخواد که از در بدر آید و او را از خود بدر کند.

دکولته بانو چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 01:18

از تعبیرت و نگاهت خوشم اومد... باید بزنیم تو کار از خود در آمدن!!!!!!!

سپیده چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 02:51

عجب دوست خوبی هستید بابا شما ... از خود بیرون زدنتونم خاصه :)

آدمک چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 08:51

دارم تصور می‌کنم تو یه بار خیلی از خودت بیای بیرون! خیلی خیلی از خودت بیای بیرون! در حدی که یه چیزی اختراع کنی! حالا اون چیز چی می‌تونه باشه که به نیازهای تو ربط داشته باشه... اوا خاک بر سرم! خیلی بی‌تربیتی باقرلو! اینم شد اختراع؟! اصن روم نمی‌شه بگم؟ برو... برو از خدا بترس... والله، با این اختراعاتشون و نوناشون!

شمسی خانم چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 13:53

یه کلاسی این روزها دارم میرم که 4 جلسه ازش گذشته و آقای دکتر داره خودش رو میکشه که همینو بگه. هی فیلم و پاورپوینت و اسلاید و عکس و ... خب این پست رو من جلسه بعد ببرم سر کلاس بخونم و همکارا رو خلاص کنم والله بقرعان

جعفری نژاد چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 14:48

الان نیگا کردم دیدم شبیه اینی که واسه پست تو نوشتم تو پست قبلیه خودم هم تو جواب کامنت بابک نوشتم. اصلن هم یادم نبود خداییش. نمی دونم کجام خراب میشه گاهی این ریختی گیر می کنم تو هجوم انبوه فلش بک و ماضی استمراری...

محبوب چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 15:15

اینکه تو از گشتن توی کانتکت های گوشیت به چنین تئوری خفنی می رسی، واقعاً ستودنی است ... واقعاً نگاهت عالیه، به نظرم این همون نگاه جامعه شناسانه اس که دکتر صدیق خدابیامرز سر کلاس روش تحقیق عملی ازش حرف می زد. خلاصه که تعبیری عالی بود و موجب تفکر شد.

فکر کنم شماره من از اون چپرچلاقا بود، نه؟

سحر چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 19:24

از پیله در آمدن و دنیای جدیدی تجربه کردن
این برداشت من بود

سحر چهارشنبه 26 آذر 1393 ساعت 19:28

به جعفری نژاد:
خیلی به حرفت ایمان داری ها آخه در جواب همه همین دو خط کامنتو میگی

ارادت داریم برادر

لی بانو پنج‌شنبه 27 آذر 1393 ساعت 09:09

درود و نور بر دوست ...

عاطی شنبه 29 آذر 1393 ساعت 04:32 http://www-blogfa.blogsky.com

دوست من ترکه هروقت ما زیاده روی میکنیم یا چرتو پرت میگیم یا کلا:دی

میگه خیلی ازخودتون دروومدینا:دی

تعبیر شما بسیار جالب بود^_^

فرناز شنبه 29 آذر 1393 ساعت 14:49 http://zirozebar.blogsky.com

تا حالا نشنیده بودم بگن از خودت درومدی :)
جالب بود
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد