هفتگ
هفتگ

هفتگ

توی این کلیپ های غیر قابل پخش صدا و سیما که چند سال پیش که اوج بلوتوث بازی بود همه دیدیم و حسابی خندیدیم ،توی همان سری که دوشواری معروف ترینشان شد.یک آقایی بود که مجری می رفت سراغش،در یک جای ناکجایی زندگی می کرد نه آسفالت نه کوچه بندی نا فاضلاب نه آب سالم نه برق و گاز و تلفن.سگ لانه نمی کرد آنجا.....مجری و دوربین رفتند سراغش،به فارسی هم زیاد مسلط نبود.مجری پرسید شما چطور تو این وضعیت زندگی می کنید،فکر کرد کار بدی کرده ،با آن چشم های مظلوم و نگاه در مانده گفت ببخشید.مجری نگرفت سه پیچ شد :آخه شما چطور می تونید اینجا زندگی کنید ؟طفلک خجالت کشید ،دلش می خواست برود،دلش می خواست فرار کند ،زمین دهان باز کند،دلش می خواست گریه کند .فکر می کرد جرمی مرتکب شده فکر می کرد باز هم باید پول بدهد .فکر می کرد شاید شهرداری خانه اش را خراب کند .همین وضعیت را هم حق خودش نمی دانست برای هیچ هم حس مالکیت نداشت .گفت شما ببخشید شاید بعضیا نمی دونستن خبر نداشتن ببخشید !

من بودم انگار. دلم می خواهد نگاهم را از دوربین بدزدم معذرت خواهی کنم بگویم ببخشید شاید بعضیا نمی دونستن و راهم را بگیرم گورم را گم کنم و از این خراب شده بروم.از این دنیای کوفتی پر از هیچ.سگ لانه نمی کند اینجا.

نظرات 19 + ارسال نظر
طاها شنبه 29 آذر 1393 ساعت 20:56 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

چقدر منتظر بودم تا یک روزی چنین چیزی را بخوانم
دست مریزاد...متشکرم

تنهایی شنبه 29 آذر 1393 ساعت 21:09

مناطقی رو تو شهرم دیدم که سرپناهی برا زندگی ندارن آب و برق و گاز که دیگه خیلی زیاده اعتراضی ندارن چون اعتراض کردن رو یاد نگرفتن اصلا نمیدونن به کجا اعتراض کنن

عاطی شنبه 29 آذر 1393 ساعت 21:21 http://www-blogfa.blogsky.com

آخ یادمه!!:(


جدای نوشته ی شما و پیامش و حرف حق!

چرا خبرنگارا پخش میکنن همچین چیز هایی رو؟ آدم ی سوالو نمیفهمه.دسپاچه می شه.یه جا گیر آورده از بدبختیاش بگه یا هرچیزی.چرا باید بخندم به اینا؟؟ک ممکن بود جای یکی ازینا من یا عزیزانم باشن:(

باغبان شنبه 29 آذر 1393 ساعت 21:57 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

دنیای کوفتی پر از هیچ...

رها شنبه 29 آذر 1393 ساعت 22:19

آدم خفه میشود با بغضی که این پست داشت!
.....

نیمه جدی شنبه 29 آذر 1393 ساعت 23:31

سگ لانه نمی کند اینجا۰۰۰۰

دکولته بانو شنبه 29 آذر 1393 ساعت 23:34

مسعود دیوونه شدم... چقدر حالم بد شد برای اون آقاهه... الهی بمیرم...

سحر یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 00:03

آخی .... دلم سوخت

ترنم یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 00:53 http://www.nofault.persianblog.ir

آره واقعا منم خیلی دلم بهش سوخت....با اینکه خیلی خندیدم ولی ته دلم بیزاری از این وضعیت بود

شرمین یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 01:32

سگ لانه نمی کند اینجا....خیلی حرف پشتش بودا

کاکتوس یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 03:35 http://www.kaktusss.blogfa.com

من مانده ام.. چرا اینقدر خواهان "قلم های معترض" ایم ما خواننده ها.. ؟
قلم هایی که دست نویسنده شان می لرزد وقت نوشتن از فرط خشم و بغض.
قلم هایی که آخر، سر نویسنده شان را یا زیر آب می برند یا بالای..
چرا سنگ های تیپا خورده ای را می مانیم که دشنام پست آفرینش را مخاطب بوده ایم انگار..
من از این بغض بیزارم
ازین خشم فرو خورده

سیمین یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 10:55

سگ لانه نمیکند اینجا

خورشید یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 11:53

من بغض دارم.
من می خوام برم..

حمید یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 20:39 http://abrechandzelee.blogsky.com/

عالی بود...

نسیم یکشنبه 30 آذر 1393 ساعت 23:49

لذت بردم

مریم گلی دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 08:46

زهرا دوشنبه 1 دی 1393 ساعت 17:58 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

مرسی

ماری چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 01:42

بدجوری به دلم نشست

پروین شنبه 6 دی 1393 ساعت 09:26

ساعت یک شب است. بیشرفم اگر بعد از خواندن این پست چشمم را ببندم و بخوابم. بیشرف
:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد