ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
توی این کلیپ های غیر قابل پخش صدا و سیما که چند سال پیش که اوج بلوتوث بازی بود همه دیدیم و حسابی خندیدیم ،توی همان سری که دوشواری معروف ترینشان شد.یک آقایی بود که مجری می رفت سراغش،در یک جای ناکجایی زندگی می کرد نه آسفالت نه کوچه بندی نا فاضلاب نه آب سالم نه برق و گاز و تلفن.سگ لانه نمی کرد آنجا.....مجری و دوربین رفتند سراغش،به فارسی هم زیاد مسلط نبود.مجری پرسید شما چطور تو این وضعیت زندگی می کنید،فکر کرد کار بدی کرده ،با آن چشم های مظلوم و نگاه در مانده گفت ببخشید.مجری نگرفت سه پیچ شد :آخه شما چطور می تونید اینجا زندگی کنید ؟طفلک خجالت کشید ،دلش می خواست برود،دلش می خواست فرار کند ،زمین دهان باز کند،دلش می خواست گریه کند .فکر می کرد جرمی مرتکب شده فکر می کرد باز هم باید پول بدهد .فکر می کرد شاید شهرداری خانه اش را خراب کند .همین وضعیت را هم حق خودش نمی دانست برای هیچ هم حس مالکیت نداشت .گفت شما ببخشید شاید بعضیا نمی دونستن خبر نداشتن ببخشید !
من بودم انگار. دلم می خواهد نگاهم را از دوربین بدزدم معذرت خواهی کنم بگویم ببخشید شاید بعضیا نمی دونستن و راهم را بگیرم گورم را گم کنم و از این خراب شده بروم.از این دنیای کوفتی پر از هیچ.سگ لانه نمی کند اینجا.
سلام
چقدر منتظر بودم تا یک روزی چنین چیزی را بخوانم
دست مریزاد...متشکرم
مناطقی رو تو شهرم دیدم که سرپناهی برا زندگی ندارن آب و برق و گاز که دیگه خیلی زیاده اعتراضی ندارن چون اعتراض کردن رو یاد نگرفتن اصلا نمیدونن به کجا اعتراض کنن
آخ یادمه!!:(
جدای نوشته ی شما و پیامش و حرف حق!
چرا خبرنگارا پخش میکنن همچین چیز هایی رو؟ آدم ی سوالو نمیفهمه.دسپاچه می شه.یه جا گیر آورده از بدبختیاش بگه یا هرچیزی.چرا باید بخندم به اینا؟؟ک ممکن بود جای یکی ازینا من یا عزیزانم باشن:(
دنیای کوفتی پر از هیچ...
آدم خفه میشود با بغضی که این پست داشت!
.....
سگ لانه نمی کند اینجا۰۰۰۰
مسعود دیوونه شدم... چقدر حالم بد شد برای اون آقاهه... الهی بمیرم...
آخی .... دلم سوخت
آره واقعا منم خیلی دلم بهش سوخت....با اینکه خیلی خندیدم ولی ته دلم بیزاری از این وضعیت بود
سگ لانه نمی کند اینجا....خیلی حرف پشتش بودا
من مانده ام.. چرا اینقدر خواهان "قلم های معترض" ایم ما خواننده ها.. ؟
قلم هایی که دست نویسنده شان می لرزد وقت نوشتن از فرط خشم و بغض.
قلم هایی که آخر، سر نویسنده شان را یا زیر آب می برند یا بالای..
چرا سنگ های تیپا خورده ای را می مانیم که دشنام پست آفرینش را مخاطب بوده ایم انگار..
من از این بغض بیزارم
ازین خشم فرو خورده
سگ لانه نمیکند اینجا
من بغض دارم.
من می خوام برم..
عالی بود...
لذت بردم
مرسی
بدجوری به دلم نشست
ساعت یک شب است. بیشرفم اگر بعد از خواندن این پست چشمم را ببندم و بخوابم. بیشرف
:(